درسته. حافظ شیرازی :46:نقل قول:
Printable View
درسته. حافظ شیرازی :46:نقل قول:
شما بر خلاف قوانین رفتار نکرده اید،نقل قول:
ببخشید با قوانین آشنا نبودم
در صورت تکراری بودن شاعر، فقط از نوشتن مجدد بیوگرافی آن صرف نظر می کنیم.
با اجازه شعر بعدی :
ما چون دو دریچه روبه روی هم
اگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز اینده
عمر اینه بهشت اما .... اه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهرفسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
مهدی اخوان ثالث
=====
شاعر بزرگ فارسی مهدی اخوان ثالث معروف به م. امید، در سال 1307 متولد و در سال 1369 زندگی را ترک کرد. مهدوی اخوان ثالث که کار ادبی را با سرودن شعر به شیوه ی سنتی آغاز کرد، از اولین پیشروان نوگرایی در شعر فارسی بود که توانست شعرنیمایی را حتا بهتر از نیما به اوج برساند.
مسابقه ی 30:
ای قامتی شمشاد،بویو سرو صنوبر!
ای شوخ و ستمگر
آیا گؤره سن وار بو جهان ایچره سراسر
بیر گؤل سنه بنزر؟
گؤرجک سنی من ای أوزؤ گؤل طرّه سی سؤنبؤل
ال هامیدان أوزدؤم
گر حوری و پری روی زمنی دو تا یکسر
کؤنلؤم سنی ایستر
اولدوم کی سنین مئهر روخون ائتدی تجلی
عشق اولدو هویدا
اوّل من ایدیم جان ائدن اول آفته میجمر
مندن سورا آذر
سندن یئتیشیب خیضر نبی سرّ نهانا
اولدو منه ثابت
بالله سن ایدین نازل آیات پیمبر
جبریله مصوّر
آلمیش الینه مشعل خورشیدی مسیحا
گردشده دی دائم
هردم چاغیرار صیدقیله:یا ساقی کوثر!
یا خواجه ی قنبر!
موسی کیم ایدی گؤستره خلقه ید بیضا؟
ای شاهد غئیبی!
هو!هو! دئگیلن ظاهیر و باطینده مقرر
ای ریند قلندر!
قورخوم بودور امّا کی اگر ساقی گؤل رنگ
دور ائتسه مسلسل
عارفلرین احوالین ائدر عالمه اظهر
اول باده ی احمر
منصور صیفت شام و سحر ذکر اناالحق
اولموش منه عادت
معلوم کی یازماز قلم ِ خالیق ِ اکبر
بیر امری مکرّر
قاچماق گئرک آهیسته بو مئیدان ِبلادان
بیر کؤنج نهانا
بو عرصه ده باش قویدو بسا مرد دلاور
چوخ صاحب افسر
گؤر عشقی کی غؤّاص بحار اولدو -----
بی فن سیاحت
دریالاری سئیر ائیله دی بیر لحظه ده یکسر
بی هادی و رهبر
دوست عزیز نباتی هستش؟؟؟
بله،نقل قول:
حکیم سید ابوالقاسم نباتی
از تمامي دوستان بخاطر زحماتي كه ميكشن واشعار زبيا سپاسگذاريم...
قفس را رسم،ماندنست و،رسم نفس،رفتن،
ورسم مردم حقير،در قفس،نفس كشيدن...حبيب
این پست که مسابقه نبود!؟نقل قول:
فکر کنم نبود!
