چگونه با بی حوصلگی مبارزه کنیم
بي حوصلگي هنگامي روي ميدهد كه ما ديگر به اطرافيان، اشياء پيرامون خود و فعاليتهاي روزمره خود علاقه مند نبوده و از آنها لذت نميبريم. بي حوصلگي در واقع فقدان تنوع و انگيزش در زندگيست.
يكي از خصوصيات انسان تنوع طلبي و نياز به تغيير مداوم در شكل و نوع محركات بيروني ميباشد. سازگاري حسي سبب ميشود ما از فعاليتهاي تكراري به ستوه آييم. سازگاري حسي يعني: كاهش حساسيت حواس زماني كه در معرض مداوم يك عامل محرك ثابت و تغيير ناپذير قرار ميگيرند. مثلا پس از خريد يك تلفن همراه نو شوق و ذوق فراواني داريم اما پس از گذشت يكي دو ماه همان تلفن همراه برايمان تكراري و ملال آور ميشود.
همين عامل در روابط زن و مرد نيز مصداق دارد. افراد بسياري از اين مسئله شكايت ميكنند كه دوست دختر و يا پسر محبوب آنها ديگر برايشان عادي و خسته كننده شده و هيجان و شور اوايل آشنايي در روابطشان رنگ باخته است. اما بايد آگاه بود كه تنوع طلبي يك ويژگي ذاتي انسانها بوده و ميبايست در برخي موارد آن را تحت كنترل درآورد و برايش محدوديت قائل شد. حتي اگر مردي همسر زيبايي هم داشته باشد ممكن است به زنان ديگر مخفيانه نگاه كند و يا زل بزند حتي اگر آن زنان نازيبا و زشت باشند. چرا كه نزد آن مرد زيبايي همسرش ديگر تكراري و عادي گشته و به عبارتي به چهره وي عادت كرده و بدنبال يك محرك بصري جديد ميگردد. اما همين مرد بايد مطلع باشد كه اين دور باطل هيچگاه به كمال خوشنودي منتهي نميگردد جايي كه ديگر چيزي دلش را نزند و برايش تكراري نگردد. (زني كه هيچگاه برايش تكراري و خسته كننده نشود).
بنابراين بايد براي برخي امور در تنوع طلبي محدوديت قائل شويم و گرنه مجبور خواهيم شد هميشه بي حوصله و دلزده باقي بمانيم و طعم رضايت را نچشيم. يكي از نكات بسيار مهم در روابط اين ميباشد كه زن و مرد هر آنچه كه دارند را يك باره رو نكنند. يعني تمام مهارتها، خصوصيات اخلاقي و شخصيتي، آرزوها، اسرار، برنامه هاي آينده، هدفهاي بلند مدت و كوتاه مدت و غيره. چون زماني كه مثلا دختري از تمام راز و رمز، مهارتها و شيرين كاري هاي يك پسر آگاه شود ديگر چيزي باقي نميماند كه حس كنجكافي دختر را نسبت به آن پسر برانگيزد و رابطه از هيجان و تب وتاب مي افتد. مانند فيلمي كه وقتي از ابتدا تا انتهاي آن را مشاهده ميكنيم ديگر بندرت پيش مي آيد كه بخواهيم مجددا نگاهش كنيم اما اگر همين فيلم بصورت سريال نمايش داده شود هم هيجانش بيشتر ميشود و هم كنجكاوي بيننده براي سر درآوردن از ادامه داستان. اما اين بدين معنا هم نيست كه به طرف مقابلمان دروغ بگوييم و شخصيت اصلي خود را كتمان كنيم بلكه بايد به گونه اي پيش برويم كه در هر يك از ملاقات هايمان يك سخن، مطلب، خبرو يا برنامه تازه در چنته داشته باشيم. خلاصه بايد پيش بيني ناپذير باشيم.
براي غلبه بر بي حوصلگي در زندگي از اين راهكارها سود بريد:
1-سعي كنيد هر از چند گاهي در زندگي خود تغييراتي هر چند جزئي ايجاد كنيد.
