عزیز جان شهریار واقعا این شعر رو گفته بود اینا از خودشون نساختن.نقل قول:
شوق دارم که اگر خدمت بانکی کردم
خدمت من همه در بانک کشاورزی بود
تازه چه اشکالی داره وقتی کارمندشون یه همچین ادمی بوده اونو به همه بگن
Printable View
عزیز جان شهریار واقعا این شعر رو گفته بود اینا از خودشون نساختن.نقل قول:
شوق دارم که اگر خدمت بانکی کردم
خدمت من همه در بانک کشاورزی بود
تازه چه اشکالی داره وقتی کارمندشون یه همچین ادمی بوده اونو به همه بگن
مرسی ! پس خودش اینو گفته بوده ....نقل قول:
من کلا از این بانکها خوشم نمیاد
از این کار هم خوشم نیومد
ولی برای من این جالب بود که این تیزر رو درست سر موقع نشون دادن ، به قولی سریع چسبوندن
خب شاید شهریار از این کار راضی نباشه !
بگذریم ...
انتقاد دختر ملک الشعرای بهار از سریال "شهریار"
دختر ملک الشعرای بهار از پخش قسمت هایی از سریال "شهریار" که زندگی پدرش را به نمایش در آورده است انتقاد کرد و آن را غیر واقعی دانست.
پروانه بهار به ایسنا گفت: «در این سریال، زندگی پدرم بسیار تشریفاتی نشان داده میشود. در حالیكه این دور از حقیقت است. در خانه بهار همیشه به روی مهمانان باز بود و با یك استكان چای از آنها پذیرایی میشد؛ نه با تشریفاتی كه در این سریال نشان داده میشود.»
وی افزود: «شیوه لباس پوشیدن پدرم است كه با كت و شلوار و كراوات تصویر شده است؛ در حالیكه پدرم در آن زمان معمم بود و آنطور كه نشان میدهند، سوار اتومبیل نمیشد. ما اصلا اتومبیل نداشتیم و اصلا آنزمان اتومبیل آنقدر زیاد نبود كه ما اتومبیل داشته باشیم.»
دختر ملک الشعرای بهار یادآور شد: «در این فیلم حتی ایرج میرزا به خوبی تصویر نشده است و او را بسیار كوچك نشان دادهاند؛ در حالیكه در آن زمان، او از شهریار بسیار بالاتر بود.»
محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرا شاعر، روزنامهنگار، ادیب، تاریخنویس و سیاستمدار ایرانی بود. وی شش بار نماینده مجلس و یک بار وزیر فرهنگ شد.
پخش سریال شهریار با انتقادات فراوانی از سوی کارشناسان فرهنگی و ادبی روبرو بوده است. بسیاری از کارشناسان معتقدند که شخصیت عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار و ایرج میرزا در مقابل شهریار بسیار کوچک نشان داده است.
در این سریال ایرج میرزا شاعری نشان داده شده که شعرهای سخیف می خواند و نسبت به سرنوشت کشورش علاقه مند نیست. عارف قزوینی شاعر ترانه معروف "از خون جوانان وطن لاله دمیده" نیز طرفدار استبداد و رضا شاه معرفی شده است.
در همین حال جمعی از دانشآموختگان دانشگاههای تهران، نسبت به زبان و لباس سریال "شهریار" اعتراضنامه نوشتند. به گزارش تابناک دربخشی از این نامه آمده است: «پوشش زنان و مردان سریال به طرز مسخرهای با آنچه در منطقه آذربایجان استفاده میشده مغایر است. آنچه در سریال نمایش داده میشود سرسوزنی با این پوشش همخوانی ندارد. خندهدارتر، اصرار بر بیان شدن حدود نود درصد از دیالوگها به فارسی و برخی جملات جسته و گریخته بسیار كوتاه به زبان اصلی منطقه، یعنی تركی است كه آن هم دست و پا شكسته با زیرنویس نمایش داده و چنین القا میشود كه در آذربایجان مردم اینگونه و به این زبان سخن میگویند؛ یعنی نود درصد فارسی و اندكی هم تركی»
برخی از وبلاگ نویسان نیز مطالبی در مورد تحریف تاریخ در این سریال شهریار نوشته اند که به صورت یک موضوع ویژه در سایت بالاترین دنبال شده است.
کمال تبریزی در گفتگو با روزنامه اعتماد درباره سانسور شدن بخش هایی از این سریال گفته است: «مسوولان تلویزیون دچار خودسانسوری هستند و به همین خاطر وقتی شما با آنها در مورد شخصیت شهریار صحبت می کنید و می گویید که حداقل چهار مولفه را باید در کارتان راجع به این شخصیت داشته باشید گرچه آنها حرف شما را قبول دارند ولی ممکن است از این پنج مولفه یک یا دو مورد را به خاطر همان محدودیت ها حذف کنند.»
شهریار به دلیل حمایت از انقلاب ایران جزو شاعرانی است که نام او در کتابهای درسی آمده و هر ساله به یاد او کنگره شعری در تبریز برپا می شود. در این سریال شهریار شخصیتی ضد شاه و آگاه به مسائل سیاسی روز معرفی شده است.
شهریار همچنین شعری در مدح آیت الله هاشمی رفسنجانی و رهبر انقلاب ایران آیت الله خامنه ای دارد.
وز مواعظ كه ميكني آنگاه
صبر ميزايد از سكون دلم
انقلاب من از تو اسلامي است
كه حريفي به چند و چون دلم
گوهر شب چراغ رفسنجان
اي چراغ تو رهنمون دلم
كفهاي همتراز خامنهاي
در ترازوي آزمون دلم
در ركوع و سجود خامنهاي
من هم از دور سرنگون دلم
خاصه وقت قنوت او كز غيب
دستها ميشود ستون دلم
شهريارم لسان حافظ غيب
شعر هم شاني از شئون دلم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به نظر من هر كي مياد يه كار بزرگ انجام بده هرجايي ، با يه سري مشكلاتي مربوط به آداب و فرهنگ و سياست و
اين قبيل موارد روبرو ميشه...
باز هم خدا رو شكر كه اهميت ويژه با اكثر نام آشناها داده ميشه...
اما هر كار بزرگي مشكلات بزرگ ه خودش رو ميتونه داشته باشه...!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نقل قول:
چه جالب ...
نقل قول:
اينم حرفيه...!
راستم...!
جایی این مطلب جالب رو خوندم، دیدم بد نیست این جا بیارم...
شهریار یا یانگوم؟ مسئله ایناست!
سریال شهریار ساخته کمالتبریزی براساس فیلمنامه سجادهچی و بازنویسی کمالتبریزی و پیامدهکردی، اینروزها جمعهشبها از شبکه دو جمهوریاسلامیایران درحال پخش است.
