در ستایش پادشاه نوکمپ و ساقهای هنرمندش
به بهانه دوم شدن ژاوی هرناندز در لیست بهترین بازیکنان اروپا
نمیدانم وقتی در بیست و پنجمین روز از اولین ماه سال 1980 وقتی برای نخستین بار چشمهایش را باز کرد ایالت کاتالان ضربان قلبش را که گویی به گونه ای دیگر میتپید احساس کرد یا نه؟ نمیدانم مادرش وقتی او را برای نخستین بار در آغوش میکشید در برق چشمهایش پیشانی نوشت درخشانش را خواند یا نه؟ و آیا پدرش خواکین در کالبد فرزندش پرچمدار آینده قلبهای مردم کاتالان را دید یا...؟
نمیدانم... و شاید در آن لحظه باشکوه آن جمع سه نفره هم نمیدانست فرزند تازه متولد شده قرار است از آسمان رویاها بالا برود و ستاره های دست نیافتنی را یکی پس از دیگری برای مردم دردآشنای کاتالان به ارمغان بیاورد.
آن شب شهر کوچک ترسا پایتخت جهان بود ، خانه هرناندزها قلعه آرزوها و خواکین پادشاه قلبها. هیچ کس نمیدانست شاهزاده ای که به دنیا آمده است سالها بعد دست به کشورگشایی و وسیع کردن قلمرو خود میزند. ولی، ولی نه بسان چنگیزها و اسکندرها و نه همانند ناپلئونها و هیتلرها با لشکرهای میلیونیشان. بلکه با اتکا به ارتشی یک نفره و با همراهی پاهای هنرمندش یکی پس از دیگری مرزهای جغرافیایی را فقط برای فتح قلبها در هم میشکند.
نمیدانم در کدام صفحه از روزهای زندگیش برای نخستین بار با رفیق و همسنگر رویاهایش یعنی توپ فوتبال ملاقات کرد. اما شاید تنها کسی که آینده درخشان و ستاره نورانی اقبالش را دید همان توپی بود که برای نخستین بار زیر پاهای هنرمندش قرار گرفت و ضربات ظریف ساقهای یک رهبر را احساس کرد.به راستی چه با شکوه است که پرده کلماتم کناری برود تا ژاوی هرناندز برای نخستین بار وارد دژ و مقر حکومت خود یعنی نوکمپ شود.
آری نامش ژاوی بود متولد سرزمین رویاها و بزرگ شده در میان حسرتها و آرزوها ، بی شک قلب عاطفی و عقیدتی کاتالان ورزشگاه نوکمپ است و بی گمان اینک ژاوی قلب نوکمپ بود. آمده بود تا برای همه باشد حتی اگر هیچ کس برای او نباشد. آمده بود منشور هنرمندی خود را و درخشانترین صفحات تاریخ یک ملت را بر کتیبه پیر نوکمپ حک کند و سکه به نام عشق ضرب. آمده بود که نرفته ها را برود و ندیده ها را به نوکمپ بیاورد. آمده بود که مردم نشنیده ها را بشنوند. خبر باید به دورترین نقاط دنیا میرسید و چه سزاوارانه رسید و چه زود همه او را به عنوان رهبر حقیقی فوتبال پذیرفتند.حالا مادرش معنای نخستین برقهای چشمانش را میفهمید و پدرش ردای سلطنت را برازنده او میدید. گویی سرزمین سبز مالک خود را شناخته بود. و حالا فوتبال به زیباترین شکلش با رهبری او به نمایش درآمده بود. او ذات فوتبال را به فوتبال و فوتبال را به ذات خود نزدیک کرده بود و او حقیقتا چهره و رفتار پادشاهان را داشت.
شاید این جمله را با احتیاط بگویم اما در دل به آن ایمان دارم که اگر بهترین تیم تاریخ را از ژاوی بگیریم ژاوی همچنان زنده و استوار میماند اما اگر ژاوی را از بهترین تیم تاریخ حذف کنیم بعید میدانم شاکله و نظم آن پابرجا بماند. این یعنی ژاوی برای همه و همه یعنی ژاوی ، یعنی این اوست که با پاهای هنرمندش و با هر پاسش روی بوم سبز زمین خطوط زیباترین و نفیس ترین تابلوی تاریخ فوتبال را طراحی میکند. این ژاویست که هر کسی را در جای درست خودش نقاشی میکند و این اوست که قلم به زیبایی میرقصاند و به راستی او داوینچی فوتبال است که هنوز و قطعا تا سالها رموز کارش کشف نخواهد شد و ناشناخته خواهد ماند.
اینکه او چگونه با دو چشم همه جای زمین را میبیند؟ اینکه او چگونه در یک زمان به چند چیز فکر میکند؟ اینکه سقف قدرت پردازش ذهن او چقدر است؟ و مانند یک شطرنج باز تا چند حرکت را پیشبینی میکند؟ و... سوالاتی هستند که اگر خودش جواب ندهد تا سالها بی جواب خواهند ماند.
شاید در رتبه بندی بهترین بازیکنان او امسال در مکان دوم قرار گرفته باشد اما وقتی برای یک بار روی سفره ظرافت و هنرمندیش بنشینی و سیر و سیراب شکوهش شوی درک میکنی که رتبه ها و اعداد برای نام ژاوی پیشوند و پسوندی بیهوده اند که لیاقت همراهی چنین نامی را ندارند.
هنرمندان توی صف نمی ایستند و چارچوب خشک قوانین و معادلات ریاضی و فرمولهای فیزیکی را بر نمیتابند. اعداد ، معادلات و فرمولها وقتی به ژاوی میرسند تعریف دیگری پیدا میکنند و بی شک حالا به راحتی این جمله را میگویم که ژاوی در هر رده و رتبه ای قرار بگیرد آنجا رتبه اول است. او مثل گل وسط فرشهاست که همه گلها و شکلهای اطراف از او شروع میشوند و به او ختم میشوند و همه زیباییشان را از او میگیرند. و حقیقتا اینکه نام ژاوی در سه نفر نهایی در رتبه میانی قرار گرفته بسیار پر معنیست...
وقتی به چند سال اخیر و شادیهای زندگیمان فکر میکنیم میبینیم بخش زیادی از شادیهایمان را مدیون ژاوی هستیم مدیون هنرمندی ، ظرافت ، هوش ، گذشت و زیباترین خصوصیتش یعنی برای دیگران بودنش. چگونه میتوان در برابر این شکوه و این سخاوت بی نهایت، بی تفاوت بود و به احترامش برنخواست. دیکتاتور ها هر چقدر هم کشورگشایی کردند و در هم شکستند باز هم در میان مرزهای کشورشان محصور و محدود بودند اما ژاوی هرناندز به گونه ای مرزها را عبور کرد و در قلبها نشست که قاطعانه میتوان گفت دیگر مرزی برای شکستن برایش نمانده و قطعا اکنون کشور ژاوی تمام جهان است و این نورانی ترین ستاره ایست که ژاوی از آسمان رویاها برای پدر و مادرش آورده ...
ژاوی عزیز همچنان بی نهایت باش و بخشنده و بدان که در هر رتبه ای باشی آنجا مکان نخست و قله عواطف ماست.