2- بي كاري و فقدان فعاليت يك عامل مهم در ايجاد بي حوصلگي ست. دست به كار شويد با نشستن و به نقطه اي خيره شدن چيزي عوض نميشود. برخيزيد و به كاري مشغول شويد.
3- حس پوچي و اين باور كه زندگي، شغل و فعاليتهاي شما بي معني ميباشند ميتواند شما را تا مرز خود كشي پيش برد. شما نبايد زندگي خود را يك دايره بي پايان و هدف بدانيد. اين وظيفه خود شماست كه به زندگي خود معنا بخشيد.
4-هر روز يك چيز جديد ياد بگيريد و به علم خود بيفزاييد.
5- خود را به چالش بكشانيد. به فعاليتي دست بزنيد كه در شما استرس ملايمي ايجاد ميكند. مانند برد و باخت (در بازي، ورزش) و يا پذيرش ايده هاي جديد.
6- به ياد داشته باشيد كه هيچ چيز كسالت بار و خسته كننده نيست بلكه اين ذهن بي حوصله شماست كه همه چيز را كسل كننده ميبيند. بي حوصلگي يك امر نسبي و درونيست. افكار خود را تغيير دهيد تا احساسات شما نيز تغيير يابند.
7-حس كنجكاوي خود را بر انگيزيد.نسبت به پيرامون خون بي تفاوت نباشيد.سعي كنيد از همه چيز سر در بياوريد.البته به غير از مسائل شخصي ديگران.
8- خيالپردازي كنيد. خيالپردازي بيش از حد سبب دور افتادن شما از واقعيتها و حقايق ميگردد اما از تخيل خود ميتوانيد در رفع بي حوصلگي كمك بگيريد. خيالپردازي كنيد و به آرزوهاي خود دست يابيد.
9- تكرار فعاليتهاي روزمره و يا از روي عادت بسيار خسته كننده است. بنابراين ديگر ايده ها، گزينه ها واحتمالات را هم انتخاب كنيد. مثلا هر روز براي صبحانه چاي شيرين نخوريد، يك روز هم قهوه و يا شير بخوريد و يا هر روز سر يك ساعت فعاليت خاصي را انجام ندهيد. هراز گاهي طرز لباس پوشيدن و يا مدل موي خود را تغيير دهيد .
10- هر بار سر قرار ملاقات يك دست لباس مشابه به تن نكنيد. و يا در كافي شاپ فقط ميلك شيك سفارش ندهيد. با يك هديه بدون مناسبت طرف مقابل خود را غافلگير كنيد.
11- با حسرت به دختران ديگر نگاه نكنيد مطمئن باشيد مردان بسياري نيز هستند كه با حسرت به دوست دختر كنار شما نگاه ميكنند و آرزوي داشتن وي را دارند.
12- تكراري نباشيد.
منبع: زرتک
حالات خود را به سمت شادي ها سوق دهيد
در چهرة هر يك از ما بيش از هشتاد ماهيچه وجود دارد كه انقباض و انبساط آنها باعث تغيير قيافة ما مي شود. اگر اين عضلات را به حالتي از افسردگي و يأس عادت دهيد بي شك حالت روحي ما را تحت تأثير خود مي گذارد. پس سعي كنيد در چهرة شما نشانه هاي خشم، عصبانيت، ناكامي، انزوا ، خستگي و بدبختي را كنار بگذاريد و جاي آن را به آرامش، هيجان، شادابي، كنجكاوي، اعتماد، ملايمت و خوشبختي بدهيد. هر يك از حالات را مي توانيد در خود ايجاد كنيد. مي توانيد خود را قوي احساس كنيد. مي توانيد لبخند بزنيد و همه چيز را با يك خنده تغيير دهيد. اگر شما مرتباً بدن خود را در حالتي قرار دهيد كه گويي دچار ضعف هستيد و اگر شانه هاي خود را به حالت فرو افتاده در آوريد و اگر مانند اشخاص خسته راه برويد، خستگي را احساس خواهيد كرد. مي توانيد عكس همة اين كارها را هم انجام دهيد چرا كه انتخاب با شماست.