این سریال واکنشهای گوناگونی بین شهروندان ایرانی در پی داشتهاست و اگر وبنویسان را نماینده طبقه روشنفکران مدرن ایرانی لحاظ کنیم که به طور مداوم با نوشتن در فضایمجازی سعی در ابراز نظر و نقد و تاثیر بر جامعه را دارند؛ این سریال موجی از اعتراضات مخاطبان خاص را نیز به همراه داشتهاست.
اما آنچه در این مرحله اهمیت دارد، ورای هر چیز دیگر، این است که سریالهایی از ایندست و از جمله سریال مذکور که روایتی تاریخی از زندگی محمد بهجت تبریزی است در کدام فرایند ساخت و از سوی چه کسانی تبدیل به روایتی خاص با اهدافی خاص میشود.
معمولا این گونه پروژههای سفارشی یک سفارشدهنده دارد که با تقبل هزینههای ساخت که برایش قدرت دخل و تصرف و اعمال نظر و بارکردن عقاید خاص دارد، آغاز میشود.
این سفارشدهنده با توجه به آنچه از این موضوع به دنبال آن است، مابقی عناصر دیگر را گردمیآورد تا سریال کلید بخورد.
سفارش فیلمنامه شهریار برای اولین بار توسط سیمافیلم به آقای علیرضا نادری دادهمیشود، که بنا به دلایلی از سوی سفارشدهنده، رد و برای دومین بار به آقای سجادهچی سفارش دادهمیشود که مورد قبول واقع میشود.
سجادهچی در گفتوگویی که با روزنامهاعتماد مورخ هفتم اسفند داشتهاست، چنین میگوید: "يک روز در سيمافيلم به من پيشنهاد شد که فيلمنامه سريال شهريار را بنويسم و گفتند که فيلمنامهيي نيز توسط عليرضا نادري نوشتهشده، گفتند اين را هم بخوان."
وی روایت جانبدارانه خود از زندگی شهریار را بیارتباط با حرکت دولت در انتخاب شهریار به عنوان شاعر ملی میداند و اعمال سلایق ویژه از سوی خود و صدا وسیما را منتفیدانسته؛ و ملاحضات خاص در این روایت را محدودیت اعمال شده توسط صداوسیما
وی روایت جانبدارانه خود از زندگی شهریار را بیارتباط با حرکت دولت در انتخاب شهریار به عنوان شاعر ملی میداند و اعمال سلایق ویژه از سوی خود و صدا وسیما را منتفیدانسته؛ و ملاحضات خاص در این روایت را محدودیت اعمال شده توسط صداوسیما نمیداند، بلکه این روایت منحصر به فرد از زندگی شهریار را توجه به چارچوبهای اجتماعی و تعهد خاص خود نسبت به اجتماع فرض میکند.
نمیداند، بلکه این روایت منحصر به فرد از زندگی شهریار را توجه به چارچوبهای اجتماعی و تعهد خاص خود نسبت به اجتماع فرض میکند.
وی در حالیکه اعلام میکند خود را خارج از صدا و سیما و رسانه نمیداند و خود را جزئی از این ساختار میداند، در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه حين نوشتن به گونهيي رفتار ميکند که زياد دچار حذف و تعديل نشود و شهرياري که نوشته است به گونه يي نوشته شده که در ساخت چندان دچار حذف نشود!
می گوید: "دقيقاً. با توجه به مطالبي که گفتم به نظرم طرح اين سوال ديگر موضوعيت ندارد."
اما در مرحله بعدی ساخت فیلم به کمالتبریزی واگذار میشود، وی با بازنویسی فیلمنامه به همراه پیام دهکردی مراحل ساخت را پشت سر میگذارد.
تبریزی که جزء آندسته از کارگردانهایی است که به گفته برخی کارشناسان سینمایی از چتر حمایتی دولتیان سود میبرد و همواره به خاطر این حمایت توانستهاست، فیلم بسازد و گاهی خطوط قرمز را رد کند. (وی دو بار لااقل با لیلی با من است و مارمولک از خطقرمزهایی که برای دیگران دور مینماید رد شدهاست.) این روزها از سانسوری که شامل کارهای وی نیز میشود گلایهکرده و از ساختاری که به گمان برخی جزئی از آن است دهان به نقد گشودهاست.
تبریزی در مصاحبهای که با روزنامهاعتماد در تاریخ هشتم آذر داشتهاست در پاسخ به این که "معمولاً صدا و سيما روايتگر مطمئني براي روايت اتفاقات تاريخي نيست چون از زاويه ديد خودش هميشه به اين وقايع تاريخي نگاه مي کند و در اين روايت ممکن است خيلي چيزها قلب يا حذف شود، مي خواهم بدانم که شهريار شما آيا واقعاً همان شهرياري است که بوده يا نه اين هم شامل همين قاعده شده است؟" چنین میگوید: "به گمان من که سالهاست با تلويزيون همکاري ميکنم و اصلاً کارم را يک جورهايي از تلويزيون آغاز کردهام، خود مسوولان تلويزيون به بايدها و نبايدهايي که اعمال ميکنند اعتقاد ندارند. در واقع آنها به ما ميگويند که اعمال اين بايدها بيشتر يک نوع اجبار اجتماعي است و به طرق مختلف سعي ميکنند اين محدوديتها را کمرنگتر کنند تا فضاي بازتري داشتهباشند. جمله صحيحاش اين است که مسوولان تلويزيون دچار "خودسانسوري" هستند و به همين خاطر وقتي شما با آنها در مورد شخصيت شهريار صحبت ميکنيد و ميگوييد که حداقل چهار مولفه را بايد در کارتان راجع به اين شخصيت داشتهباشيد گرچه آنها حرف شما را قبول دارند ولي ممکن است از اين پنج مولفه يک يا دو مورد را به خاطر همان محدوديتها حذفکنند."
از تحلیل سخنان جناب تبریزی، چند نکته قابل استتناج است:
1- صدا وسیما برای ساخت سریالها به اشخاص خاصی اعتماد دارد.
2-صدا و سیما نه به خاطر اعمال سلیقه بلکه به علت خودسانسوری تنها به چند مولفه خاص در سریالها میپردازد.
3-اگر مولفههایی با آنچه صداوسیما
تبریزی که جزء آندسته از کارگردانهایی است که به گفته برخی کارشناسان سینمایی از چتر حمایتی دولتیان سود میبرد و همواره به خاطر این حمایت توانستهاست، فیلم بسازد و گاهی خطوط قرمز را رد کند. (وی دو بار لااقل با لیلی با من است و مارمولک از خطقرمزهایی که برای دیگران دور مینماید رد شدهاست.) این روزها از سانسوری که شامل کارهای وی نیز میشود گلایهکرده و از ساختاری که به گمان برخی جزئی از آن است دهان به نقد گشودهاست.
مد نظر دارد همخوانی نداشته باشد، با تیغ سانسور حذف میشود.
4- به هر حال محدودیت هایی وجود دارد.
