يك مارماهي بردار
و با آن يك حلقه بساز.
بعد بذار كه دور بدنت بپيچه!
تنگ تر و تنگ تر و تنگ تر.
به نظرت مارماهي،
خيلي حيوان دوست داشتنيي نيست؟
هي! جواب منو بده.
چرا وايسادي اونجا و آبي مي شي؟
Printable View
يك مارماهي بردار
و با آن يك حلقه بساز.
بعد بذار كه دور بدنت بپيچه!
تنگ تر و تنگ تر و تنگ تر.
به نظرت مارماهي،
خيلي حيوان دوست داشتنيي نيست؟
هي! جواب منو بده.
چرا وايسادي اونجا و آبي مي شي؟
مربع ساكت گوشه اي نشسته بود
كه يك مثلث محكم با آن تصادف كرد.
مربع زخمي فراد زد:
بايد هر چه زودتر به بيمارستان برسم.
زود يك دايره قلقلي سر رسيد،
مربع را برداشت و چرخ زنان به بيمارستان برد.
من نتونستم تكليفمو انجام بدم
چون يك اتفاقي افتاده
من نتونستم سر وقت بيام
چون يك اتفاقي افتاده
من نتونستم با كسي مهربون باشم
چون يك اتفاقي افتاده
من نتونستم كاري رو شروع يا تموم كنم
چون يك اتفاقي افتاده
اصلاً من نتونستم زندگي كنم،
چون يك اتفاقي افتاده
مي پرسيد"چه اتفاقي افتاده؟"
خب من از كجا بدونم؟!
شما بايد بگين آقاي دكتر!
آخه ناسلامتي شما پول مي گيريد كه همين چيزا رو بفهميد ديگه!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بايد خانه جانسون راخراب مي كرديم.
من بولدوزر آوردم، بيل مكانيكي آوردم، جرثقيل آوردم
سقف ها را كنديم، ديوارها را خراب كرديم
جاي بخاري را كوبيديم، لوله ها را كنديم
پنجره ها را خرد كرديم، زنگ ها را پاره كرديم
شيرواني ها رادر آورديم، كف چوبي اتاق را اره كرديم
به زيرزمين كه رسيديم تا آن را هم بكوبيم
يكنفر داد زد:
« هي اينجا خانه جانسون نيست، خانه آنها بغل دستي است»
(شايد به اين دليل است كه ديگر معمار نيستم)
یک گلوله ی برفی برای خودم درست کردم،
آنقدر گرد و خوشگل که فکرش را هم نمی توانی بکنی.
بعد فکر کردم برای خودم نگهش دارم،
و پیش خودم بخوابانمش.
برایش لباس خواب درست کردم،
یک بالش هم برای زیر سرش.
دیشب دیدم گذاشته رفته،
اما پیش از رفتن، جایش را خیس کرده بود!
پسر كوچولو گفت: «گاهي وقتها قاشق از دستم مي افتد.»
پيرمرد بيچاره گفت: «از دست من هم مي افتد.»
پسر كوچولو آهسته گفت: « من گاهي شلوارم را خيس مي كنم.»
پيرمرد خنديد و گفت: «من هم همينطور»پسر كوچولو گفت: « من اغلب گريه مي كنم»
پيرمرد سر تكان داد: «من هم همين طور»پسر كوچولو گفت: « از همه بدتر بزرگترها به من توجهي ندارند.»
و گرماي دست چروكيده را احساس كرد: «مي فهمم چه مي گويي كوچولو، مي فهمم.»:11:
--------
یک پیشنهاد!!
سلام دوستان
و اما ماجرای پست تکراری در تاپیک شل سیلور استاین..
از اونجاییکه پستها در این تاپیک روز به روز بیشتر میشه(ماشاالله:31:)
و اگه یه پستی هم چند بار تکرار بشه دیگه چی میشه...و فهرست هم برامون مهمه..امکان سرچ هم خیلی کمکی نمیکنه و ووو..