بیوگرافی نباتی در پست بعد ی با من،جور halflife g رو میکشم،
حکیم سیّد ابولقاسم نباتی در سال 1192 هجری قمری در روستای اوشتوبون در ولایت قره داغ از آذربایجان به دنیا آمد،وی در علوم عرفانی و دینی تحصبلات عمیقی داشت و به سه زبان تورکی،عربی و فارسی احاطه و آثاری به این سه زبان از خود باقی گذاشته است.تحصیلات حوزوی و مراتب سیر و سلوک خود را در تبریز به فرجام رسانید و در اردبیل به سلک مریدان ناصر علیشاه اردبیلی در آمده و در خانقاه سرخاب تبریز به مجنونشاه قره داغی معروف شد.وی از تعقیب کنندگان سبک نسیمی و محمدفضولی بوده و همان گون که از اشعار وی مشخّص است ارادت خاصی به امیر مؤمنان حضرت علی(ع) داشته((منی بو اسمی اعظم ائتدی ناطق***منیم مجموع دیوانیم علی(ع)دیر)) ،بنا بر روایاتی که از اهالی اشتوبون وکلیبر رواج یافته نشان از رفتارهای غیر عادی نباتی و متمایز ساختن وی از دیگر مردم اطرافش بود به طوری که گفته اند وی طی الارض داشته و برخی اورا در حال گذشتن از رودخانه آراز دیده اند و حتی وی را در حال نماز بر روی همان رودخانه دیده اند! تخلّص وی رانباتی ، خان چوبان و مجنون نیز گفته اند((محترم اوغلو دئیرلر منه،آدیم مجنون*** بیر آدیم خان چوبانی،بیر بوغو بورما،بورما)) و یا ((مجنون دئیرلر آدیما،آمما نباتی یام*** دائم ایشیمدی کام آلیرام من نباتدان)) بر خلاف نسبت هایی که به وی داده اند!!! وی شیعه 12 امامی بود(( فرزند علی،حسن،امام ثانی ***مظلوم و شهید و مجتبی را صلوات)) ویا(( سولطان خراسان،امام هشتم***نور دل مرتضی،رضا را صلوات))وی در سال 1262 ه.ق.در محل ولادتش وفات یافت.
((گئتدی نباتی ئوزی،قالدی سؤزی یادیگار***عاشیق اولانلار گئزر آختاری بو دفتری))
مسابقه ی 31:
هر که دراین بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش می دهند
مسابقه ی 31:
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
سنایی یا عطار شایدم حضرت مولانا؟
احسنت افرین:31:نقل قول:
اینطوری که نمیشه باید یکیشونو بگین
من نوک زبونمه هر چقدر فک می کنم یادم نمیاد داره اعصابم خرد میشه
راستش شاعر این یکی رو خودمم نمی دونم!!نقل قول:
هرکی کاملاً مطمئن هست لطفا با شعر کامل و بیوگرافیش بنویسه،
البته حدس نزنه صد درصد مطمئن باشه،
نه بابا..............نقل قول:
میخوای شما هم یه 10-20 تا شاعر اسم ببر،شاید یکیش گرفت...:32:
صد در صد مولانا!
زندگی نامه ی مولانا
جلال الدين محمد بن بهاءالدين محمد بن حسيني خطيبي بكري بلخي معروف به مولوي يا ملاي روم ، يكي از بزرگترين عارفان ايراني و از بزرگترين شاعران اين سرزمين به شمار مي رود. خانواده وي از خاندانهاي محترم بلخ بود و گويا نسبش به ابوبكر خليفه مي رسد و پدرش از سوي مادر دختر زاده سلطان علاءالدين محمد خوارزمشاه بود و به همين جهت به بهاءالدين ولد معروف شد.
وي در سال 604 هجري در بلخ ولادت يافت. چون پدرش از بزرگان مشايخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با اين سلسله لطفي نداشت ، به همين علت بهاءالدين در سال 609 هجري با خانواده خود خراسان را ترك كرد. از راه بغداد به مكه رفت و از آنجا در الجزيره ساكن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطيه (ملطيه) سلطان علاءالدين كي قباد سلجوقي كه عارف مشرب بود او را به پايتخت خود، شهر قونيه دعوت كرد و اين خاندان در آنجا مقيم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدين پنج ساله بود . پدرش در سال 628 هجري در قونيه رحلت كرد.
