وقتی که 17 سال داشتم در سريال «دایی جان ناپلئون» کارگری صحنه می کردم
گزارش سینمانگار از نشست نقد و بررسی سریال «پایتخت»
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اولین نشست نقد و بررسی فرهنگسرای رسانه در سال 90 با تحلیل سریال نوروزی «پایتخت» عصر روز یکشنبه 14 فروردین برگزار شد.
در این جلسه که با حضور محمدتقی فهیم به عنوان منتقد و مجری برگزار شد، سیروس مقدم کارگردان، محسن تنابنده نویسنده و بازیگر، ریما رامین فر، احمد مهران فر و سمیرا حسن پور بازیگران این مجموعه در جمع اصحاب رسانه حاضر شدند.
محمدتقی فهیم در آغاز نشست گفت: در اولین روز کاری سال جدید اولین جلسه نقد و بررسی را به سريال مناسبتی آقای مقدم اختصاص دادیم. همانطور که می دانید آثار آقای سیروس مقدم اغلب بهنگام پخش با استقبال مخاطب مواجه شده است. همچنان که سريال «پایتخت» نیز در بین سريال های نوروزی بازتاب بهتری داشت و توجه بیشتری را به خود جلب کرد. آنچنان که در روز سیزده بدر صداهایی که از هر جمعی برمیخاست تکیه کلام های شخصیت پنجعلی و فریاد های نقی نقی بود که بچه ها به همدیگر پرتاب می کردند. که این خود نشان می داد سريال در بین مردم دیده شده است. در واقع از ابعاد مختلف که بخواهیم به اثر توجه کنیم، عوامل جلوی دوربین، عوامل پشت صحنه، انتخاب سوژه و توجه به اقشار متوسط جامعه و شهرستانی ها، مناسبات و روابط بین این افراد، همه و همه نشان دادند که محصول نهایی اثر شایسته و درخور توجهی از کار درآمده است. البته در ادامه به جنبه های مختلف کار و نقاط ضعف و قوت سريال خواهیم پرداخت.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فهیم اولین سؤال را از سیروس مقدم پرسید: برای شروع، آقای مقدم کمی از شرایط کار برایمان بگویید؛ به راه انداختن کامیونی در سطح شهر با حضور صحنه های شلوغ و پربازیگر سخت نبود؟ به ویژه برای شما با محدودیت زمانی که روزانه کار می کردید و مجموعه را به روی آنتن می فرستادید؟
سیروس مقدم ضمن ابراز خرسندی از برگزاری این جلسه در اولین روز پس از تعطیلات و بعد از پخش آخرین قسمت سريال در پاسخ گفت که پیش از این کار، «زیرهشت» سخت ترین اثر کارنامه کاری ام بود، اما «پایتخت» 10 برابر آن دشواری کار داشت. دلایل این سختی هم مشخص است و به هیچ وجه اغراق شده نیست. ما با کامیونی سروکار داشتیم که 12 تن وزن و 7 متر طول داشت و خانواده ای که در پشت این کامیون حضور داشتند. قصه، قصه ای شهری بود که در آن گروه اصلی بازیگران از نقطه ای در شهر به نقطه ای دیگر می رفتند و کار با کامیون در این سطح وسیع ساده نبود. در این کامیون در کنار خانواده حضور دو کودک خردسال شرایط خاصی را بر گروه و کار تولید تحمیل می کرد. عامل دیگری که تولید این مجموعه را تحت تأثیر قرار می داد، شرایط متغیر و سرد آب و هوایی بود. با توجه به همه اینها، عوامل سريال پایتخت پروسه سختی را در تولید پشت سر گذاشتند.
در پاسخ به سؤالی پیرامون چگونگی شکل گیری سناریو و شخصیت نقی و اینکه آیا این شخصیت از دل قصه بیرون آمد یا به طریقی دیگر شکل گرفت، تنابنده این طور پاسخ گفت: ایده اصلی کار متعلق به تورج اصلانی، فیلم بردار موفق سینمای ایران بود. در ابتدا قرار بود سینمایی کار کنیم، اما بدلیل مشغله های کاری شرایط انجام آن محقق نشد و نهایتاً تصمیم برآن شد که تبدیل به متن سريال مناسبتی نوروز شود. درباره ایده با آقای مقدم صحبت کردیم، بعد طرح آن را نوشتم. البته قصه از ابتدا به این شکل نبود، آدم های قصه می خواستند از نقطه ای در تهران به نقطه ای دیگر نقل مکان کنند، بعدتر دریافتم که آنطور که می خواهم جان مطلب ادا نمی شود؛ این شد که آدم های قصه شهرستانی شدند و داستان به شکلی که دیدید پیش رفت.