از دوستان میخوام خودمون اگه دیدیم یکی پست تکراری داده تا وقتی فهرست دوباره ویرایش نشده..بگیم تا پستشو ویرایش کنه
با اینحال حتما پست اولو در نطر داشته باشید
ممنون
شايد انگشت شست كسي
كه عادت به مكيدنش دارد
خيس و چروك باشد
و رنگش سفيد و پريده مثل برف
اما از مزه انگشت
شيرين تر تو دنيا نست
( اين را ما مي دانيم كه انگشت شست مي مكيم)
گربه پيدايش نيست
نمي دانم كجا هست
يا كجا رفته؟
كسي مي داند؟
بگذار از اين كلاهي كه مي رود بپرسم
.
اگه من به جای پا چرخ داشتماون وقت می تونستم به مسابقه ی پرورش گل برم
یا به جای چشمام گل سرخ داشتم
و چه بسا جایزه هم ببرم
If I had wheels instead of feet
And roses’ stead of eyes
Then I could drive to the flower show
And maybe win a prize
و این منم که سر و ته ایستاده امهر وقت توی آب یه آدمی رو می بینمکه سر و ته ایستادهنگاهش می کنم و هر هر می خندمالبته نباید این کارو بکنمچون شاید تو یه دنیای دیگه ایدر زمان دیگه ایدر جای دیگه ایچه بسا همون آدم درست ایستاده
وقتی یه مار بوآی هفت هشت متری عاشقت بشه و بهت بگه...بحث این نیست که من به مارها محل نذارماما واقعا چه کاری می تونه بکنه آدم
ديشب مثل هميشه
زيب پوستم را باز كردم
پيچ سرم را شل كردم
و رفتم تو رختخواب
شب كه خواب بودم
يك احمقي آمد تو
پوستم را تن اش كرد
سرم را روي سرش پيچ كرد.
حالا با پاهاي من تو خيابان ها مي دود
.كارهائي مي كند كه من نمي كنم
حرفهائي مي زند كه من نمي زنم.
بچه ها را قلقلك مي دهد
به مردها لگد مي زند
دست خانم را مي كشد.
حالا اگر اشك به چشمان خوشگل شما بياورد
يا سرتان رادرد آورد
بدانيد من نيستم
همان ديوانه اي است
كه پوست مرا تنش كرده.
این فایل صوتی حاوی 3 تا از شعرای شل سیلور استاین است با صدای خودش
حجم 400kb
کد:http://alireza.nasseh.ir/music/shel.rm
متن اشعار:A LIGHT IN THE ATTICThere's a light on in the attic.
Thought the house is dark and shuttered,
I can see a flickerin' flutter,
And I know what it's about.
There's a light on in the attic.
I can see it from the outside.
And I know you're on the inside... lookin' out
BEAR IN THERE
There's a Polar Bear
In our Frigidaire--
He likes it 'cause it's cold in there.
With his seat in the meat
And his face in the fish
And his big hairy paws
In the buttery dish,
He's nibbling the noodles,
He's munching the rice,
He's slurping the soda,
He's licking the ice.
And he lets out a roar
If you open the door.
And it gives me a scare
To know he's in there--
That Polary Bear
In our Fridgitydaire
ROCK 'N' ROLL BAND
If we were a rock 'n' roll band,
We'd travel all over the land.
We'd play and we'd sing and wear spangly things.
If we were a rock 'n' roll band.
If we were a rock 'n' roll band,
And we were up there on the stand,
The people would here us and love us and cheer us.
Hurray for that rock 'n' roll band.
If we were a rock 'n' roll band,
Then we'd have a million fans.
We'd giggle and laugh and sign autographs,
If we were a rock 'n' roll band.
If we were a rock 'n' roll band.
The people would all kiss our hands.
We'd be millionaires and have extra long hair,
If we were a rock 'n' roll band.
But we ain't no rock 'n' roll band,
We're just seven kids in the sand.
With homemade guitars and pails and jars
And drums of potato chip cans.
Just seven kids in the sand.
Talk'n and waven' our hands.
And dreamin' and thinkin' oh wouldn't it be grand,
If we were a rock 'n' roll band.
رفتم یک گربه کوچک بخرماین گربه با همه گربه های دنیا فرق دارد........"