پس از مرگ پدر، مدتي در خدمت سيد برهان الدين ترمذي كه از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجري به آن شهر آمده بود ، شاگردي كرد. آنگاه خود جزو پيشوايان طريقت شد و طريقه اي فراهم ساخت كه پس از وي انتشار يافت و به اسم طريقه مولويه معروف شد. خانقاهي در شهر قونيه بر پا كرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه كم كم به دستگاه عظيمي بدل شد و معظم ترين اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا اين زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونيه باقي است و در ممالك شرق پيروان بسيار دارد. جلال الدين محمد مولوي همواره با مريدان خود مي زيست تا اينكه در پنجم جمادي الاخر سال 672 هجري رحلت كرد. وي يكي از بزرگترين شاعران ايران و يكي از مردان عالي مقام جهان است. آثار وي به بسياري از زبانهاي مختلف ترجمه شده است. اين عارف بزرگ در وسعت نظر، بلندي انديشه ، بيان ساده و دقت در خصائل انساني، يكي از برگزيدگان نامي دنياي بشريت به شمار مي رود و يكي از بلندترين مقامات را در ارشاد فرزند آدمي دارد. سرودن شعر تا حدي تفنن و تفريح و نوعي لفافه براي اداي مقاصد عالي او بوده و اين كار را وسيله تفهيم قرار داده است. اشعار وي به دو قسمت منقسم ميشود، نخست منظومه معروف اوست كه از معروف ترين كتابهاي زبان فارسي است و آنرا "مثنوي معنوي" نام نهاده است.
اين كتاب كه صحيح ترين و معتبرترين نسخه هاي آن شامل 25632 بيت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضي به اسم صيقل الارواح نيز ناميده اند. دفاتر شش گانه آن همه به يك سياق و مجموعه اي از افكار عرفاني و اخلاقي و سير و سلوك است كه در ضمن، آيات و احكام و امثال و حكايتهاي بسيار در آن آورده است و آن را به خواهش يكي از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخي ترك معروف به حسام الدين چلبي كه در سال 683 هجري رحلت كرده است ، به نظم درآورد ، جلال الدين مولوي هنگامي كه شور و وجدي داشته، چون بسيار مجذوب سنايي و عطار بوده است، به همان وزن و سياق منظومه هاي ايشان ، اشعاري با كمال زبردستي بديهه مي سروده است و حسام الدين آنها را مي نوشته. نظم دفتر اول در سال 662 هجري تمام شد و در اين موقع به واسطه فوت زوجه حسام الدين ناتمام مانده و سپس در سال 664 هجري دنباله آنرا گرفته و پس از آن بقيه را سرود . قسمت دوم اشعار او، مجموعه بسيار قطوري است شامل نزديك صدهزار بيت غزليات و رباعيات بسيار، كه در موارد مختلف عمر خود سروده و در پايان اغلب آن غزليات ، نام شمس الدين تبريزي را برده و به همين جهت به كليات شمس تبريزي و يا كليات شمس معروف است. گاهي در غزليات خاموش و خموش تخلص كرده است و در ميان آن همه اشعار كه با كمال سهولت مي سروده است، غزليات بسيار دقيق و شيوايي هست كه از بهترين اشعار زبان فارسي به شمار مي آيد.
جلال الدين بلخي پسري داشته است به اسم بهاءالدين احمد معروف به سلطان ولد ، كه جانشين پدر شده و سلسله ارشاد وي را ادامه داده است. وي از عارفان معروف قرن هشتم بشمار مي رود و مطالبي را كه در مشافهات از پدر خود شنيده است ، در كتابي گرد آورده و "فيه مافيه" نام نهاده است. منظومه اي نيز به همان وزن و سياق مثنوي بدست هست كه به اسم دفتر هفتم مثنوي معروف شده و به او نسبت مي دهند اما از او نيست. از ديگر آثار مولانا ، مجموعه مكاتيب و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.
هرمان اته، خاور شناس مشهور آلماني درباره جلال الدين محمد بلخي (مولوي) چنين نوشته است:
«به سال ششصد و نه هجري بود كه فريدالدين عطار، اولين و آخرين بار حريف آينده خود كه مي رفت در شهرت شاعري بزرگترين همدوش او گردد، يعني جلال الدين را كه آن وقت پسري پنجساله بود در نيشابور زيارت كرد. گذشته از اين كه (اسرارنامه) را براي هدايت او به مقامات عرفاني، به وي هديه نمود با يك روح پيشگويانه عظمت جهانگير آينده او را پيشگويي كرد.