كارهايي هست كه از هم اكنون مي توانيد انجام دهيد تا حالت روحي و در نتيجه نوع احساس و رفتار شما تغيير كند. نفسهاي عميق بكشيد و لبخند بزنيد . اگر مي خواهيد تغييري در زندگي خود ايجاد كنيد خود را ملزم كنيد كه روزي يك دقيقه جلو آينه بنشينيد و از عمق وجود بخنديد، شايد اين كار به نظر شما مسخره و احمقانه بيايد اما بدانيد كه با اين عمل مغز خود را تحريك مي كنيد و ارتباطات عصبي خاصي در مغز به وجود مي آوريد كه منجر به لذت و شادي مي شود و در نتيجه به اين حالت عادت مي كنيد.
پس كليد موفقيت اين است كه الگوهايي از حركت به وجود آوريم كه به ما احساس اعتماد به نفس، قدرت، انعطاف پذيري و شادماني دهد. توجه داشته باشيد كه ركود و سستي چيزي به جز نداشتن تحرك نيست. آنچه باعث بروز پيري مي شود بي حركتي است و نهايت بي حركتي مرگ است.
كودكاني را ببينيد كه بعد از بارندگي در پياده رو خياباني راه مي روند. اگر در وسط پياده رو گودال كوچكي باشد كه آب در آن جمع شده باشد اين كودكان وقتي به آن گودال مي رسند به وسط آب مي پرند و آب را به اطراف مي پاشند، مي خندند و بازي مي كنند. اما در چنين وضعيتي آدم پير نه تنها گودال را دور مي زند بلكه گله و شكايت هم مي كند.
اگر مي خواهيد در يك لحظه دچار افسردگي شويد راهش آن است كه يكي از خاطرات بد زندگي خود را به ياد آوريد. هر يك از شما تجربه هاي نا خوشايندي در گذشته داشته ايد. اگر حواس خود را به يكي از اين وقايع بد زندگي متمركز كنيد و آن را در ذهن خود مجسم سازيد و در بارة آن بيانديشيد كم كم آن واقعه در ذهن شما زنده مي شود و آن را احساس مي كنيد. به همين ترتيب مي توانيد در خود احساس شادي وشعف ايجاد كنيد. لحظاتي را به خاطر آوريد كه در نهايت شور و لذت بوده اند. لحظاتي شادي بخش را در نظر مجسم سازيد و تصوير روشني با جزئيات كامل در صفحة ذهن خود تشكيل دهيد و آن احساسات را در خود زنده سازيد. مسلماً شما قادر هستيد كه در زندگي خاطرات شيرين و شادي بخش در ذهن خود تجسم كنيد.
اتومبيل ها مجهز به چراغهاي زنگ خطر هستند. به عبارت ديگر هر اتومبيل مجهز به دستگاهي است كه در مقابل چشم راننده در قسمت جلو اتومبيل نصب شده است و وظيفه دارد كه اشكالات پيش آمده در اتومبيل را به اطلاع راننه برساند. مثلاً اگر باطري اتومبيل خالي شده باشد، وقتي فشار روغن پايين بيايد، وقتي موتور بيش از اندازه داغ كند يا بنزين تمام كند نا رسايي را به راننده اطلاع مي دهد. بي توجهي به اين علائم خطر چه بسا اتومبيل را بكلي از بين ببرد اما روشن شدن چراغ خطر به معني بد بودن اتومبيل نيست. موتور هر اتومبيلي ممكن است داغ كند.
اما اگر راننده همه حواسش را متوجه چراغهاي آگاه كننده كند كار خطرناكي كرده و چه بسا كه فاجعه اي بيافريند. راننده بايد از شيشه اتومبيل مواظب جاده و جايي كه مي رود باشد. در واقع كار اصلي او همين است. هر چند وقت يك بار به آگاه كننده ها نگاه مي كند اما در تمام دقايق رانندگي چشم به آنها نمي دوزد و به عبارتي با آنها زندگي نمي كند بلكه به هدف مثبت يعني جايي كه مي رود توجه مي كند.
