- 
	
	
	
	
		من ادامه میدم چون نمیخوام لفظ بانی این داستان رو شهید کنم
 آره یوسف عاشق عسل شده بود,عسل هم عاشق یوسف شده بود
 حالا اینجا یه سوال ذهن مخاطب رو آزارمی داد که کدوم یکیشون بیشتر عاشق شده بود
 یوسف بیشتر عاشق عسل شده بود یا عسل بیشتر عاشق یوسف شده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 جواب این سوال رو در ادامه داستان خاهید فهمید
 راستی از دوست عزیزی که می خواد داستان رو ادامه بده خواهشمندم یه توضیح کوچیکی درباره شخصیت جدید داستان یعنی عسل بده,چون من متوجه نشدم که از کجا اومد؟!...
 
 
- 
	
	
	
	
		نویسنده که بهروز نام داشت در حالی که زیر بارون قدم می زد شروع کرد داستان رو مرور کردن
 اون داستان یوسف رو ادامه می داد در حالی که شخص جدیدی رو به داستان اضافه کرده بود  به نام عسل  و تصمیم داشت کمی در داستان تغییر ایجاد کنه .
 عسل که دوست خواهر یوسف بود دختری زیبا و از خانواده نصبتا فقیری بود یلدا (خواهر یوسف) یک روز توی خیابون بر حسب اتفاق با عسل آشنا میشه اون به خاطر بیماری مادرش مجبور بوده  هم درس بخونه و هم کار کنه  اونم هر نوع کاری.
 زمانی که یلدا با یوسف درباره عسل صحبت می کنه و شرایط عسل رو به یوسف می گه .یوسف تصمیم می گره به اون کمک کنه برای همین از تمام دوستاش و بستگان تقاضای کمک می کنه بعد یک سالی یوسف کم کم کاری رو برای عسل در شرکت پدر پوریا دست و پا می کنه عسل که به خاطر محبتی که یوسف کرده به اون دلبسته شده  حالا دیگه نمی تونه دوری یوسف رو تحمل کنه به هر بهانه ای به اون زنگ می زنه  و یوسف هم که به عنوان یک پسر 18 ساله بیشتر تحت تاثیر عواطفش قرار داره از عسل خوشش امده ولی پوپک چی ؟ خواهر پوریا اونم هم دختری واقعا دوست داشتنی