فهیم: یعنی قبل از آغاز تولید فیلمنامه آماده شده بود؟
تنابنده: شش قسمت اول فیلمنامه آماده بود. بقیه قصه بعدتر نوشته شد، آقای الوند در قسمت هایی به گروه پیوستند و اواخر کار به علت سفری که برایشان پیش آمد گروه را ترک کردند. و در حقیقت آنچه دیدید با کمک همه عوامل شکل گرفت. ضمن اینکه اتفاقاتی در حین کار رخ داد که آنها را به داستان اضافه کردم. در رفتن ترمز دستی و آتش سوزی پشت کامیون اتفاقاتی بود که پیش آمدند و بعدتر وارد قصه شدند. در کل تلاش من و آقای مقدم این بود که محصول نهایی خیلی بوی ساخت و ساختار ندهد و همه چیز دقیق، معین و متر شده نباشد.
در ادامه، فهیم اولین سؤالش از ریما رامین فر را این گونه مطرح کرد: چه شناختی از یک زن علی آبادی داشتید؟ خودتان از اهالی شمال کشور هستید؟
رامین فر در پاسخ به این پرسش گفت: بنده متولد تهران هستم و قسمت زیادی از آنچه پیرامون این شخصیت دیدید، در فیلمنامه بود و بخشی هم از دیده های شخصی خودم از اهالی این دیار نشأت گرفت. ویژگی هایی مثل خانواده دوستی و مهرطلبی این افراد همراه با هدایت های آقای مقدم و راهنمایی های آقای تنابنده در مقام بازیگردان به شکل گیری شخصیت هما انجامید.
مجری نشست از سمیرا حسن پور خواست که از پیشینه کاری خود برای حاضرین سخن بگوید. وی صحبتش را اینطور شروع کرد که: فعالیت هنری را با کار تئاتر آغاز کردم. سال گذشته در اولین کار تلویزیونی در سریال چاردیواری در نقش مهتاب ظاهر شدم. در کار پایتخت هم بعد از سایر بازیگران اصلی به گروه پیوستم.
محمدتقی فهیم خطاب به احمد مهران فر گفت: شخصیت شیرین ارسطو چه طور شکل گرفت؟ با تغییر ماهیتی که نقشتان نسبت به کارهای قبلی تان داشت چه طور کنار آمدید؟ آیا چیزی را فی البداهه به آن اضافه کردی یا از قبل همه چیز مشخص بود؟ تکیه کلام ها به چه صورت شکل گرفت؟
مهران فر ضمن آرزوی سالی خوب برای همه گفت: نقش ارسطو ویژگی هایی از پیش تعیین شده را در کنار ویژگی هایی که طی کار به آن اضافه شد، دربر داشت. با لهجه مازندرانی آشنایی قبلی داشتم چون دوران خدمت سربازی را در ساری گذراندم. اما جزئیات رفتاری و تکیه کلام ها بعضاً در ابتدا لحاظ شده بود و حین کار هم چیزهایی به آن اضافه شد. حتی با پخش مجموعه از بازخوردهای مردم هم استفاده کردیم و مواردی را پررنگ تر کار کردیم. اما شاکله اصلی ارسطو در فیلمنامه بود که من با خواندن آن از نقش و فیلمنامه خوشم آمد، آقای مقدم این افتخار را به من دادند و به جمع پیوستم.