جلال الدين محمد بلخي، كه بعدها به عنوان جلال الدين رومي اشتهار يافت و بزرگترين شاعر عرفاني مشرق زمين و در عين حال بزرگترين سخن پرداز وحدت وجودي تمام اعصار گشت، پسر محمد بن حسين الخطيبي البكري ملقب به بهاءالدين ولد در ششم ربيع الاول سال ششصد و چهار هجري در بلخ به دنيا آمد. پدرش با خاندان حكومت وقت يعني خوارزمشاهيان خويشاوندي داشت و در دانش و واعظ شهرتي به سزا پيدا كرده بود. ولي به حكم معروفين و جلب توجه عامه كه وي در نتيجه دعوت مردم به سوي عالمي بالاتر و جهان بيني و مردم شناسي برتري كه كسب نمود ، محسود سلطان علاءالدين خوارزمشاه گرديد و مجبور شد بهمراهي پسرش كه از كودكي استعداد و هوش و ذكاوت نشان مي داد، قرار خود را در فرار جويد و هر دو از طريق نيشابور كه در آنجا به زيارت عطار نايل آمدند و از راه بغداد اول به زيارت مكه مشرف شدند و از آنجا به شهر ملطيه رفتـند. در آنجا مدت چهار سال اقامت گزيدند؛ بعد به لارنده انتقال يافتند و مدت هفت سال در آن شهر ماندند. در آنجا بود كه جلال الدين تحت ارشاد پدرش در دين و دانش، مقاماتي را پيمود و براي جانشيني پدر در پند و ارشاد كسب استحقاق نمود. در اين موقع پدر و فرزند بموجب دعوتي كه از طرف سلطان علاءالدين كي قباد از سلجوقيان روم از آنان به عمل آمد ، به شهر قونيه كه مقر حكومت سلطان بود عزيمت نمود و در آنجا بهاءالدين در تاريخ هيجدهم ربيع الثاني سال ششصد و بيست و هشت هجري وفات يافت.
جلال الدين از علوم ظاهري كه تحصيل كرده بود، خسته گشت و با جديتي تمام دل در راه تحصيل مقام علم عرفان نهاد و در ابتداء در خدمت يكي از شاگردان پدرش، يعني برهان الدين ترمذي كه 629 هجري به قونيه آمده بود تلمذ نمود. بعد تحت ارشاد درويش قلندري بنام شمس الدين تبريزي درآمد واز سال 642 تا 645 در مفاوضه او بود. شمس الدين با نبوغ معجزه آساي خود چنان تأثيري در روان و ذوق جلال الدين گذارد كه وي به سپاس و ياد مرشدش در همه غزليات خود بجاي نام خويشتن نام شمس تبريزي را به كار برد. هم چنين در نتيجه قيام عوام و خصومت آنها با علوي طلبي وي ، در كوچه و بازار قونيه غوغائي راه انداختند كه شمس ناگهان ناپديد شد و در آن معركه پسر ارشد خود جلال الدين، يعني علاءالدين هم به قتل رسيد . مرگ علاءالدين تأثيري عميق در دلش گذاشت و او براي يافتن تسليت و جستن راه تسليم در مقابل مشيت، طريقت جديد سلسله مولوي را ايجاد نمود كه آن طريقت تا كنون ادامه دارد و مرشدان آن همواره از خاندان خود جلال الدين انتخاب مي گردند.
اثر مهم ديگر مولانا كه نيز پر از معاني دقيق و داراي محسنات شعري درجه اول است، همانا شاهكار او كتاب مثنوي يا به عبارت كامل تر " مثنوي معنوي" است. در اين كتاب شايد گاهي معاني مشابه تكرار شده و بيان عقايد صوفيان به طول و تفضيل كشيده و از اين حيث موجب خستگي خواننده گشته است. آنچه به زيبايي و جانداري اين كتاب مي افزايد، همانا سنن و افسانه ها و قصه هاي نغز و پر مغزيست كه نقل گشته. بهترين شرح حال جلال الدين و پدر و استادان و دوستانش در كتاب مناقب العارفين تأليف شمس الدين احمد افلاكي يافت مي شود. وي از شاگردان جلال الدين چلبي عارف، نوه ي مولانا متوفي سال 710 هجري بود. همچين خاطرات ارزش داري از زندگي مولانا ، در "مثنوي ولد" مندرج است كه در سال 690 هجري تأليف يافته و تفسير شاعرانه ايست از مثنوي معنوي. مؤلف آن سلطان ولد فرزند مولاناست ، كه به سال 623 هجري در لارنده متولد شد و در سال 683 هجري به جاي مرشد خود حسام الدين به مسند ارشاد نشست و در ماه رجب سال 712 هجري درگذشت. نيز از همين شخص يك مثنوي عرفاني بنام " رباب نامه" در دست است.»
