دهکده ای که ناپدید شد
جولابل شکارچی حیوانات به تماشای دهکده ای ایستاده بود که در جلوی او قرار داشت احساس عجیبی درباره ظاهر این دهکده کوچک اسکیمویی داشت
باد سردی که از طرف دریاچه انجیوکانی می وزید پوست حیواناتی را که بر بالای در کلبه اویزان کرده بود به این سو و ان سو میبرد چند قایق شکسته در ساحل افتاده بودند صدایی شنیده نمی شد حتی سگی پارس نمی کرد جو از خودش پرسید پس مردم کجا رفته اند ؟
به مو جب گزا رشی که او به پليس نو رث وست داد او کنار دهکده ایستاده و چند بار دوستان خود را صدا زد
اما هيچ پاسخی نشنيد چنين رفتاری از مردم این دهکده کچک بعيد بود
پرده ورودی يکی از چادرها را بالا زد و دوباره دوستان خود را صدا زد باز هم پاسخی نشنيد
به کلبه های ديگر هم رفت ولی آنجا هم کسی نبود
در حدود يک ساعت در دهکده ماند و به چند کلبه ديگر هم رفت
می خواست بداند چه بر سر مردم آنجا آمده است در يکی از کلبه ها ظرف های پر از غذا پيدا کرد
که دست نخورده بر روی آتش آويزن شده بود اما این آتش ماه ها سرد شده بود
در يکی از کلبه ها چند لباس نوزاد که از پوست فک دريايی دوخته شده بود مشاهده کرد ولی سوزن هنوز در لباس بود و نشان می داد که مادر ناگهان کار دوختن را رها کرده است
در ساحل چهارقايق وجود داشت که يکی از آنها متعلق به رييس دهکده بود این قايق ها بر اثر برخورد موج با آنها شکسته شده بودند
و به نظر می رسيد که مدت هاست از آنها استفاده نشده است
وقتی ماموران حوف های جولابل را شنيدند همراه او به دهکده رفتند و به تحقيق و بر رسی دهکده پرداختند ولی آنها هم از مشاهده دهکده خالی از سکنه بسيار تعجب کردند
در کلبه ها تفنگ های اسکيموها در کنار در کلبه به ديوار تکيه داده شده بود و در انتظار صاحبان خود بودند که هرگز باز نگشتند در قطب شمال تفنگ با ارزشتر از هر چيز ديگر تلقیمی شود مکانی که زندگی در گرو داشتن آن هست هيچ اسکيمويی به يک مسافرت طولانی بدون تفنگ نميرودبا اين وجود تفنگ ها در کلبه ها بودند و اسکيموها رفته بودنداما چه بر سر سگ ها آمده بود حيوانات بزرگ و نيرومندی که اهميت آنها تقريبا در آن سرزمين به اندازه تفنگ بود