فهیم برای شروع نقد سريال به ارزشهای محتوایی و اجرای هنری اثر اشاره کرد و از مقدم خواست که به زعم خودش جایگاه این سريال را در میان کارهایش تشریح کند. به علاوه، از موضوع و تم قصه سخن گفت که موضوع مهاجرت شهرستانی ها به تهران موضوعیست که بارها به آن پرداخته شده، سالهاست که نمونه هایی از آن را دیده ایم. آثاری که عموماً نشان داده اند تهران علیرغم زیبایی های ظاهری، زشتی ها و بحران های خاص خود را دارد. از سویی دیگر وقتی قرار است شهرستانی ها به تهران بیایند، و اینها را پشیمان کنند از آمدن، آنطرف ماجرا و چرایی آمدن آنها نشان داده نمی شود. در این نکات «پایتخت» تفاوتی با کارهای قبلی کارشده پیرامون این موضوع ندارد و همان ایده را با شاخ و برگ های دیگری مطرح می کند، خانواده ای شهرستانی به تهران می آیند، با پیشرفت داستان کم کم پشیمان شده و برمی گردند. چرا ایده کار در همین جا متوقف می شود؟ این را چگونه تحلیل می کنید؟ آیا آن را قابل دفاع می دانید؟
سیروس مقدم در پاسخ فهیم گفت: به اعتقاد من، «پایتخت» متفاوت ترین اثری ست که کار کرده ام. دلیل روشنی هم دارد. توافقی که در ابتدای کار با گروه تولید صورت گرفت این بود که بیاییم و منطق، فرمول بندی و دو دو تا چهارتا هایی را که در ساخت سريال رایج است کنار بگذاریم و به شکلی رئال و مستند گونه کار کنیم، به شکلی که گویی می خواهیم برشی از یک زندگی واقعی را نشان دهیم. علاوه بر این، «پایتخت» اولین سريالی است که من با دکوپاژ و میزانسن چیده شده و از قبل تعیین شده سر کار نمی آمدم، درواقع با اتفاقات همان جا در سر صحنه مواجه می شدیم. تلاشم این بود که نمایش قصه به شکلی کاملاً رئال صورت گیرد. به این خاطر طی تمرین گروه، کم کم موقعیت سکانس را پیدا می کردم، میزانسن و جای دوربین را پیدا می کردم، نورها پیدا می شد و اینکه چه اجزایی حائز اهمیت اند و همه این ها به سکانسی تبدیل می شد که ضبط می کردیم. به این علت پایتخت برایم تجربه ای کاملاً جدید بود و نوعی ساختارشکنی در کارهای خود من به حساب می آمد. در این کار من خودم را در معرض غافلگیری و نه پیش داوری قرار می دادم و این باعث می شد که سختی کار برایم شعف و خوشایندی کودکانه داشته باشد. از پیشنهادات مختلف عوامل استفاده می کردم، کما اینکه قسمت آخر سريال ها که معمولاً انرژی ها تمام شده و قصه در حال جمع شدن است، ما سخت ترین قسمت کار را در قسمت آخر و ماجرای گیرکردن کامیون در آب داشتیم. چرا که حس می کردم انرژی این گروه تمام نشدنی است و هر آن خود را در معرض غافلگیری و از قبل پیش بینی نشده قرار دهد. هدف گروه انتقال انرژی کار از طریق بستر مستند گون و رئال روایت داستان بود.
اما درباره بحث مهاجرت که مطرح شد، همانطور که آقای تنابنده هم گفتند هدف ما از ابتدا این نبود که قصه ای حول مسأله مهاجرت بسازیم. نسخه اول فیلمنامه در تهران اتفاق می افتاد، خانواده ای در کنار راه آهن زندگی می کردند، و هنگامی که قصد نقل مکان می کنند برای رسیدن به منزل جدید دچار حوادثی می شوند. بنابراین هدف از ابتدا این نبود و کار به هیچ وجه سفارشی نبود. و وقتی هم قصه به این شکل در آمد دلایلی برای آن وجود داشت. یکی اینکه باید بین پایتخت و نقطه مبدأ قصه تضادهایی می دیدیم که قصه جذابیت هایش را پیداکند. مثلاً اینکه هدف ما این بود که بگوییم جایی که خانواده قصه حرکت خود را آغاز می کنند، جای خوبیست، خوش آب و هواست و سر سبز و مردم در خانه هایشان به روی هم باز است. این شد که مبدأ جایی انتخاب شد با فرهنگی غنی و دارای موسیقی محلی با اصالت. مهاجرت در دل قصه ما، چاشنی کار شد. هدف مقایسه دو زندگی در کنار هم بود. نمود آن هم در دیالوگ هما در قسمت آخر بارز است: "تهران جای خوبیه، اما به درد ما نمی خوره."
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منتقد برنامه پرسشی را مطرح کرد درباره اینکه چرا در هیچ بخشی از کار شرایط اولیه زندگی آدم های قصه نشان داده نشد؟
محسن تنابنده در جواب گفت: قطعاً نقایصی در فیلمنامه وجود دارد. وقتی به این نتیجه رسیدیم که خانواده قصه ما از شهرستان بیاید، بحث مهاجرت در سطح سوم و یا چهارم مورد توجه بود. موردی که هست اینکه ما محدودیت زمانی داشتیم، مثلاً همین قسمت آخری که دیدید، در فیلمنامه بسیار پربارتر بود؛ اما مجبور شدیم در جاهایی کار را قیچی بزنیم و به آنتن پخش برسانیم.
