گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
--------
پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند .
---------
اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد .
-----------------
به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .
Printable View
گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
--------
پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند .
---------
اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد .
-----------------
به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .
* مدرسه تمام می شود و رو سیاهی اش به تخته سیاه می ماند .
*خرچنگ و قورباغه به اتهام اغتشاش در سطح کاغذ دستگیر شدند .
* شناگر ناشی در زندگی غرق می شود .
* با هیچ نسخه ی کتابی نمی توان از داروخانه دارو خرید .
ازبس که به همه چپ چپ نگاه کرد, چشمانش چپ شد.
از بس که روشنفکر بود از خاموشیبرق هراسی نداشت.
وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود.
آنقدرخسیس بود که حتی وقتی مرد عمرش را به شما نداد.
وقتی واژه ای خارجی بیان می کنم, تمام واژه ها دور آن جمع می شوند.
امید و آرزو تنها دوستان واقعی مان هستند کهتا آخرین لحظات زنگی, ما را ترک نمی کنند.
همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دلرا گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نهدلت.
قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سين هايش تغيير نكرده است
خساست را از چشمش ياد گرفته بود كه هر چقدر به آن نور مي تاباند ، تنگ تر مي شد
آدم ها وقتي به آسمان خوشبين بودند هواپيما ساختند و وقتي بدبين شدند چترنجات را
كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد
تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد
از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم
مگسهاي قرن 21 ، غذايشان را از زباله هاي اتمي تامين مي كنند
گاهي موقع راه رفتن فراموش مي كنم كه دارم مي روم يا مي آيم
براي اينكه حرف هاي بزرگ بزنم ، هميشه آنها را متر مي كنم
با مخالفت باد ، رضايت بادبادك براي پرواز جلب مي شود
در انتخاب واحد زندگي ، دروغ پيش نياز همه درسهاست
بهترين جا براي تبعيد زنبوران مجرم ، گلهاي قالي است
براي تفسير لحظه ، ثانيه شمار را متوقف كرد
دلم تنگ مي شود ، آن را قالب كفاشي مي زنم
درخت باردار با خوردن سنگ ، فارغ شد
وقتي دلم مي گيرد ، ديگر ول نمي كند
سيب زميني خاكي ترين ميوه هاست
قلم زلزله نگار انديشه است
كاش ميان روياهايمان
چند مولكول واقعيت براي زندگي كردن باقي بماند!
من به هواي تـو ،
هميشه غرق قافيه ام ....
عطر خوش داشتنت ، مانده روي پيراهن آرزوهايم ،
نگاهش داشتهام ، تا در شب نوروز آمدنت تن كنم .
تو براي آسمان كوچك زندگي من ؛
خيلــي خورشيـدي ...
خوشمزه ترين غذاها در هنگام انتظار و دلواپسي ، گوشت خودم است.
در اوج چراغاني شهر ، من در سوگ خودم هلهله کردم .
گوشي تلفن تمام داستان هاي جهان را شنيده است .
در آن هنگام که در خواب بودی ، از پشت پلکهایت
آبی ترین نگاه هایت را دیدم .
قسم بر آرزو هایم که روزی باد را متوقف خواهم کرد.
با من به خيمه تنهاييم بيا و به صداي سکوتم گوش فرا ده .
حرفهايت جز آلودگي صوتي حاصلي ندارد.
صدای پای تاريکی از خواب بيدارم کرد.
صدای زار زار قلبم را می شنوم و هيچ نميگويم.
اوقاتت را شيرين کردم تا اوقاتم را تلخ کنی!
بعضي ها ثروتمند زندگي ميكنند وبعضي ها ثروتمند ميميرند.
در شبکه های تلوزیونی میلیاردها ریال خرج می شود تا فقط سه ریال ساخته شود .
دور سرم باند می پیچم تا افکارم از آسمان خیال فرود بیایند .
با آنکه پررو بود ولی جلوی آدم های دورو کم می آورد .
گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
خواستم دخل و خرجم را یکی کنم ، دخلم درآمد .
با قدی کوتاه همیشه پایش از گلیم دارز تر بود.
در را به روي افكارم محكم بستم .
افكارم را پشت ديوار قاب عكس پنهان كردم
افكارم مرا دنبال مي كند حتي در خواب
افكارم را در سكوت زنداني كردم
افكارم را در لابلاي كاغذها گم كردم
افكارم بر خلاف من حركت مي كنند
تعصبم خودكشي كرد ، تا من راحتر فكر كنم
هنگامي كه تعصب مرد افكارم يك صدا شدند
در روز سالگرد تعصب ، افكارم كروات مشكي زده بود
عاشق سکوتی هستم که از فریاد تقاضای پناهندگی میکند.
در زمستان وقتی تصویر درخت در آب افتاد آنقدر ماهی گلرنگ روی شاخه هایش نشست كه مثل درخت بهاری غرق شكوفه شد .
وقتي سن انسان بالا ميره آينده كوتاهتر ميشه.
بعضي ها نگهبان ثروت خودشون هستند و انباردار وارث.
منجمان، آدمهاي سر به هوايي هستند .
قلم خسيس هيچ گاه زيبا نمي نويسد .
براي شكستن سرم نانم را آجر كرد .
آدمهاي فقير نه مشت دارند و نه پشت .
براي باز شدن اشتهايش كليد ساز آورد
به افكار بيدارم ،قرص خواب دادند.
با آنكه شغلش حسابدار بود، ولي نتوانست ، آن دنيا حساب پس بدهد .
به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .
خواست سر از کار دنیا دربیاورد .... دنیا سرکارش گذاشت.
وقتی سه تار را در دست بگیرم ، به سیم آخر می زنم .
ابرهای سیاه ، به آسمان آبی رنگ پس نمی دهند .
سیاهی شب ، رنگ پس داد ، آسمان شهر دودی شد .
حقیقت آنقدر با ارزش است که در مصرفش صرفه جویی می شود!
پرواز را نمی شناخت ، هر چه بالاتر رفتم در نگاهش کوچکتر شدم .
ماهی قلاب گرفت و از قایق ماهی گیری بالا رفت .
لوله اگزوز فداکار ، شعار آسمان آبی می دهد .