از شروح معروف مثنوي در قرنهاي اخير، از شرح مثنوي حاج ملا هادي سبزواري و شرح مثنوي شادروان استاد بديع الزمان فروزانفر كه متأسفانه به علت مرگ نابهنگام وي ناتمام مانده و فقط سه مجلد مربوط به دفتر نخست مثنوي چاپ و منتشر شده است و همچنين شرح مثنوي علامه محمد تقي جعفري تبريزي بايد نام برد.
دستت درد نکنه ای کاش شعر کاملش رو هم مینوشتین!
با تشكر از فاطمه خانوم...
وقتي چشماتو ميبندي،مطمئيني كه تنهايي،اما وقتي بازشون ميكني، فقط خيال ميكني كه تنها نيستي...حبيب:41:
از كتاباي علا مه جعفري غافل نشيد...........بي نظيرن ودر ضمن سعي كنيد با امادگي فكري برين سراغ كتاباش وا قعا فكر رو كار ميندازه دوستايي كه زياد اهل مطالعه ي كتاباي عميق در زمينه ي انسان شناسي نيستن او ل از كتاباي ساده تر و سبك تر شوع كنند كتاب مولوي و جهان بينيها وا قعا يكي از اثار با ارزش ايشون كه هم ما رو با عمق انديشه ها و سطح وسيع ديدگاه مولوي اشنا ميكنه هم با افكار و نگرشهاي ديگر بزر گان شرق و غرب .
واقعا ارزشمنده .
من در سال اول دبيرستان با اين كتاب اشنا شدم و اولين كتاب ايشون بود كه مطالعه كردم و شايد بگم يكي از سنگين ترين كتابهاي ايشون.11 بار من اين كتاب رو خوندم و هنوز كه هنوزه بعد از گذشت حدودا 15 سال هنوز يرايم تازگي دارد.حتما بريد سراغش... از دست نديدش.ممنون
راه هموارست و زيرش دامها
قحطي معني ميان نامها
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شيرين ريگ اب عمر ماست...مولانا مثنوي معنوي
دوست عزیز اینجا تاپیک مسابقه شاعر شناسی هستش
چرا این پستارو اینجا میدین؟؟
نقل قول:
فاطمه خانوم در راستاي بيو گرافي مولوي از علامه جعفري صحبت كرده بود منم به نظرم اومد اگر اين مطالب رو بنويسم مفيده.اگر يه شاعر زنده بياد اينجا خودش مطلب بنويسه مشكلي داره رفيق؟:31:
باشه چشم اگر باعث ازار شما وديگران شديم عذر ميخوايم با عرض پوزش از همگي. موفق باشيد:46:
این شعر مال کیه:
خدایان کهن را دیده ام
که می روند
و خدایان تازه را
که می آیند
روز به روز
و سال به سال
بت هایی سقوط می کنند
و بت هایی دیگر جایشان را می گیرند.
من امروز
تبر را می ستایم.
نقل قول:
سندبرگ؟؟؟؟؟
آفرین! درسته:20:نقل قول:
كارل سندبرگ- شاعر، تاریخنگار و رماننویس آمریکایی- در ۶ ژانویه سال 1878 در شهر گيلسبرگ از ايالتايلي نويز آمريكا ديده به جهان گشود. پدرش از مهاجران سوئدی بود كه در 1852 بهآمريكا آمد و كارگر راه آهن شد. مادرش دختری سوئدیبود كه در سوئد غازچراني و در آمريكا آشپزی میكرد. ثمره ازدواج اين دو هفت فرزند بود كه كارل دومين آنها محسوب میشد. از يازده سالگي شروع به كارهای گوناگون ازقبيل روزنامه فروشي، حمامي، كارگری وغيره كرد. او تحصيلات مرتبي نداشت. پس از شركت در جنگ آمريكا و اسپانيا وارد كالجلومبارد شد و تا اندازهای تحصيلات خود را تكميل كرد. بعدها سندبرگ يكي از بزرگترينتاريخنگاران، شاعران، روزنامه نويسان و آوازه خوانان آهنگ های بومي شد. او بيوگرافینويس نيز بود و بيوگرافي لينكلن او شهرت جهاني دارد. از آثارش میتوانكتاب های زير را نام برد: اشعار شيكاگويي، وادی مردم، توده، پسر شهرآباد. کارل سندبرگ در ۲۲ ژوئیه ۱۹۶۷ در کارولینای شمالی درگذشت.