در این قسمت رامین فر افزود: لازم می دانم نکته ای را اضافه کنم؛ فضایی که ما سعی در به تصویر کشیدنش داشتیم، فضایی بود بدون قضاوت، خانواده ای که در کنار هم بودند، و به اینها پیامی الصاق نشد. آنچه برداشت شد از دل روایت قصه بیرون آمد.
فهیم در تمجید از سريال گفت: نقاط عطف داستانی خوب بود، بحران ها حتی تا قسمت آخر هم ادامه پیدا کرد و این قابل تحسین است. اما در مورد بحث لهجه ها که اعتراض نماینده علی آباد را در مجلس به همراه داشت، به نظر من لهجه ها به هیچ وجه تحقیر نشد، شهرستانی ها کوچک نشدند.
تنابنده درباره لهجه دار بودن بازیگران گفت: من واقعاً از اتفاقات بوجود آمده تعجب می کنم؛ افراد در خانواده ای که از شهرستان بیاید طبیعتاً لهجه دارند، این مسأله بسیار روشنی است. آنچنان که بازخوردها هم نشان داد مردم ناراضی نبودند، چراکه بیشترین رضایت را از جانب مردم مازندران و گلستان داشتیم. سريال شریف با آدم های شریفی که لوده بازی در آن جایی نداشت. اصلاً چه دلیلی دارد که همه سريال ها درباره مردم تهران ساخته شود؟ انتخاب شهرستان مبدأ این آدم ها به هیچ وجه بدون فکر نبود، به لحاظ تسلطی که پیشتر به لهجه این خطه داشتم و شناخت نسبی که من و آقای مقدم داشتیم، چون وقت تحقیق برای انتخاب نقطه ای دیگر را نداشتیم، به سراغ مردمی رفتیم که کمابیش می شناختیمشان. حساسیت ما بدان حد بود که بدلیل وقت کم –وگرنه در توانایی های خانم رامین فر هیچ شکی نیست- و احتمال بروز کاستی هایی در لهجه هما، تصمیم بر آن شد که هما لهجه نداشته باشد.
وی افزود: چرا بجای دیدن این همه حسنی که کار داشت، شروع کردند به ایراد گرفتن از لهجه ها. فکر می کنم آقایانی که کار دیگری ندارند و به هیچ شکلی مطرح نمی شوند، حال محملی پیدا کرده اند که به واسطه آن بتوانند خود را مطرح کنند.
محمد تقی فهیم در باره بعد مذهبی کار پرسید و اظهار کرد که رسانه ملی همچنان در نشان دادن مذهب و شرعیات ضعیف عمل می کند. در این سريال هم کمتر به این وجه پرداخته شد. فقط در جاهایی بابا پنجعلی آن هم به صورت شرطی و آن حالت مقتضی شخصیت قصه می گوید "نماز نخوندم".
مقدم در این باره گفت: سکانسی در قسمت اول داشتیم(اشاره به نماز خواندن ارسطو نقی در مسجد) اما به واقع نشان دادن این موارد به شکل عمده تر اساساً هدف این سريال نبود یعنی بحث و حرف سريال پایتخت این نبود. اما در لابلای رفتارهای آدم های قصه مواردی را گنجاندیم که نه به شکلی صریح، بلکه به طور ضمنی حاکی از اعتقادات این خانواده بود.
رامین فر در این مورد اضافه کرد: من فکر می کنم مذهبی بودن صرفاً نشان دادن نماز خواندن افراد و نمایش آن ها در حال عبادت نیست بلکه این کار سطحی ترین و دم دستی ترین ایده است. به جای این، آنچه نشان داده شد این بود که این آدم ها دروغ نمی گویند، پول مسأله دار وارد زندگیشان نمی کنند و به بزرگترهایشان احترام می گذارند.
فهیم گفت: بله درست است، «پایتخت» ارزش های درونی بسیاری در بطن خود داشت.
نوبت به پرسش اصحاب رسانه رسید و خبرنگاری سؤالش را این طور مطرح کرد: در باره موسیقی اثر و ورود موسیقی سنتی که از چاردیواری شروع شد و اینجا به شکلی کاملتر –به لحاظ هماهنگی موسیقی با داستان و شخصیت هایش- کار شد، آیا قرار است به همین شکل دنبال شود؟ البته جا دارد که تشکر کنم از این بابت و کار خوب آریا عظیمی نژاد را تحسین کنم، کاری که بار حسی مجموعه را به دوش می کشید و بسیار موفق عمل کرد.