تا از تنهائی نجات پیدا کنم
به صاحب مغازه گفتم:
یک گربه می خواهم که با همه گربه های دیگه فرق کند
یک گربه خوشگل و مامانی به من داد
گربه را به خانه آوردم
هنوز پایم را داخل خانه نگذاشته بودم که
چنگالهایش بلند شد
روی پله ها، چشمهایش سرخ شد
پشت در خانه،موهایش سیخ شد
و هنوز پایم را داخل خانه نگذاشته بودم که مرا تکه پاره کرد...
حالا از تنهایی نجات پیدا کرده ام
چون دیگر اصلا وجود ندارم که تنها باشم....
گربه فروش راست می گفت:
"این گربه واقعا استثنائی است
در يك غروب
مه آلود و سرد پائيز
سرما از كنارم گذشت
سعي كردم آن را بخورم
اما آنقدر سريع رفت
كه دستم به آن نرسيد.
خوشحالم كه مي گويند تو سرما خورده اي.
--------------------
ممنون از karin عزیز برای پست :40::11:175
مادربزرگ ننو را فرستاد.
و خداي مهربان باد را.
من هم براي لالا كردن آماده ام!
اما چه كسي مي تواند درخت ديگر را بياورد؟
اگه نمی تونم همیشه خدا مال تو باشم
حداقل اجازه بده یه وقتایی مال تو باشم
اگه نمی تونم گاهی وقتی مال تو باشم
اقلا بذار هروقت که تو میخوای کنارت باشم
اگه نمی تونم دوست خوبت باشم
اقلا بذار دوست بدت باشم
اگه نمی تونم عشق اول وآخرت باشم
اقلا بذار باعث سرگرمی ات بشم
اما منو همین طوری ول نکن
حداقل بذار توی زندگی تو دست کم یه چیزی باشم
----------------------------------------
خواهش می کنم آوا جان، قابل شما رو نداشت:11:
مو فرهنگ لغت را از سر تا ته حفظ كرد.
اما نمي تونه شغل خوبي پيدا كنه،
و هيچكس هم دلش نمي خواد
با حافظ فرهنگ لغت ازدواج كنه!
به به، چه مار با شكوهي
حلقه اش را ببينيد،
مثل اين كه همين حالا ازدواج كرده!
حالا بين شما كسي هست كه بداند
چطور به يك مار تازه عروس ، تبريك مي گويند؟
خورشيد را مي دزدم
فقط براي تو!
ميگذارم توي جيبم
تا فردا بزنم به موهايت
فردا به تو مي گويم چقدر دوستت دارم!
فردا تو مي فهمي
فردا تو هم مرا دوست خواهي داشت . مي دانم!
آخ ... فردا!
راستي چرا فردا نمي شود؟
اين شب چقدر طول كشيده...
چرا آفتاب نمي شود؟
يكي نيست بگويد خورشيد كدام گوري رفته؟
پريروز، كلاه مزرعه دارها را به سر گذاشتم،ولي اندازه نبود.يه كم بزرگ بود، فقط كميو خيلي شل مي افتاد.نتونستم بهش عادت كنمو از سر برش داشتم.ديروز كفشهاي عمه ام را به پا كردم.
يه كم بزرگ بودو براي راه رفتن خوب نبوددر آن راحت نبودم و درشان آوردم.امروز آفتاب تابستان را تنم كردم.خيلي خوب بود.قشنگ و گرمو علفهاي سبز را به پا كردمواقعاُ لذتبخش بود.بالاخره احساس كردم لباسهاي خوبي به تن دارم.در لباس طبيعي از هر لباسي راحت ترم.
بيلي وارونه، بيلي وارونه،
او روي تپه اي وارونه زندگي مي كنه،
كه در واقع گودالي در زمينه
(اما تپه ايست وارونه!)
بيلي وارونه كلبه اي وارونه داره،
با دالاني كه پشت خونه باز مي شه.
از پنجره رفت و آمد مي كنه و از در به بيرون نگاه مي كنه.
و زيرزمين، اون بالا در طبقه آخره.
بيلي وارونه مثل باد سواري مي كنه.
اون نمي دونه به كجا مي ره، ولي مي بينه كجا بوده،
او به اسبش مي گه هش و اسبش راه مي افته!