به نظرتون شاعر این شعر کیه؟
در ضمن از شعر هم کاملا مشخصه که شاعر معاصره
حالی برای گفتن از این حال بد نیست
اینجا کسی حتی نشونیتم بلد نیست
باید نشونی ِ تو رو از ماه پرسید
باید تو رو از گریه توی چاه پرسید
باید تو رو از بچههای کوفه پرسید
تو کاسههای شیر باید که تو رو دید
اینجا هوا بوی کثافت داره آقا
خندیدن ما شکل عادت داره آقا
اینجا تمام مردها نامردن آقا
دستا به دزدی کردن عادت کردن آقا
با ذوالفقار تو خدا رو سر بریدن
قرآن و با سرنیزهها یکجا خریدن
اینجا شبی از معدهها طوفان بهپا شد
فرداش علی کافر، ابوموسی خدا شد
حتی بهشتام قیمتاش بالا کشیده
میگن معاویه سهاماش رو خریده
اینجا هواخواه تو بودن سود داره
تو سینه چاکات ابن ملجم بیشماره
...
تو اولین و آخرین مرد زمینی
اون چاه میدونه که تو عاشقترینی
...
حالی برای گفتن از این حال بد نیست
اینجا کسی حتی نشونیتم بلد نیست
باید نشونیِ تو رو از ماه پرسید
باید تو رو از گریه توی چاه پرسید
باید تو رو از بچههای کوفه پرسید
تو کاسههای شیر باید که تو رو دید
میثم یوسفی؟؟؟
درسته!!!!!
واقعا خیلی عالی بود!!!!!
اصلا فکر نمی کردم کسی با این سرعت بتونه جواب بده!!!!!
این شعر از کیه؟
هموار کرد خواهی گيـتی را؟
گيـتی است« کی پذيـرد همواری؟
مستی مکن که نشنود اومستی
زاری مکن که نشنود او زاری
شو تا قيـامت آيـد زاری کن
کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بيـش بيـنی زيـن گردون
گر تو به هر بهانه بيـازاری
گويـی گماشته ست بلايـی او
بر هر که تو دل بر او بگماری
ابری پديـد نی و، کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و يـا نکنی، ترسم
بر خويـشتن ظفرندهی باری
تا بشکنی سپاه غمان بر دل
آن به که می بيـاری و بگساری
اندر بلای سخت پديـد آرند
فضل و بزرگ مردی و سالاری
از رودکی؟؟؟؟؟
من تاییدش می کنم :دینقل قول:
بوعبدالله جعفر بن محمد رودکی در ده بَنُج، مرکز ناحيـه رودک سمرقند، در نيـمه دوم سده سوم هجری بدنيـا آمد. و هم در ايـن ناحيـه درگذشت (329 يـا 330 هـ.ق).
درباره ايـن شاعر بزرگ، پدر شعر فارسی، کتب و رسالات بـسيار نوشته اند که از کتاب «احوال و اشعار رودکی» تاليـف زنده يـاد سعيـد نفيـسی بايـد نام برد. همچنيـن کتاب «سخن و سخنوران» تاليـف مرحوم استاد بديـع الزمان فروزانفر و «تاريـخ ادبيـات در ايـران» تاليـف مرحوم دکتر ذبيـح الله صفا.
با اجازه بزرگتر ها و hamed_shams
آسايش دل ز مي برآيد ، مي كو
آن شور و طرب ز ني برآيد، ني كو
آب از سر ماگذشت و آسايش سوخت
در دشت سكوت، خضر فرخ پي كو؟
سيد جعفر حميدي؟؟؟
دکتر سید جعفر حمیدی،فکر کنم درسته.حالا درسته یا نه؟
آفرین
درسته
اگه گفتین:
این کوی ملامت است و میدان هلاک
وین راه مقامران بازنده ی پاک
مردی باید ، قلندری دامن چاک
تا برگذرد عیاروار و چالاک
از عطاره فکر کنم. منطق الطیر
نه،اشتباه گفتی
نبود کسی،جوابو بگم؟