مشكل اينجاست كه بسياري از ما الگوهاي تضعيف كننده ومنفي را گرفته آنها را در نظر خود بزرگ، روشن و پر طنين جلوه مي دهيم و با كيفيتي كه اثر شديدي بر ما دارند در نظر خود مجسم مي كنيم و آنگاه از اينكه روحية خوبي نداريم تعجب مي كنيم. اگر اين وضع را ادامه دهيم مثال همان قايقي خواهيم شد به سمت آبشار در حال حركت است و آن را حتماً به خاطر داريد. اين سفر از زماني آغاز مي شود كه نتوانيد بر روحيه و رفتار خود مسلط با شيد.
نتيجه اي كه از اين مطالب مي توان گرفت اين است كه خواسته واقعي شما در زندگي چيزي جز تغيير احساسات و عواطف نيست و مي توانيد در هر لحظه از زمان آن را كنترل كنيد. بنابراين سعي كنيد كاري كه موجب شادي شما مي شود انجام دهيد. رفتن به كنسرت، رفتن به سينما، رابطة عاشقانه با همسر، صحبت هاي شيرين با همسر و فرزندان، گفتن لطيفه براي دوستان، ايجاد يك اثر تازه و هر كاري كه باعث پاك شدن خاطرات ناخوشايند از صفحة ذهن و يادآوري خاطرات شيرين شود
زرتک
احساسهاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي
كمتر لحظهاي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه ميآورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيمبندي كلي ميتوان احساسها را به دو دسته تقسيم كرد: احساسهاي مثبت مانند شادي، رضايتمندي و علاقه. احساسهاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي ميشود با توجه به يافتههاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساسها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.
در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشتها براي بررسي آينده شغلي راهبهها بهكار گرفته شد، اما نهايتاً به طور كامل فراموش شدند.
پس از حدود 60 سال، آن يادداشتها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روانشناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشتها بر اساس ميزان حضور احساسهاي مثبت در آن نمرهگذاري شد. نتيجهي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبههايي كه به احساسهاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساسهاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.
نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساسهاي مثبت زيادتري را تجربه ميكنند عمر طولانيتري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضربالمثلها و گفتههايي وجود دارد كه احساسهاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط ميداند؛ مانند ضربالمثلهاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.
چرا اين قدر منفي؟
بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روانشناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساسهاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كردهاند تا احساسهاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري ميتوان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا ميشود.
مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشهدار ميكنند وجود دارد. تجربه كردن احساسهاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را ميآزارد. اين احساسها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد ميكنند. همچنين با بيماريهاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روانشناسان را از همان ابتدا به خود جلب كردهاند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساسهاي مثبت غفلت بزرگي احساس ميشد. چرا كه تصور ميشد احساسهاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطهاي ندارند. تا اينكه با شكلگيري جنبشهاي نوين در دنياي روانشناسي توجه به احساسهاي مثبت نيز در دستور كار روانشناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.
تفاوت احساسهاي منفي و مثبت
لازم است به يكي از تفاوتهاي عمده احساسهاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريههاي مرتبط با احساسهاي منفي اين است كه اين احساسها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد ميكنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه ميكنيم، ميل شديدي به حملهور شدن به آنچه خشم را در ما ايجاد كرده احساس ميكنيم، و يا وقتي ميترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس ميكنيم. در اين موقعيتها دامنه انتخابهاي ما بسيار محدود ميشود و گزينههاي گوناگون و گسترده كمتر به ذهن ما ميرسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست ميدهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساسهاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساسها هميشه در موقعيتهاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد ميشوند كه اصولاً احتياج به يك عكسالعمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درندهاي به شما حملهور ميشود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينههاي گوناگون، عكسالعمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث ميشود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به در بريم.