و ششلولش مي گه «گنب» و هيچوقت نميگه «بنگ»
بيلي وراونه يه سگ وارونه داره به اسم لي لي وارونه
بيلي وارونه مي گه: «اون اولين تنفر منه»
بليي وارونه كلاهش رو روي پاش مي ذاره.
و زيرپوششو روي كتش مي پوشه.
و سرماه به رئيسش حقوق مي ده
و با لبخند به اسب عزيزش سواري مي ده!
فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :
( آيا بايد به اين جنگ احمقانه رو ادامه بدهيم ؟
آخه ، كشتن و مردن حال و روزي براي آدم باقي نمي ذاره .)
فرمانده گور گفت : ( حق با شماست .)
فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :
( امروز مي توانيم به كنار دريا بريم
و تو راه چند تا بستني هم بخوريم .)
فرمانده كلي گفت : ( فكر خوبيه .)
فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :
( تو ساحل يه قلعه شني مي سازيم .)
فرمانده گور گفت : ( آب بازي هم مي كنيم .)
فرمانده كلي گفت : (پس آماده شو بريم .)
فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :
( اگه دريا طوفاني باشه چي ؟
اگه باد شنها رو به هر طرف ببره ؟ )
فرمانده كلي گفت : ( چقدر وحشتناكه ! )
فرمانده گور به فرمانده كلي گفت :
(من هميشه از درياي طوفاني مي ترسيدم .
ممكنه غرق بشيم .) فرمانده كلي گفت :
(آره شايد غرق بشيم . حتي فكرش هم ناراحتم مي كنه .)
فرمانده كلي به فرمانده گور گفت :
( مايوي من پاره است .
بهتره بريم سر جنگ و جدال خودمون .)
فرمانده گور گفت : ( موافقم .)
بعد فرمانده كلي به فرمانده گور حمله كرد ،
گلوله ها به پرواز در آمد ، توپخانه ها به غرش .
و حالا متاسفانه ،
نه اثري از فرمانده كلي باقي مانده و نه از فرمانده گور .
او مرد نقاب آهني است.
او از عهده سخت ترين كارها بر مي آيد.
او مي تواند دوئل كند.
او مي تواند هر چيزي را شكار كند.
او مي تواند قله ها را فتح كند
او مي تواند كشتي بگيرد و مسابقه دو بدهد ...
او جرأت و قدرتش را به شما نشان مي دهد.
اما هرگز صورتش را ظاهر نمي كند.
اصلاً مهم نيست چقدر اصرار كنيد.
او شجاع و نترس است.
او هرگز نمي گريد.
« او مرد ” نقاب آهني“ است. »
در يخچال ما يك خرس قطبي زندگي مي كنه.
اون يخچالو دوست داره چون «اونجا خنكه»
روي گوشتها مي شينه
و صورتش رو در ماهيها فرو مي بره.
و پنجه بزرگ پر موشو،
در ظرف كره فرو مي بره
به سس دستبرد مي زنه
و لف و لف پلوها رو مي خوره
سودا رو دسمالي مي كنه
و يخ ها رو ليس مي زنه
و اگر در يخچالو باز كنيم،
غرش بلندي مي كنه.
من از فكر اينكه اون اونجاست وحشت مي كنم.
همون خرس قطبي كه توي يخچال زندگي مي كنه!!
يك صورت روي شست منه.
من خودم نكشيدمش
صورت روي شستم چشم و گوش تيزي داره.
با موهاي سبز و زبر و وز كرده!
هميشه صورت روي دستمو از دوستهام پنهان مي كنم،
چون نمي خوام دوستهام بهش خيره بشن.
او يك دهان كوچك جمع و جور داره،
با دندانهاي زرد.
وقتي چنگال به دست مي گيرم قاه قاه مي خنده.
و وقتي پكرم بهم ريشخند مي زنه،
و مي خنده و مي خنده و مي خنده.
و به هر كاري كه سعي مي كنم انجام بدم مي خنده!
بچه كه بودم ، هر جا مي رفتم
مي گفتن :"هجده سال به پايين ممنوع"
حالا كه بزرگ شدم هر جا كه مي رم مي گن:
" هجده سال به بالا ممنوع"
اصلاً نمي دونم چرا هميشه بايد يه چيزي ممنوع باشه؟
تازه مگه هجده ساله ها چه گناهي كردن
كه همه چيزاي آزاد و ممنوع روي سر اونا خراب مي شه؟
تق تق!