و از سریال شهریار و سخنان آقای تبریزی می توان به این نتایج رسید:
1- محدودیتهای صداوسیما علاوه بر خیلی از مطالب، حاصل سلیقه و عقاید خاص عدهای خاص میباشد.
2-صدا و سیما حتی به روایت آنهایی که قبولشان دارد اعتماد ندارد و سریال شهریار با این همه تطابق با صدا و سیما نیز حذفیاتی خواهدداشت.
به نظر علیرضا نادری نویسنده نخستین فیلمنامه شهریار که مورد تایید قرار نگرفتهبود در سرزمين ما آثار نمايشي متکي به تاريخ، توسط دو گروه خلق شدهاند:
الف- نويسندگاني که دغدغه اصلي شان تاريخ است.
ب- گروهي که در ميان آثارشان، تعدادي کار با زمينه هاي تاريخي مشاهده مي شود.جدي ترين آثار در اين باره مربوط به گروه اول است که از ميان ايشان تنها دو نفر را مي توان مشخصاً نام برد؛ علي حاتمي و بهرام بيضايي و مابقي در گروه دوم از آنجا که رويکردشان به تاريخ در نتيجه قبول يک يا چند سفارش بوده نتيجه کارشان مشمول يکي از حالات زير است :
الف- رويکرد به تاريخ، جهت تجليل از شخصي تاريخي که نزد سفارش دهنده از مقبوليت برخوردار است، در اين حالت اگر هنرمند و سفارش دهنده عميقاً يک سو نبوده يا نباشند، هنرمند «قدرت انتخابي» نداشته است.
ب- استفاده از تاريخ جهت توجيه و تبيين شرايطي که سفارش دهنده بدان بستگي دارد.در اين حالت اگر هنرمند و سفارش دهنده هم عقيده و هم سو نبوده و نباشند، هنرمند «قدرت تحليل» خود را به کار نگرفته است.
ج- رجوع به تاريخ جهت تبيين و معرفي رويداد يا شخصيتي که در موقعيت حاضر اقبال عمومي يا ضرورت سياسي و فکري- فرهنگي و نيز اقتصادي آن را موجه مي نمايد.و در اين حالت نيز دغدغه هايي غيرواقعي بنا به نظر سفارش دهنده به عنوان ذهن مسلط بر هنرمند تحميل شده و مي شود.آثار ساخته شده در چند سال اخير در سينما و تلويزيون در سرزمين ما نکات مهم و جالب توجهي را گوشزد مي کند، بي ذکر نام و اعلام نشان، برخي از اين آثار حتي از پس يک «نقل تاريخي» باارزش نيز برنيامده و با يک بار ديدن به آرشيو سپرده شده و حسرت پول ها و هزينه هاي هدر رفته را بر دل آدم هاي دلسوز باقي گذاشته اند.
فرم سریال شهریار
فارغ از مراحل تولید و این که چه کسی و سازمانی از روایت تکبعدی از سریال شهریار نفع میبرد، میتوان به خود اثر از لحاظ فرم نقدهایی را وارد کرد، که سبب می شود، سریال شهریار این گونه تکبعدی بازنمایی شود.
در واقع به دو صورت می توان به روایت شهریار نگریست:
1- نگاه و عقاید و منفعت گروهی خاص سبب آنگونه روایت شدهاست که در قسمت اول این یادداشت بدان پرداختهشد.
2- فرم روایت، دلیل این کج تابی شدهاست.سعی میشود به این مقوله در این قسمت پرداختهشود.
در فرم روایی شهریار به دلیل این که این روایت روایتی است، از شخصیتی تاریخی به گمان، سه عنصر تاریخ، شخصیت انسانی که زندگیش روایت می شود و دلیل نقل یا پلات روایت، دارای اهمیت است.
تاریخ
تاریخ در سریال شهریار به شکلهای
1- صدا وسیما برای ساخت سریالها به اشخاص خاصی اعتماد دارد. 2-صدا و سیما نه به خاطر اعمال سلیقه بلکه به علت خودسانسوری تنها به چند مولفه خاص در سریالها میپردازد. 3-اگر مولفههایی با آنچه صداوسیما مد نظر دارد همخوانی نداشته باشد، با تیغ سانسور حذف میشود. 4- به هر حال محدودیت هایی وجود دارد.
گوناگون متحول میشود که در پارهای از پدیدهها بهخاطر دراماتیکتر شدن و روایت امروزی توجیهپذیر مینماید. اما در قسمتهایی از روایت که برای جذابیت شخصیت اصلی سعی بر آن شدهاست که الف- شخصیت اصلی بزرگنمایی شده و به صورت فراقهرمان و اسطوره نشانداده شود ب- شخصیتهای دیگر تاریخی از جمله ایرج میرزا و عارف کوچک نمایی و بعد ناهنجار زندگی آنان پررنگ نشانداده شدهاست؛ سازنده اثر به خطا رفتهاست.
زیرا که اگر زوایهدید ما به این روایت تاریخی با حفظ نمایش واقعیت و یا نمایش تاریخ و شخصیتهای تاریخی از بعدی خاص است؛ نوع روایت ما باید در مورد تمامی عناصر تاریخی به یک شکل باشد. و ما نمیتوانیم به یک عنصر به مثابه نورچشمی و به مابقی چون راندهشدهها نگاه کنیم.
با این اوصاف اگر این گونه عمل کردیم یک جای کار میلنگد و روایت به شکل غرض ورزانه رخ مینماید.
شخصیت پردازی
در دروه پیش از مدرن برخوردی که با شخصیتهای داستانی میشد، فارغ از اینکه باید زنده و واقعی جلوه کنند، این گونه بود که شخصیت محوری و اصلی داستان، قهرمانی پاک و همهچیز فهم وخوب و عاقل و مردمی بود و شخصیتهایی که در تقابل با قهرمان قرارمیگرفتند ضد قهرمان و بدمن و ناخلف و غیر مردمی بودند.
به کلامی دیگر شخصیت ها تک بعدی بودند و سیاه و سفید وعاری از ابعاد انسانی که ما در واقعیت میبینیم.
روایت سریال شهریار بر پایه همین شخصیتهای سیاه و سفید تا آنجا پیش میرود که مخاطب را منزجر میکند "که ای بابا این شهریار عجب آدم باحالی است و این بقیه ایرج و عارف و بهار و فیروزکوهی نه تنها شاعر نیستند بل میتوانند بعضا لات سرکوچه هم باشند!
پلات روایت
چرایی نقل، شاید مهمترین عنصر برای مخاطب خاص و مدرن باشد و شاید مهمترین دلیل که چرا مخاطب عام از آثاری با روایتی مندرس و کهنه استقبال میکند.
در سریال شهریار دلیل نقل همانا به نظر می رسد که شاعری ملی بودن شهریار است و برهمین خط است که مخاطب عام همانگونه که از یانگوم سریال جواهری در قصر استقبال میکند ازسریال شهریارخوشش میآید؛ چرا که روایت بر پایه "هم ذات پنداری" استوار شدهاست.
