یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی
فریاد
Printable View
یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی
فریاد
دید اصغر خفته در حجر رباب
چون هلالى در کنار آفتاب
چهره کودک چو دردى برگ بید
شیر در پستان مادر ناپدید
بیدار
بیدار کنید مستیان را
از بهر نبیذ همچو جان را
دیوانه
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
چنگ
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
حسرت
یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که میخواهد در آغوش
همت
شرمنده کمی بی ادبیه! :دی
اما ایرج میرزاست دیگه! :دی
الحق که ری*دن ما تریاکیان بدبخت
باشد جهاد با نفس یعنی جهاد اکبر :دی
نرگس
چه حالتي داره چشات / نرگس بيماره چشات / چشم تو خوابم ميكنه / مست و خرابم ميكنه ... !
نالان
من اگر که هستم ستاره ام کو در آسمانها // من گر اهل دردم نشانه ام کو به داستانها
من آن کسم که روز و شب ز بی کسی گرفته ام در دست دعا دعا دعا
تو آن کسی که از من شکسته دل نمیکنی دوری بیا بیا بیا
==
مسخره
خشم کسی کند کی او جان و جهان ما بود
خشم مکن تو خویش را مسخره جهان مکن
صبر
بی تو موندن لحظه جبر منه
صبر ایوب زمان صبر منه
خونه بی تو خونه نیست قبر منه
بیا تا اون روزای خوبم بیاد
دست من گرمی دستاتو میخواد
قهر تو جونمو آتیش میزنه
مریم
مریم گل ناز منه ، غنچه ی دلباز منه
ترانه ساز زندگیم ، برای آواز منه ! :دی
ساحل
تنگه غروبه دریا چه خوبه این دریای غافل
ما رو میبره با خود به هر جا از آغوش ساحل
گلپونه
گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد ...
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد ...
من ماندم تنهای تنها ...
صاعقه
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
سپهر
گر جام سپهر زهرپیماست
آن در لب عاشقان چو حلواست...
گلنار
چه دیدی از من حبیبم گلنار
که دادی آخر فریبم گلنار
نیابی ای کاش نصیب از گردون
که شد ناکامی نصیبم گلنار
صورتی
هر صورتی به از قمر شیرینتر از شهد و شکر
با صد هزاران کر و فر در خدمت معشوق من
شبنم
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده
از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکیده
عتیبت
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
چابک
گر چه غمت به خون من چابک و تیز میرود
هست امید جان که تو در غم دل شکن رسی
معشوق
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیاییدمعشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
نسیم
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد
سحر
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست
همنشین
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو
رقیب
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
سراب
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
مترسک
باورم کن
من هنوز مترسک باغ جنونم
عمریه مسافری
و من هنوز غرق سكونم
ساغر
تو اي ساغر مستي به كامم ننشستي
ندانم كه چه بودي ندانم كه چه هستي
سوگند
یه بده.........
سوگند خوردهای که از این پس جفا کنی
سوگند بشکنی و جفا را رها کنی
شمع
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
پاتوق
بنز باشد مرکبی اعیان نشین
پاتوق آنها بُود ایران زمین
راکبانش نوجوان و بی سبیل
سخت برانند بر آسمان و بر زمین
بر پدال گاز فشار آرند همی
تا بگویند ناظران صد آفرین
فشار
منم بهشت خدا لیک نام من عشق است
که از فشار رهد هر دلی کش افشردم
فلک
شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما
به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب
هستی
مستی ده و هستی دهای غمزه خماره
تو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره
آینه
موی سفیدو توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم اغاز
عقل پِیَم زد که خودت رو نباز
ساغر
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
شکایت
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتار
گلستان