كيه؟
من!
من، كي؟
درسته!
چي درسته؟
منكي!
اين همون چيزيه كه من مي خوام بدونم.
چي مي خواي بدوني؟
من، كي؟
بله، دقيقاً !
دقيقاً چي؟
بله، من يك دقيقنچي هم به همراه دارم!
دقيقاً چي به همراه داري؟
بله.
بله، چي؟
نه، دقيقنچي.
اين چيزيه كه من مي خوام بدونم.
عرض كردم دقيقنچي.
دقيقاً چي؟
بله!
بله، چي؟
بله، همراهمه
چي همراهته؟
دقيقنچي، دقيقنچي چيزيه كه همراهمه.
من، كي؟
بله!
برو بابا!تق تق ...
روزي روزگاري، دختري به نام ابيگل
با پدر و ماردش به ماشين سواري رفته بود.
آنروز ابيگل يك كره الاغ ديد.
با چشماني زيبا، سفيد و خاكستري رنگ
در كنار كره الاغ تابلويي بود:
فروشي – ارزان
ابيگل گفت: «خداي من!»
« بابا مي شه اون كره الاغ رو برام بخري؟»
« مامان خواهش مي كنم.»
و پدر و مادرش گفتند: « نه خوب! نمي شه»
« اما مي تونيم برات گردو يا بستني بخريم.»
اما ابيگل گفت:
« من گردو بستني نمي خوام.
من اون كره الاغو مي خوام.»
و پدر و مادرش گفتند:
«ساكت! انقدر نق نزن!
به هيچوجه اون كره الاغو برات نمي خريم.»
ابيگل شروع به گريه كرد و گفت:
«اگر اون كره الاغو برام نخريد، مي ميرم!»
پدر و مادرش گفتند: «نمي ميري
هيچ بچه اي از نداشتن كره الاغ نمرده! »
ابيگل خيلي ناراحت شد.
وقتي به خانه رسيدند، يكراست به رختخواب رفت
و اصلاً نتوانست چيزي بخورد
و حتي نتوانست بخوابد.
« دل ابيگل شكسته بود»
و او واقعاً مرد!
فقط بخاطر يك كره الاغ
كه پدر و مادرش برايش نخريدند!
(اين قصه خوبيست كه براي بزرگترها،
وقتي چيزي كه مي خواهيد نمي خرند، بخوانيد.)
اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني
( واي چه كار بي مزه و مزخرفي )
اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني
( عوض اينكه سري به كوچه بزني )
اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني ...
و يك روز يكي از اونها رو بندازي و بشكني
ديگه كسي اجازه اينكار رو بهت نمي ده
و ديگه مجبور نيستي هر روز ظرفها رو خشك كني.
من يه كتاب خيلي قشنگ براتون نوشته بودم.
پر از آفتاب و رنگين كمان.
و آرزوهايي كه برآورده مي شدند ...
ولي بزي رفت و كتاب را خورد.
( حتماً ميدونيد كه ازش بعيد نبود. )
براي همين هر چه سريعتر
اين كتاب جديد را نوشتم.
البته اين كتاب اصلاً نمي تونه
به قشنگي كتاب قبلي باشه.
هموني كه بزي احمق خورد.
حالا اگر اين كتاب را دوست نداريد،
مي دونيد كه تقصير من نيست.
تقصير بزيه.
يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.
آخه اين روزها ستاره ها خيلي كدر شدن.
يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.
براي اينكه عقابها و سارها و پرستوها
از اينكه ستاره ها گرد گرفتن ناراحتن.
مي گن ستاره نو مي خوان، اما نمي تونيم براشون ستاره هاي نو بخريم.
پس خواهش مي كنم دستمالهاي گردگيري رو برداريد.
سطلها رو پر آب كنيد.
يك نفر بايد بره ستاره ها رو پاك كنه.
باور نمي كني از صبح تا حالا دارم يه بند جون مي كنم.