پس مخاطب سادهدل و خسته از روزمرگی وقتی پای تلویزیون مینشیند بیش از هر چیزدیگر به این نیازمند است که خود له شده از مناسبات پیچیده محیط اجتماعی خود را جای قهرمانی بگذارد که ایده آل میزید.
اینگونه است که سریال شهریار با سریال یانگوم که از شبکه دو پیش از پخش سریال شهریار پخش میشد در عناصر روایت هیچ فرقی ندارد.
و شهریار در روایت کمالتبریزی از زندگی این شاعر بزرگ نه شاعری ملی که زری است و جواهری در جیب و قصر برخی.
سریال یا روزشمار زندگی شهریار؟!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در روزنامه نگاری، سبکی داریم به نام "روزشمار". در این سبک، اخبار مهم یک رویداد موضوعی در یک پهنه تاریخی معین به طور روزانه لیست و بدون هیچ توضیحی زیر هم آورده می شوند. خواننده با مراجعه به این روزشمار، در جریان اخبار و سیری که موضوع در آن پهنه زمانی طی کرده قرار می گیرد و طبعا داوری خود را در موضوع خواهد داشت. مثلا فرض کنیم می خواهیم در جریان سیر پرونده هسته ای در 10 سال گذشته تاکنون قرار گیریم. خوب، در این صورت بهتر از هر چیزی مراجعه به روزشمار این موضوع است که همه اخبار و اظهارنظرهای موثر و مهم پیرامون آن را بدون هیچ پیش داوری در اختیار ما بگذارد.
هفته پیش اولین قسمت سریال شهریار را که دیدم تحت تاثیر لطافت و خوش ساختی آن قرار گرفتم. کمال تبریزی جزو بهترین فیلم سازان این مرز و بوم است. هم با استعداد و زیرک است، هم کار خودش را خوب می داند -به ویژه آنکه نگاه مثبت طنزآلودش، سوژه ها را دلنشین تر و با نشاط تر می کند- و هم اینکه از صفت والای فروتنی –که نشان دهنده "کمال" جویی اوست- بهره دارد. او و کارهایش را دوست دارم و طبعا این زاویه نگاه من به او، در داوری نسبت به آثار جدیدش نیز پنهان نخواهد بود. و اما بعد؛
دومین قسمت سریال شهریار آنقدر جریان های نهضت مشروطه و رویدادهای پس از آن را در هم فشرده بود که به نظر من شبیه یک روزشمار شده بود! روزشماری که تلاش داشت مسئولانه همه بخش های زندگی شهریار را به تصویر بکشد و چیزی را از ضبط دوربینش جا نیاندازد ولی همین احساس مسئولیت باعث جفا نسبت به رویدادهای تاریخی مهم کشور و پاره ای شخصیت های ملی شده بود. هنوز یک نهضت شروع نشده پس از نمایش کمی قحطی، پیروزی پشت پیروزی حاصل می شد. صحنه های کمین و کشتار انقلابیون به قدری مصنوعی و تئاتری شده بود که گویی کارکردان ار نمایش آنها فقط مقصودی سمبلیک را پی می گرفت؛ در حالی که تم و سبک فیلم هرگز چنین نیست. نمایش ورود ستارخان به خانه پدری شهریار-به سبک راهزنان- یک جفای آشکار به این شخصیت بزرگ بود و بعد هم کل نقش او در همین ورود خشن و جاهلانه به خانه پایان می پذیرد..... تدوین مقطع، مقطع بسیاری از صحنه های تاریخی به گونه ای پارگی و جدایی رویدادها را نشان می داد که گویی بیننده با گزیده سریع شده یک فیلم چند ساله مواجه است....
من وقتی این قسمت فیلم را دیدم حسم این بود که کمال تبریزی در برابر تاریخ زندگی شهریار، احساس مسئولیتی بیشتر از احساس مسئولیت نسبت به تاریخ گرانقدر این مرز وبوم و سایر شخصیت های ملی از خود بروز داده که اندوه آور است. شتابناکی در کاری که ارائه شده ضمن آنکه به اصل فیلم لطمه می زند؛ شهریار و خانواده اش را نیز بدون صدمه باقی نمی گذارد. گوآنکه مثلا وقتی چهره ستارخان، در نزد بیننده جوان که او را چندان نمی شناسد؛ شائبه فردی یاغی پیدا می کند، یاری پدر شهریار به اونیز به همین ترتیب نزد بیننده زیر سوال می رود و یا اینکه وقتی مژده دادن رفتن شاه با شیوع وبا همراه و قرین می شود؛ تصور می کنید بیننده ای که از ماجراهای تاریخی بی اطلاع یا کم اطلاع است؛ از آن چه برداشتی می کند؟!
حالا که دو قسمت گذشته سریال شهریار را با هم مقایسه می کنم برداشتم این است که کارگردان در نمایش عشق، موفق و در نمایش بخشی از تاریخ ناموفق بوده است. نمی دانم چرا وقتی به هر دلیلی امکان بازسازی تاریخی یک ماجرا وجود ندارد اصرار به نمایش روزشمار آن می شود، روزشماری که تنها به ذکر کلیات یک ماجرا بسنده کرده و چون تم فیلم بر اصل رویداد تاریخی غلبه یافته، آن را از این حیث نیز ناقص و بی سر و ته باقی گذارده است.
گفت وگو با مهدي سجاده چي فيلمنامه نويس سريال «شهريار»- بخش اول
شريک شدن در سهم ديگران
حسن محمودي
سريال تلويزيوني «شهريار» به کارگرداني کمال تبريزي ،اين روزها از شبکه دوم سيما در حال پخش است.با مهدي سجاده چي فيلمنامه نويس اين سريال به گفت و گو نشسته ايم.
---
-از کارنامه کاري تان در تلويزيون شروع کنيم.
واريته يي از کارهاي گاه متفاوت... پرونده هاي مجهول (جمال شورجه)، هفت سنگ (نواب صفوي)، خاک سرخ (حاتمي کيا)، همسفران (محسني)، که اين آخري شامل بخش هاي مربوط به جنگ سريال بود، شهريار (کمال تبريزي)... و اين چند نفر و طبقه وسط (مهران غفوريان)، نود شبي (مهران مديري) و طراحي هاي متعدد مثل بدون شرح (مهدي مظلومي) و چند کار 90 دقيقه يي مثل بهشت آبي (احمد مرادپور) و حضور (مسعود تکاور) و...
-اين طور که پيداست در کارنامه کاري شما به چند مورد پروژه برمي خوريم که يا شما ابتدا آن را نوشته ايد و بعد ديگران بازنويسي کرده اند يا برعکس ابتدا ديگران نوشته اند و بعدش شما آنها را بازنويسي کرده ايد يا ادامه داده ايد که از اتفاق اغلب آنها نيز با حرف و حديث هايي همراه شده است.
