-
# دنیایی که من میبینم
زمانی رعایت نکردن بعضی قوانین را نشانهی بیفرهنگی میدانستم اما از وقتی برای گذشتن از سه راهها دچار مشکل شدم به این نتیجه رسیدم که نمیتوان کسی را به خاطر بیاعتنایی به قانون بد سرزنش کرد.
در واقع این بیتوجهی علامت بیفرهنگی نیست بلکه پاسخی طبیعیست به بیارزش شمرده شدن از سوی قانونگزار.
همیشه میگویند بدترین نظم از بینظمی بهتر است. درست؛ ولی چرا باید به قانون بد تن داد؟ به این جهت که اگر از آن دفاع نکنیم تاوانش گرفتار شدن در نظمی بدتر است؟!
براستی این قوانین برای نجات چه کسی وضع میشوند؟
کسی که در باتلاق گرفتار شده چه به ریسمانی پوسیده چنگ بیندازد و چه دم مار را بگیرد، در هر صورت نجات نخواهد یافت.
-
# خورشید دنیای من
من دوست داشتم خورشیدم صورتی باشد اما خانم معلم اعتقاد داشت زرد به واقعیت نزدیکتر است.
خورشید دنیای من وقتی شش ساله بودم مُرد. و من سالهاست با خورشیدی بیدار میشوم که خانم معلم برایم نقاشی کرده بود.
شاید بهتر بود زنگ نقاشی خورشید آسمانم را رنگ نمیکردم؛ یا اصلا خورشیدی نمیکشیدم. بله؛ این خیلی بهتر بود!
و بعد وقتی به خانه برمیگشتم یک خورشید مربعی با صورتی پررنگ میکشیدم؛ آنقدر پررنگ که هیچ پاککنی نتواند پاکش کند.
بعد پدر را صدا میزدم تا نقاشیام را بچسباند به سقف اتاق؛ جایی که دست هیچ خانم معلمی به آن نرسد.
-
# خورشید دنیای من
در ادامه متن بالا...
شاعر سرزمین من میگفت: عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
شاعر سرزمین من از خانم معلم واقعبینتر بود؛ برای همین خیلی بیشتر از خورشید صورتی من عمر کرد.
-
# خورشید دنیای من
سخت است بخاطر کسی که دوستش داری، بخشی از دنیایت را با دستان خودت خراب کنی.
سختتر آن است که آن را جوری که دوست نداری بسازی. مثلاً خورشیدت را زرد نقاشی کنی، آن هم از نوع گرد!
-
توضیح در مورد مطالب اخیر
سلام
تشکر از @
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
که زحمت تغییر عنوان تاپیک رو کشیدن
عنوان قبلی: باز هم گل کرده است این طبع شعر...
لازمه توضیحی در مورد پستهایی که با # ثبت میشن بدم:
#دنیایی که من می بینم
دیدگاه های من در مورد دنیای امروز که البته معمولا به اقتضای شرایط، کلی و سربسته مطرح میکنم.
# خورشید دنیای من
یادداشهایی پراکنده و تا حدی داستان وار با موضوعی کلی: چرا بعضی خود واقعی شون رو از دیگران پنهان میکنن؟
خورشید هم نماد ارزشها و علایق فرد است که در گذر زمان انسان ناچار میشه خودش رو با محیط هماهنگ کنه؛ یا لااقل تظاهر کنه که هماهنگ و موافقه!
در واقع خورشید، کل جهان است انگونه که میخواهم باشد.
در مجموع میشه 3 برداشت از دنیا ارائه داد:
جهان انگونه که هست (حقیقت)
جهان انگونه که می بینیم (واقعیت؟)
جهان انگونه که میخواهیم باشد (آرمان)
ممنون از همراهیتون
-
فضای مجازی هم حکایتی داره واسه خودش.
پروفایل ها رو که چک میکنی یا شکست عشقی خوردن یا از درندگی گرگها گله میکنن.
ما که سر در نیاوردیم این همه شنگول و منگول داریم، پس گرگ ها کجان؟
گپ و گفت های دنیای حقیقی هم که خلاصه ش اینه:
_من بدبختم!
_من از تو بدبخت تر!
رسانه های سراسری هم که قربونشون برم: همه بدند، فقط ما خوبیم.
بدبختیها رو به اشتراک میگذاریم و شادیها رو دفن میکنیم.
کسی هم که خلاف جریان آب شنا کنه میشه الکی خوش و مست
نمیدونم عاقبت ما که بدبختی رو تقدیس میکنیم چی میشه؟
_________________________________
یه وقتهایی دلت می خواد بلند داد بزنی:
تف تو این زندگی و هر چی که هست
ربطی نداشت ولی گفتم یه خورده ادای دل شکسته ها رو در بیارم.
-
یه جا یه جمله جالبی خوندم:
آدمها باتری نیستن که وقتی دارن تموم میشن اخطار low battery بدن؛ از یه جایی دیگه تموم میشن.
دیدم شاید لازمه یه تیشرتهایی هم بیاد بازار که روش بنویسن:
Keep calm...
I am not a battery
این جور لباس ها اتفاقا خیلی از نسخه Queen واجب ترن. چرا؟
تا بعضی ها حواسشون باشه که نمیتونیم تا ابد جفتک اندازیشون رو تحمل کنیم.
خداییش از یه جایی دیگه آدم کم میاره. بدون اینکه بتونی اخطاری بدی.
________________________________________
پ.ن: امیدوارم خودم و البته شما شامل این مطلب نباشیم. گرچه لازمه ی دوام آوردن در جایی که مردمش به گرگ بودن افتخار میکنن احترام گذاشتن به قانون جنگله.
-
تو زندگی یه اشتباهاتی هست که وقتی بهشون فکر میکنی بدجور دلت میسوزه. دوست داری برگردی به گذشته تا جور دیگری رفتار کنی.
یه اشتباهاتی هم هست که آدم از انجامشون پشیمون میشه بدون اینکه خودش رو سرزنش کنه!
سرزنش نمیکنی چون کار درست رو انجام دادی و پشیمونی چون...
حس میکنی داری تو جنگل بین یه مشت گوریل زندگی میکنی و برای زنده موندن باید خودت رو با قانون جنگل هماهنگ کنی.
قانون جنگل ساده ست: نخوری میخورنت
اینجا دیگه باید تصمیم بگیری بین زنده موندن و آدم بودن یکی رو انتخاب کنی.
-
چرا بهشت 8 تا در داره و جهنم 7 تا؟
من که فکر میکنم اون در اضافه در واقع درب اختصاصی ایرانیهاست تا طبقات دیگر بهشت به لجن کشیده نشن.
شاید غرور ملیتون جریحه دار بشه ولی تصور کنید اگه یه مشت قالتاق که خودشون رو یه درجه از خدا پایینتر میدونن برن بهشت، جدای از اینکه بهشت رو با خاک یکسان میکنن، همه رو فراری میدن
-
دولت و مردم آینه ی تمام نمای همند.
اگر میخواهید حکومت را بشناسید به مردم نگاه کنید و برای شناخت مردم به دولت مردان بنگرید.
اگر سیاستمداران ادعای رفاقت و اعتماد میکنند این ادعا را محک بزنید.
به جامعه نگاه کنید که آیا اعتماد در روابط بین مردم حاکم هست یا نه.