احساسهاي منفي در موقعيتهاي خطرناك و تهديدكنندهاي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آنها مواجه بوده، به ياري او آمدهاند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساسهاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نميافتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نميآورند. آيا اين دليلي است بر بياهميت بودن احساسهاي مثبت؟ آيا احساسهاي مثبت مانند احساسهاي منفي در مواجهه بهتر با چالشهاي زندگي به بشر كمك ميكنند؟
ارزش احساسهاي مثبت
پرفسور ب. فردريكسن، نظريه جديدي در زمينه احساسهاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه ميكوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساسهاي مثبت به چه درد ميخورند؟» در اين جا سعي ميكنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:
برعكس احساسهاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري ميدهند، احساسهاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما ميآيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالتهاي ذهني و رفتارهايي منتهي ميشود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده ميكند. اين احساسها به جاي محدود كردن انتخابهاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گستردهتر ميكنند و به اين ترتيب، مهارتها، تواناييها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد ميكنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري ميدهند.
تأثير كوتاه مدت احساسهاي مثبت
احساسهاي مثبت باعث ميشود ذهن ما در هنگام تصميمگيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب ميشود و گزينههاي بيشتري را در نظر ميگيرد. در حاليكه احساسهاي منفي، با توجه به موقعيتهاي اورژانسي كه آنها را ايجاد ميكنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته ميكند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل ميرساند.
احساسهاي مثبت در موقعيتهايي اتفاق ميافتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينههاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راههاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساسهاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديتها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد ميكند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود ميآورد.
در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عدهاي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آنها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخهاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساسهاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريعتر عمل كردند. همچنين درصد اينكه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايينتر بود. پس ميتوان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميمگيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.
در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلمهاي كوتاهي نشان دادند كه احساسهاي مثبت (مانند شادي و رضايتمندي) در آنها بر ميانگيخت، و به عده ديگري فيلمهايي كه احساسهاي منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد ميكرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخهاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلمهاي شاد و رضايتبخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلمهاي ترسناك و عصبانيتزا ديده بودند، فهرست طولانيتري تهيه كردهاند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ دادهاند.
با مثالهاي فوق روشن ميشود كه احساسهاي مثبت، باعث ميشوند انتخابها، ايدهها و توجه ما گستردهتر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساسهاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق، يكپارچه، انعطافپذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر ميكنند. اما آيا اين احساسها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟
اثر بلند مدت احساسهاي مثبت
برخلاف احساسهاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيتهاي خطرناك ياري ميكنند، احساسهاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساسها با گستردهتر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارتها، تواناييها و ايدههاي جديدي ميشوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث ميشوند.
براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد ميكند. بازي براي كودكان انگيزههاي كوتاهمدت و لذتجويانه دارد، اما در عينحال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز ميشود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايدههاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك ميتواند از آنچه كه در حين بازي ياد ميگيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد ميشود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت ميبخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مييابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا ميكند.
به عنوان مثالي ديگر احساس رضايتمندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راههايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان ميشود، و اين بينشهاي جديد، ما را در گذران موفقتر زندگيمان ياري خواهد داد.
ديديم كه از طريق ايجاد احساسهاي مثبت، ميتوان تغييرات بلند مدتي به وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطافپذيرتر ميشود، روابط او با ديگران بهبود مييابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا ميكند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي ميشود. در حاليكه احساسهاي منفي و بيحوصلگي به همراه تفكر منفينگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق ميدهد.
چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟
در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا ميكنيم:
· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معانياي كه به حوادث اطرافمان ميدهيم آنها را شاديبخش يا غمآفرين ميكنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفينگري، باعث ميشود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.
· دوم اين كه ميتوان از تحقيقات نوين بر روي احساسها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسانها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.
· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد ميشود. از طرفي احساس مثبت هم باعث ميشود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كردهاند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك ميكنند.
منبع مقاله :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]