خيلي هم خسته ام،
وقت خيلي كم است و چيزهاي زيادي است كه بايد به آنها
برسم.
خيلي هم خسته ام.
از صبح اينجا دراز كشيدم كه علفها رو سرجاشون نگه دارم
سيبها را چشيدم ببينم شيرين هستن يا نه؟
انگشتهاي پاهاي هزاپاها را شمردم.
به گنجشكها تذكر دادم كه خيلي جيك جيك نكنند.
پروانه ها را از روي گوجه فرنگيها پراندم.
مواظبم يه بار خداي نكرده، سيلي، طوفاني نياد.
مديريت كارهاي مورچه ها را هم به عهده داشتم.
به هرس گياهان هرزه فكر مي كردم.
مواظبم خورشيد بي موقع غروب نكنه.
ماهيها رو صدا كردم توي جويهايي كه من درست كردم
شنا كنن.
همه اينها به كنار، دوازده هزار و چهل يكبار نفس كشيدم.
و خيلي خسته شدم!
يك نقاشي احمقانه بكش.
يك شعر لي لي لولو بگو
يك آواز لالا لي لي بخون.
توي آشپزخانه، ديرام درامي برقص!
چيز جديدي به جا بگذار.
كه قبلاً توي دنيا نبوده.
نوزاد خفاش،با ترس فرياد زد:كليد تاريكي را بزن!من از روشنايي مي ترسم.
كلارنس لي اهل تنسي،
عاشق آگهيهاي تلويزيوني بود.
او همه آگهي ها رو،
با چشمهاي مشتاق نگاه مي كرد.
هر تبليغي رو باور مي كرد
و هر چيزي كه آگهي مي كردند، مي خريد:
” كرم براي لطافت پوست ... “” شامپو براي لطافت مو “” مايع سفيد كننده براي اينكه همه چيز به سفيدي برف باشه“” جين آبي تنگ و خوش دوخت ... “” خميردندان براي سلامتي دهان و دندان “” دهان شويه براي رفع بوي دهان ... “خلاصه كلارنس كوچولو،هر جور كنسروي كه نشون مي دادن مي خريدو هر بازيي كه اختراع مي كردن مي گرفت.تلويزيونو روشن كرد و يه آگهي تازه ديد.مدل جديد مادر! پدر با كيفيت بهتر!جديد، قابل اطمينان از هر جهت،عجله كنيد، امروز سفارشتان را فاكس كنيد.بعد، البته كلارنس كوچولو،يه جفت پدر و مادر شيك جديد سفارش داد ...پست فوري هم كار خودشو كرد.و والدين نو فردا با پست صبحگاهي رسيدند.كلارنس پدر و مادر قديمي رو به سمساري سپرد.حالا همه خوشحال و راضي هستند.والدين جديد كلارنس مهربان و خوش اخلاقند.و قديمي ها هم در يك معدن ذغال سنگ مشغول كارند.خوب حالا اگر پدر و مادر شما خسيسند.و مجبورند غذاهايي كه دوست نداريد بخوريد،و نمي ذارن شب تا ديروقت بيدار بمونيد،اين فقط يعني اينكه از مد افتادنو شما به جاي اينكه حرص بخوريدهمون كار كلارنس رو بكنيد.حتماً اندازه كلارنس فايده مي بريد.مداد نوك كرگدنياصلاً بگو ببينم!تو كه اينهمه ادعاي دانايي داري.چي مي تونه از اينكار چرندتر باشه،كه مدادتو جا بذاري،بعد با شاخ يك كرگدنيك مقاله بنويسي؟
وقتی بزرگ شدم دلم میخواهد هرکسی باشم جز یه بابای بداخلاق
جز یه آدم عصبانی
یه آدم گنده که الکی فیس وافاده داره
یه آدم ناامید که با همه سر جنگ داره
یه….
مثل اینکه کسی دیگه باقی نموند
بنابراین بهتره فعلا بزرگ نشم
تا ببینم بعد چی میشه !
شاید تعجب کنید
وقتی که بدانید با اینکه مدت زیادی است که مرا می شناسید
با اهنگ هایم شما را فریب داده ام
و با شعر هایم شما را دست انداخته ام .