ديگران بعضاً فيلمنامه هاي مرا بازنويسي کرده اند اما من هرگز فيلمنامه ديگران را بازنويسي نکرده ام. آنچه بوده، بازنويسي نبوده، من فيلمنامه موجود را کنار گذاشته ام و کاري قطعاً متفاوت نوشته ام.... تاکيد مي کنم متفاوت، نه الزاماً بهتر... کاري را که بلد بودم نوشتم.
-مثلاً چند وقت پيش مسعود بهبهاني نيا در مصاحبه يي که در روزنامه اعتماد چاپ شد، گلايه هايي از شما داشت که در يک برنامه راديويي به خاک سرخ اشاره کرده ايد و سهم او را ناديده گرفته ايد.
در يک برنامه زنده راديويي اگر از من در مورد سوابق حرفه يي ام بپرسند، مثلاً مي گويم جزء فيلمنامه هاي سينمايي که نوشته ام، افسانه دمرل (يدالله صمدي) هم بوده و قاعدتاً اشاره نمي کنم که به جز من نام چهار نفر ديگر نيز در تيتراژ فيلمنامه بوده و... به نظرم برخورد ايشان قدري توهين آميز بود ولي به هر حال اگر جسارتي به ساحت حرفه يي ايشان شده، من عذر مي خواهم و به قول آن عارف معروف «آن پشه هم من نيستم» ... البته يک نکته قابل اشاره دارم، اينکه من به خاطر داشتن ته صدايي قابل قبول خواننده شدم. من مانند «فرانک سيناترا» وارد لاس وگاس نشدم.
هرچه هست در تيتراژ خاک سرخ نوشته شده براساس طرح ليلا و جنگ مهدي سجاده چي. اگر جور ديگري بايد مي گفتم من از بهبهاني نيا عذرخواهي مي کنم. ضمن اينکه آن پشه هم من نيستم.
-درباره شهريار نيز داستاني مشابه تکرار شده با اين اوصاف که عليرضا نادري در اعتراض مکتوبي که در روزنامه شرق به چاپ رسيد، معتقد است فيلمنامه شهريار را او نوشته و بعد شما آمده ايد به اصطلاح خودش، پخته خواري کرده ايد.
يک روز در سيمافيلم به من پيشنهاد شد که فيلمنامه سريال شهريار را بنويسم و گفتند که فيلمنامه يي نيز توسط عليرضا نادري نوشته شده. گفتند اين را هم بخوان. بحث برسر اين هم نبود که اين کار را بخوان و بازنويسي کن. از نظر آنها فيلمنامه نادري رد شده بود. ماجراهاي ديگرش نيز به من ربطي نداشت که حقوقش را پرداخت کرده اند يا نه و چرا اصلاً آن را رد کرده اند. شهريار يک شخصيت ملي است و سفارش دهنده يي که به نادري سفارش داده بود به من هم سفارش داد. بعد از من نيز ممکن است صد نفر ديگر درباره شهريار سريال بنويسند. من که نمي توانم بگويم کپي رايت شهريار براي من است. من اگر مثلاً کاراکتر جيمز باند را خلق مي کردم و الان مي خواستند قسمت بيست و دومش را بنويسند، باز هم بايد پولي بابت شخصيتي که خلق کرده ام، مي دادند. چون اين شخصيت را من خلق کرده ام. اما شهريار را که من خلق نکرده ام. بوده است و يک سري کتاب درباره اش نوشته شده که موجود است و هرکس بخواهد درباره او سريال بنويسد، به کتاب ها مراجعه مي کند و او را مي نويسد. فيلمنامه ايشان را به من دادند که بخوانم. حقيقتش خيلي زياد بود و من جلد اولش را که شروع کردم بخوانم، آن را کنار گذاشتم، چون اين فيلمنامه را دوست نداشتم و به نظرم شيوه پرداخت غلط بود. به مسوول سيمافيلم گفتم که نويسنده فيلمنامه براي آن خيلي زحمت کشيده و با وسواس تمام پلان ها را طراحي کرده، طوري که مي توان گفت اين سه جلد شبيه يک کليپ است. خيلي طراحي مفصلي داشت. ولي من اين پلات را براي يک سريال تلويزيوني مناسب نمي دانستم. بعد هم تورق کردم و گفتم به اين فيلمنامه کاري ندارم. بالاخره خبر اينکه قرار است شهريار به نويسندگي من و کارگرداني کمال تبريزي ساخته شود، منتشر شد و آقاي نادري به من زنگ زدند و گفتند به نظر مي آيد شما پخته خواري کرديد و متن مرا به اسم خودتان بازنويسي کرده ايد، چون گفته ايد شما سه ماه براي نوشتن شهريار وقت گذاشته ايد و من بيش از سه سال وقت صرف تحقيق ميداني کرده ام. بنابراين به احتمال زياد شما همان فيلمنامه مرا اساس کار خود قرار داده ايد. به ايشان گفتم اساساً وظيفه يي نداريم به شما توضيح بدهم، ولي متن اوليه را برايتان مي فرستم و اگر حتي يک جمله يا يک پلان از فيلمنامه شما در فيلمنامه من بود، حاضرم اسم شما در تيتراژ قبل از اسم خودم بيايد. ايشان گفتند شما که مدعي هستيد فيلمنامه مرا نخوانده ايد، چطور مي گوييد که حتي يک جمله مشابه هم وجود ندارد؟ گفتم که فيلمنامه شما را کامل نخوانده ام و در همان چند قسمتي که خوانده ام با توجه به سبک نويسندگي تان متوجه شده ام که اساساً فيلمنامه ام هيچ ربطي به فيلمنامه شما ندارد. چند قسمتي را برايشان فرستادم، زنگ نزدند تا اينکه خودم زنگ زدم و جوياي ماجرا شدم. گفتند که با خواندن همان چند قسمت بيشتر متوجه شده اند که حتماً از فيلمنامه او استفاده کرده ام. با حيرت پرسيدم کجاي کار به اثر شما شباهت داشت. گفتند اگر ادامه فلان صحنه را مي نوشتي، مثل فيلمنامه من مي شد ولي ننوشتي. گفتم فقط مي توانم بگويم اين عبارات شما نشان مي دهد شما را خيلي اذيت کرده اند. و حرفي نيست که از ذهن آدم منطقي و روشنفکري مثل شما بر آيد و برآمده از ذهن آدمي است که او را خيلي اذيت کرده اند و حالا مي خواهد انتقامش را هر طور که هست از آنها بگيرد. به رغم اين بحث و گفت وگو، باز هم ايشان همان حرف ها را با اضافاتي در روزنامه شرق چاپ کردند. بارها هم از آدم هاي تئاتري که رفقاي مشترک من و نادري هستند، شنيده ام از قول ايشان که کانسپت فيلمنامه شهريار همان چيزي است که او طراحي کرده است. شايد اگر فيلمنامه نادري ساخته مي شد با اقبال بيشتري روبه رو مي شد، همان طور که وقتي حسن فتحي قرار بود شهريار را بسازد، از فيلمنامه نادري بيشتر خوشش آمده بود و اصلاً مي خواست متن نادري را اساس کار خود قرار بدهد. بنابراين يک امر سليقه يي است و من نيز بنابر سليقه ام مي گويم که فيلمنامه خودم را بيشتر دوست دارم و به جرات مي گويم که فيلمنامه يي که نوشته ام هيچ ربطي به نوشته عليرضا نادري ندارد. چه در ساختار چه در محتوا...
