-
تو که هستی؟ اِی زن !
از کدام کلاه شعبده بیرون پریدهیی؟
هر که گفت نامهیی از نامههای عاشقانهی تو را دزدیده،
دروغ میگوید !
هر که گفت دستْبندی مطّلا را از صندوقت به یغما بُرده،
دروغ میگوید !
هر که گفت عطر تو را میشناسد،
یا نشانیاَت را میداند، دروغ میگوید !
هرکه گفت شبی را با تو در هُتلی
یا تماشاخانهیی سر کرده، دروغ میگوید !
دروغ ! دروغ ! دروغ...
تو موزهیی هستی که در تمامِ روزهای هفته تعطیل است !
تعطیل برای تمام مَردانِ جهان،
در همهی روزهای سال...
از نزار قبانی
ترجمه یغما گلرویی
-
-
ممنون از همه دوستان بابت این تاپیک زیبا
-
همه محاسبات مرا در هم ريخته اي
تا يک ساعت پيش
فکر مي کردم
ماه در آسمان است
اما يک ساعت است
که کشف کرده ام
ماه
در چشمان تو جاي دارد
" نزار قباني "
-
تو نه لایق دریا هستی و نه بیروت !
از روزی که دیدمت راهبه ای گناه کار بودی
آب را ، بدون خیس شدن می خواستی و
دریا را ، بدون غرق شدن
بیهوده سعی میکردم قانعت کنم که
آن عینک سیاه را از چشمانت برداری و
جوراب های ضخیم و ساعت مچی ات را دربیاوری
و مثل ماهی زیبایی در آب لیز بخوری
-
خنجرِ گداختهی ودکا بر زبان من
تو در هر قطره حضور داری
امشب را بیخیال نوشیدم
مانند روسها
که آتش مینوشند
بیکه بسوزند
من اما باختم
چون با دو آتش طرف بودم
ودکا
و
تو