مقدم در پاسخ گفت: دراین باره دو دیدگاه وجود داشت. دسته اولی که معتقد بودند موسیقی سنتی پتانسیل تبدیل به موسیقی متن سريال را ندارد. اما من موافق دسته دیگر بودم که اعتقاد دارند این پتانسیل وجود دارد و حتی خیلی بهتر و بیشتر می توان روی آن کار کرد و مانور داد. یکی از دلایل انتخاب مازندران هم وجود موسیقی غنی محلی آن منطقه بود. آقای عظیمی نژاد هم که سال ها موسیقی محلی مناطق مختلف را کار کرده و آرشیوی کامل از موسیقی های محلی دارد. تلفیق موسیقی مدرن با سنتی در ورود آدم های قصه به تهران و بعد دل کندن آنها از پایتخت و استفاده از موسیقی ناب محلی از مواردی بود که در موسیقی متن سريال کار شد.
در ادامه یکی از خبرنگاران حاضر از کارگردان مجموعه پرسید آیا تجربه اولین ساختارشکنی موفق بود و قصد دارید آن را ادامه دهید؟
مقدم گفت: من ساختارشکنی نکردم که آن را تجربه کنم، به نظرم ساختارشکنی لازمه این قصه بود و من این کار را به دلیل شرایط و ویژگی های مجموعه انجام دادم. در واقع قصه به من می گوید که چه کنم.
فهیم از مهران فر پرسید که آیا کار سیروس مقدم بر بازی تو هم تأثیری داشت؟
مهران فر چنین پاسخ داد: وقتی کار رئال است، نباید بازی تو دیده شود، حرکت دوربین نباید به چشم بیاید. روز اولی که درباره کار صحبت کردیم قرار شد که جلوی دوربین زندگی کنیم. قطعاً صبر و حوصله آقای مقدم در پیشبرد کار بسیار تأثیرگذار و انرژی بخش بود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سؤالی کتبی خطاب به مقدم گفته بودند که: شما با سريال هایتان رشد می کنید. و اغلب در آثار شما بازیگران چند قدم از شما جلوتر اند. و همیشه آقای ضرغامی رابطه خوبی با شما داشته است. علت چیست؟
تنابنده در دفاع از کارگردان مجموعه گفت: اگر نظر شما اینست چرا این اتفاق در آثار کارگردان های دیگر نمی افتد؟ به اعتقاد من مقدم جوان ترین کارگردان سريال ساز ایران است. این جوانی که می گویم به لحاظ تمایل به ساختارشکنی، تجربه های جدید و ریسک کردن است. مثلاً همین سريال که متن آماده نبود و ترکیب بازیگران برای مردم آشنا نبود.
مقدم با تبسمی بر لب گفت: وقتی که 17 سال داشتم در سريال «دایی جان ناپلئون» کارگری صحنه می کردم. از آن روزها خیلی گذشته و من با تجربیاتی که کسب کردم سريال های بسیاری را روانه آنتن پخش کرده ام. من فکر می کنم اگر آدم ها در جامعه در جایی ایستاده اند که موفق هستند یا موفق به نظر می آیند، شاید بخشی از آن معلول پارتی بازی ها و روابط باشد، اما قطعاً بخش دیگری هست که معلول استعداد، هوش و تجربه کاری خود فرد است.
فهیم از حسن پور درباره کار کردن در سکانس های شلوغ پرسید که برای حفظ موقعیت و ماسکه نشدن چه می کردید؟
حسن پور جواب داد که: به لحاظ این که دیرتر به کار پیوستم و وارد گروهی شدم که حس می کردم خیلی از من جلوتر هستند، اگر راهنمایی های آقای مقدم و کمک های خانم غفوری(تهیه کننده مجموعه) نبود، نمی توانستم به خوبی کار کنم.
آخرین سؤال را یکی از حاضرین درباره سکانس آخر و جا ماندن کفش های نقی پرسید.
مقدم در پاسخ گفت که ایده جا ماندن کفش ها تقریباٌ همزمان برای من و تنابنده شکل گرفت و تصمیم گرفتیم این کفش ها به عنوان نمادی از تجددگرایی(اشاره به قسمت اول که با آمدن به تهران نقی دمپایی هایش را در می آورد و این کفش ها را به پا می کند) جا گذاشته شود.
محمد تقی فهیم ضمن ابراز خرسندی از ساخت و پخش این مجموعه بحث را این طور پایان داد: به واقع طنز همین است، اثری که نیشی بزند و در قالب دیالوگ های طنزآمیز و موقعیت های کمیک قصه را پیش برد و کل مجموعه در این رابطه بسیار خوب عمل کرد.
در پایان مراسم، آقای صادق پژمان ریاست فرهنگسرای رسانه هدایایی را به رسم یادبود به عوامل این سريال اهدا کرد.