-درباره فيلمنامه شما با موضوع شهريار، شاعري که از سوي دولت به عنوان شاعر ملي اعلام شده، اين پرسش را ابتداي امر بپرسم که شهريار فيلمنامه شما تا چه اندازه قرار بوده همان شاعري باشد که زيسته، و برگرفته از مستنداتي باشد که درباره او در قول هاي شفاهي و تاريخ مکتوب و حافظه کساني که او را درک کرده اند، وجود دارد و با پژوهش و تحقيق ميداني مي توان به آن دسترسي پيدا کرد؟
منظورتان از تاکيد روي «شاعري که از سوي دولت به عنوان شاعر ملي اعلام شده» چيست؟، مگر در بقيه دنيا اين جور کارها را چه کسي انجام مي دهد. خب مثلاً دولت فرانسه يک روزي را به عنوان روز مادر اعلام مي کند، نه مردم. ممکن است مردم بنا به سليقه ها، قوميت ها و ديدگاه هاي مختلف، هر کدام کسي را به عنوان شاعر ملي انتخاب کنند، در اين صورت ما ده ها شاعر ملي خواهيم داشت و ده ها روز براي بزرگداشت آنها در تقويم... اما در مورد اصل سوال اگر قرار بود شهريار فيلمنامه يي که نوشته ام، همان شاعري باشد که دقيقاً وجود داشته، دو مساله پيش مي آمد؛ يکي اينکه ميان تاريخ گويي و سريال سازي تفاوتي قائل نشده بوديم، هر چند حتي متعصب ترين مورخ هم مي داند که ناچار است از ميان انبوه داده ها با ذهنيت خودش دست به انتخاب بزند. نکته دوم اين بود که پس من در اين ميان به عنوان هنرمند قرار بود کجا قرار بگيرم و نقشم چه مي شد؟ مگر مي شود که نويسنده خودش و ذهنيتش را کنار بگذارد. پس من به عنوان نويسنده، ابتدا شهريار واقعي را به عنوان الگو انتخاب کرده ام و سپس دريافت خودم از يک شاعر ايراني را در برهه يي که زندگي کرده، نوشته ام. بنابراين شهرياري که من نوشته ام، آميزه يي از شهريار واقعي و شاعر مثالي ذهن من به عنوان نويسنده است که آنچه شما مي بينيد در تبديل به سريال با ذهنيت کارگردان و بازيگران نيز تلفيق شده و حاصلش همين چيزي است که شما به عنوان مخاطب مشاهده مي کنيد. به عبارتي شاعر مثالي از نوعي که افلاطون مي گويد، به شهريار واقعي اضافه شد. بنابراين ترکيبي شد از شهرياري که وجود داشته و شاعر ذهني من. آنچه هم که نوشته ام و شما مي بينيد، چيزي است در اندازه من، آن چيزي که اندازه من است و مي فهمم را انجام مي دهم. براساس توانايي هايم و دريافتم از شهريار و هم به اقتضائات درام، شرايط روز و رسانه و خيلي از عوامل ديگر شهريار را نوشته ام. چيزهايي را از آن کم کرده ام و چيزهايي را نيز به آن اضافه کرده ام. اين هم نيست که بگويم اين «شهريار من» است. اين عبارتي است که آن قدر بد استفاده مي کنند که گاهي حالت طنز و شوخي پيدا مي کند. شهريار، شهريار من نيست و چيزي است که وجود داشته. در برخي از جاها نيز کارگردان از من خواسته است که چيزهايي را در زندگي شهريار تغيير بدهم. به عنوان مثال در تحقيقي که انجام دادم مي دانستم که خانم شهريار زني باسواد و معلم دبستان بوده، اما کمال تبريزي در سفري که به تبريز داشت و تحقيق ميداني که انجام داد، معتقد بود که خانم شهريار اگر بي سواد باشد، حالت بهتري در سريال پيدا مي کند و وضعيت مطلوب تري به وجود مي آيد و اين تناقض براي درام بهتر خواهد بود. گفتم که اين تغيير و تحريف بزرگي در تاريخ خواهد بود و بعد که به نمايش درآمد، مدعي پيدا مي کند و آنها که خانم شهريار را از نزديک مي شناخته اند، ما را متهم به بي سوادي مي کنند. خيلي ها شهريار را مي شناخته اند مي دانسته اند که خانم او يک معلم دبستان بوده و معلم دبستان نمي تواند بي سواد باشد و آنها که گفته اند خانم شهريار بي سواد بوده، منظورشان دانش او در برابر معلومات شهريار است. تبريزي گفت که همه چيز را در اين باره به گردن خواهد گرفت. اين مثال را براي آن زدم که بگويم بخشي از تغييرات در سريال و روابط شخصيت ها، متناسب با توقعات و مطالبات کارگردان انجام گرفته. مثلاً رابطه شهريار را با يک شاعر بنام آن روزگار متناسب با وقايع روزگار نوشتم، اما بازيگري که براي آن انتخاب کردند، از نظر گروه کارگرداني بيشتر از آن چيزي بود که در متن برايش نقش نوشته بودم، بنابراين از من خواستند نقش او را بيشتر در نظر بگيرم. بنابراين براي گسترش اين شخصيت مجبور بودم چيزهايي را اضافه کنم که در تاريخ رابطه وي با شهريار ثبت نشده بود. البته سعي کردم اگر در اين مورد و مورد هاي ديگر چيزي را اضافه مي کنم، تناقضي با زندگي شهريار نداشته باشد. مثلاً اينکه شهريار، عشقي را در ميدان ارگ ديده يا جاي ديگر، چه اهميتي مي تواند داشته باشد، مهم اين است که شهريار، اين شاعر را ديده است. مکان ديدار را در فيلمنامه بنابر مناسبات درام نوشتم. اين نوع تغييرات نمي تواند به کليت زندگي شهريار واقعي ضربه يي بزند.
-با اين اوصافي که بيان مي کنيد، بناي شما در نوشتن شهريار براساس زندگي مستندش نيست و تعمد داشته ايد زندگي اش را بنابر عوامل مختلف دچار تغيير کنيد.