حالا دیگر ماموریت من تمام شده
برای این که جماعت ادمی زاد را دیده ام .
حالا دیگر اشکالی ندارد که همه بدانند
من از سیاره دیگر امده ام .
اسم واقعی من گیلپیج است
قدم ۸۴ سانتی متر است
وقتی که تصور می کنی با من دست دادی
در واقع در گوشم زدی .
من پسر زرب هفتم هستم
از نژادی قدیمی و در شرف انقراض
مرا به اینجا فرستادند تا ببینم
ایا سیاره شما برای زندگی کردن جای امنی هست یا نه .
صبح فردا
من با یک کیو - الکترا - بلو از اینجا می روم
همچنان که از ماه دور می شوم
به سمت راست می پیچم به طرف سیاره مشتری
و به خدمت ریش سفید ها می رسم
و انها درباره این امکان یعنی زمین
که ایا می تواند جایی مناسب برای زندگی مردم سیاره دیگر باشد
از من سوال می کنند .
خواهم گفت که شما تا چه حد
به جنگ و جدال علاقه دارید
و این که هیچ گاه نمی خواهید
از اشتباه تان درس عبرت بگیرید
خواهم گفت که با پیرها چگونه رفتارمی کنید
و به جوان چه چیز ها یاد می دهید
و گاو اهن تان را چگونه ذوب می کنید
تا از ان تفنگ بسازید .
از اینکه با شما اشنا شدم خوشحالم
اما به زودی به هم نژادهایم خواهم پیوست
و دیر یا زود
سیاره شما را ترک خواهم کرد .
شاید بار دیگر همدیگر را ملاقات کنیم
در زمانی دیگر و در جایی دیگر
برای این که هوای اینجا
برای مردمی که از سیاره دیگر می ایند سازگار نیست .
من با کیو - الکترا - بلو می روم
فردا صبح .
همچنان که از ماه دور می شوم
به سمت راست می پیچم به طرف سیاره مشتری
و به خدمت ریش سفید ها می رسم
وقتی که از من درباره اینجا سوال می کنند
خواهم گفت که اینجا
برای مردمی که از سیاره دیگر می ایند جای مناسبی نیست
Well, I know this may surprise you
For you've known me for so long
But I've trickded you with my music
And I've fooled you with my song
But my mission her is over
And I've watched the Human race
And now the truth can be revealed
i'm from Outer Space
And my given name is Gilpage
And I'm really 2 foot 8
And when you think you've shook my hand
You've really slapped my face
And I'me the son of the seventh Zorb
From a distant dying race
sent to see if it was safe
For us from Outer Space
But I'm leaving in the mornin'
On a Q_Electra-Blue
I'll hang a right at Jupiter
On the far side of Moon
And I'll stand befor the Eldres
And they'll ask me of this place
And if the Earth could be a home
for folks from Outer Space
But I'll tell 'm how you love to fight
And how you love to war
And how
you never seem to learn
From mistakes you made before
And I'll tell 'em how you treated the old
And what you teach the young
And how you've melted down your plows
And turned them into guns
So it's been real fine to know you
But I'll soon be with my own
And I guess we'll take your chances
And leave your world alone
And perhaps we'll even meet again In another time and place
But this ain't a healthy atmosphere
For folks from Outer Space
So I'm leaving in the mornin'
On a Q_Electra_blue
And I'll hang a right at Jupiter
On the far side of the moon
And I'll stand before the Elders
And when they'll ask me of this space
I'll tell 'em that ther ain't no room
For folks from Outer Space
قطاری را که میخواستم ببینم
رفته بود
انگار تمام وقتم را
صرف سوار و پیاده شدن کردم
فکرم را فروختم
رویاهایم را بخشیدم
و فردا به جستجوی
فردا خواهم رفت
تا آن زمان...
The train I want to meet
Had come and gone
seems like I spend all my time
Getting off and getting on
I sold my mind
And gave my dreams away
and tomorrow i'll start looking
Round for tomorrow
but til then...
اگر من به جاي پا چرخ داشتم
و عوض چشم دو تا گل سرخ زيبا.
اونوقت مي تونستم در مسابقه زيباترين گل،
برنده جايزه اول بشم.