حقيقتش من ملتفت نشدم اين حکم و برداشت را از کجاي پاسخ من استخراج کرده ايد و نمي فهمم چرا بايد تعمداً زندگي شهريار را دچار تغيير بکنم؟، ظاهراً اصل موضوع مورد نظر من منتقل نشده. اجازه بدهيد يک مثال بزنم، فرض کنيد سنگ مرمري فوق العاده زيبا و چشمگير را به شما بدهند و بخواهند که از دل آن يک مجسمه زيبا بيرون بياوريد و بعد که شما شروع به تراشيدن سنگ کرديد، يکي بگويد چه کار مي کني، طبيعت سنگ به اين زيبايي را داري تعمداً تغيير مي دهي و... حالا به جز اين مثال، بعضي ملاحظات هم بوده، باز هم مثلاً يکي از قصه هاي مشهور زندگي شهريار مربوط به يکي از ديدارهاي معروف شهريار با خواننده مشهور آن دوران؛ وزيري است که حاصل آن ديدار، غزلي معروف است با اين مطلع؛ از کوري چشم فلک امشب قمر اين جاست/ آري قمر اين جا به خدا تا سحر اين جاست. من به عنوان يک فيلمنامه نويس از اين لحظه و ديدار خيلي خوشم مي آيد که شهريار در عرض مدت کوتاهي اين غزل زيبا را براي قمر مي گويد. اما مقتضيات رسانه به من اين اجازه را نمي دهد اين لحظه را بنويسم تا ساخته شود.
-مي خواهيد بگوييد بخشي از ناگفته هاي زندگي شهريار نيز برمي گردد به محدوديت ها و مقتضيات رسانه تلويزيون.
از آن دست نويسنده هايي نيستم که همه چيز را مي اندازند گردن رسانه و اعتقادي هم به آن ندارم. از آن نويسنده هايي هستم که براي خودم مسووليت قائلم. نسبت به مسائل اجتماعي و ناهنجاري هاي آن براي خودم تعهد قائلم.
خيلي چيزها واقعيت دارند اما ما حتي در يک ملاقات دوستانه و گپ چندنفره، درباره آن واقعيات حرفي نمي زنيم... و از همه مهمتر اينکه من عميقاً معتقدم چيزي به عنوان من و رسانه وجود ندارد... هر کس با رسانه يي کار مي کند، جزيي از آن رسانه است، تا آنجا که حتي جدا کردن يک نويسنده روشنفکر همکار با يک رسانه (فرضي) از سيستم مميزي همان رسانه، عملي مضحک، شعاري و عوام فريبانه است. سليقه ها هميشه وجود دارند، اما محدوديت را افراد به وجود نمي آورند، هر محدوديتي بخشي جدايي ناپذير از يک فرهنگ است و همه مي دانيم که آدم ها در شکل فردي خود، فرهنگ نمي سازند، ملت ها فرهنگ مي سازند... بنابراين بيشتر ملاحظات هر رسانه ملي ، ملاحظات ملي است.
-يعني شما در عين نوشتن به گونه يي رفتار مي کنيد که زياد دچار حذف و تعديل نشويد و شهرياري که نوشته ايد به گونه يي نوشته شده که در ساخت چندان دچار حذف نشود؟
دقيقاً. با توجه به مطالبي که گفتم به نظرم طرح اين سوال ديگر موضوعيت ندارد.
-شهرياري که در حال پخش است نيز دقيقاً همان چيزي است که نوشته ايد؟
در تيتراژ سريال نوشته شده فيلمنامه مهدي سجاده چي و بازسازي کمال تبريزي و پيام دهکردي. شهريار سريال عظيمي است که ساختش نيز با مشکلات زيادي روبه رو بوده است. در جاهايي از فيلمنامه صحنه هايي نوشته شده که در هنگام توليد به آن صورت نمي شده، گرفته شود. بنابراين گروه توليد، آن سکانس را در صحنه يي ديگر بازسازي کرده و گرفته است. البته اين «عبارت بازسازي» ابداع عجيب و تازه يي در تلويزيون ايران است و بيشتر به يک شوخي شبيه است، شوخي يي که البته از لحاظ من اصلاً بامزه نيست. عبارت «بازسازي» در تيتراژ فقط به اين دليل آمده که کارگردان مي توانسته آن را بياورد يعني زورش مي رسيده... اما اينکه چقدر با مسمي و بامعناست و کجاهاي فيلمنامه من «بازسازي» شده، بحث ديگري است. دو مطلب مهم در فيلمنامه ام از سوي گروه کارگرداني بازسازي شد؛ يکي ديالوگ هايي بود که براي شخصيت هاي آذري زبان نوشته بودم. ديالوگ هاي فارسي آنها بسيار سنگين بود، چون اعتقاد داشتم، آذري هايي که در آن زمان فارسي حرف مي زدند، از تهراني هاي بي سواد بسيار باسوادتر بودند و گفتارشان، ادبي تر و بامعناتر بود. آنها فارسي را از طريق فردوسي و سعدي و حافظ فراگرفته بودند و با فارسي مردم کوچه و بازار تهران خيلي فرق داشت. بازيگران کار آن ديالوگ ها را نمي توانستند بگويند و اغلب برايشان سخت بود با آن ديالوگ ها بازي کنند. از طرف ديگر کارگردان نيز معتقد بود ديالوگ ها بايد ساده تر باشد. روزهاي اول از خود من مي خواستند اين ديالوگ ها را ساده تر بنويسم، بعد از مدتي پيام دهکردي گفتند که شما هميشه حضور نداريد و دم دست نيستيد که اين کار را انجام بدهيد و اجازه مي دهيد ما خودمان با کمال تبريزي اين کار را انجام بدهيم؟ گفتم مگر چه اشکالي دارد، شما مي خواهيد فقط ديالوگ ها را ساده تر کنيد. ديالوگ هايي را مي خواستند ساده کنند که به اعتقاد يکي از کارشناسان سيمافيلم که فيلمنامه را خوانده بود، شاهکار است. در ميانه راه هم دستيار کارگردان گفتند که فيلمنامه يک دوم کم دارد و بايد اضافه کنم. اين نکته را خيلي اغراق شده دانستم، اما به اندازه يک سوم فيلمنامه به آن اضافه کردم. سريال قرار بود در هجده قسمت ساخته شود که به بيست و دو قسمت رسيد. اما باز هم متن به نسبت مطالبات توليد و امکانات آن زياد بود، به همين دليل مقدار زيادي از متن حذف شد و اين ساده کردن ديالوگ ها و حذف برخي قسمت ها از سوي گروه کارگرداني به عنوان بازسازي ناميده شد. به نظرم اين کار درست نبود و به نوعي شريک شدن در سهم ديگران است. فيلمنامه به من تعلق داشت و نبايد کسي ديگر اضافه مي شد و اين مساله باعث رنجيدگي خاطرم شد. شايد هم خداوند مرا براي اينکه قبل از شروع نوشتن فيلمنامه يک اجازه رفاقتي از عليرضا نادري نگرفته بودم، خواست اين طور مجازات کند. من به اين چيزها واقعاً اعتقاد دارم. من به صورت مرامي حق نادري را ضايع کرده بودم، آنها به صورت معنوي حقم را ضايع کردند.
به نظرم فيلم رو خراب كردن با اين انتخاب بازيگر ! ديشب كه شهريار رو نشون داد ، خيلي شوكه شدم
واقعا بين جواني و ميانسالي شهريار زمين تا خدا فاصله هست
آخه چرا سيروس گرجستاني ...... ؟؟؟؟
اگرچه گرجستانی رو بازیگر بدی نمی دونم...اما من هم با دیدن چهره ی او به عنوان شهریار جا خوردم... تفاوت از زمین تا آسمان بود...نقل قول:
اولندش که ملک الشعرا اون موقع 60_70 سالش بود نمیاومد با یه شاعر جوون بپره که!نقل قول:
انتقاد دختر ملک الشعرای بهار از سریال "شهریار"
دومن که یه شاعر از بزرگان هزیه مث ایرج میرزا رو کوچیک کردن! بابا ما یه سعدی داریم و یه ایرج میرزا ... همچین شخصیتی نمیاد با شهریار کم سن و سال بره قهوه خونه و بهش بگه چرا مردم تو رو دوس دارن منو ندارن ننه من غریبم فلان ... مگه نه؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقد سريال «شهريار» از نگاه يك مدرس ادبيات؛
اسماعيل آذر: تبريزي بايد به عشق«شهريار» پررنگتر ميپرداخت
اين نوع سريالها در تلطيف روح جامعه تاثير دارند
آن چه «شهريار» را به شعر واداشت، عشق بود، كه در سريال «شهريار» اين موضوع زياد پر رنگ نيست. اين سريال اگر بيشتر به عشق ميپرداخت توفيق بيشتري مييافت.
كارشناس حوزهي ادبيات فارسي با بيان اين مطلب دربارهي اين موضوع كه آيا در اين سريال به محتواي شعرها نيز توجه شده است گفت: محتوا، عناوين و سر فصلهاي اشعار شهريار بيان كننده آن چه شهريار خواسته بيان كند، هستند. برخي غزلهاي او عاشقانه است و برخي ديگر به عدم و جاودانگي يك نگاه شاعرانه و حتي عارفانه دارد.
وي افزود: سازندهي اين سريال بايد لطافتهاي عشق را بيشتر از زبان شهريار بيان ميكرد. در غزلهاي عاشقانه شهريار عشقي از جنس شرقي مثل عشق رابعه و بكتاش يا پادشاه و كنيز در دفتر نخست مثنوي، بسيار مشهود است، اما به تصوير كشيدن عشق خيلي كار ميبرد.
***
اين مدرس ادبيات با بيان اين كه ترجمه اشعار آذري، به مفهوم زبان و شعر شهريار نزديك است، ادامه داد: مسلم است اگر افرادي مانند ابوالحسن خان صبا يا ملك الشعراي بهار از اين سريال حذف شوند، از جذابيت آن كم ميشود.
وي تصريح كرد: كساني كه اتوبيگرافي ها را ميسازند، اگر چند نكته را رعايت كنند موفقيت بيشتري بدست ميآورند. اولين نكته محتواست به علت اين كه معمولا فيلمسازها از كودكي شخصيتها خبر ندارند از عكسها و مستندهايي كه از زندگي شخصي آنها به جاي مانده استفاده ميكنند. اگر چنين چيزي وجود نداشته باشد بازسازي ميشوند. همچنين هر شخصيتي با يك گروه از افراد رابطه علمي، دوستانه و هنري دارد. سريال شهريار از اين مساله به خوبي استفاده كرده است.
آذر خاطرنشان كرد: نكته ديگر اين كه، اگر در سريالي تفكر مركزي وجود داشته باشد حتما توفيق بيشتري بدست ميآورد. تفكر مركزي يعني اين كه، نويسنده از اين اتوبيگرافي دنبال چه چيزي ميگردد. چون انسان ابعاد مختلفي در زندگي اش دارد. شهريار در جواني عاشق ميشود، از شغل پزشكي دست ميكشد و به شاعري روي ميآورد. زبان آذريش به خصوص در مورد حيدربابا مرزها را در مينوردد.
***
وي گفت: شهريار فكرهاي بسياري را در طول زندگيش داشته است. آيا اين سريال به تمام اين تفكرها جداگانه يا به پارهيي از آنها پرداخته است؟ اينها مسائلي هستند كه در اين سريال مطرح و قابل بحث هستند. به نظر من، اتوبيوگرافي شهريار در اين سريال به هر روي وجودش بهتر از عدم است. بايد به نحو مثبت با اين سريال برخورد كنيم. براي اين كه چنين سريالهايي حتي اگر ضعفهايي هم داشته باشند نثر افكار انديشمندان است. اين نوع سريالها از نظر روانشناسي در تلطيف روح جامعه تاثير دارد.
اين مدرس ادبيات فارسي افزود: چنين سريالهايي به مراتب بهتر از سريالهاي بيمحتوايي هستند كه باعث ميشوند گاهي زبان فارسي تخريب شود. برخي اوقات هنرمندان براي اين كه ايجاد جذابيت كنند، واژگاني را به كار ميبرند كه در زبان فارسي متداول نيست و به تدريج آنها در ذهن جامعه رسوب ميكند و ميتواند زبان فارسي را به تدريج از خط اصلي خودش دور كند.
وي ادامه داد: در اين سريالها، كلام فاخر و ديالوگهاي صحيح بيشتر شنيده ميشود. ديالوگهايي كه معمولا در برنامههاي هنري صرف مثل سريال «شهريار» وجود دارد كمتر به زبان عوام نزديك است.
***
آذر تصريح كرد: گونههاي تكلم در زبان فارسي، عامه ( كوچه و بازار) ، ژرناليستي و فاخر ( آثار ادبي)است. تكلمي بين فاخر و عامه را در سريال «شهريار» ميشنويم. جملههايي به كار برده شده در اين سريال استوارتر از ديگر سريالهاست. طبيعي است كه اين چنين باشد چون به هر حال زبان شعر و هنر است. زبان هنر يعني زباني كه با زبان عامه متفاوت است.
وي با بيان اين كه زبان به كار برده شده در اين سريال با زبان، زمان شهريار سازگاري دارد، در مورد اشعار به كار برده شده در آن ، افزود: اين مساله سليقهيي است، اگر فرد ديگري بود قطعا اشعار ديگري را گزينش ميكرد.
آذر در پايان تصريح كرد: در سريالهايي از اين دست اگر دست كارگردان باز باشد و از نظر مالي و زماني محدود نباشد طبعا سريال به واقعيت نزديكتر ميشود. در غير اين صورت جمع كردن و گردآوري يك سريالي مثل شهريار ممكن است به كيان سريال ضربه بزند.
منبع : ايسنا