پابلونرودا و رئيس جمهور امريكا
«پابلونرودا» شاعر انقلابى شيليايى و همرزم «سالوادر آلنده» از جمله شاعرانى است كه در مجموعه اشعار خود تصويرى از رئيسجمهور وقت امريكا و شيوههاى سرنگونى يك انقلاب مردمى توسط عوامل سازمان سيا ارائه مىدهد. امروز نيز جهانيان شاهد همان شيوهها و شعارها از سوى رئيسجمهورى و دولت امريكا با ساير ملتها و دولتها است.
استكبار، تغذيه و پشتيبانى روزنامههاى وابسته، دخالت در امور داخلى ساير كشورها به بهانه صلح، سازماندهى اعتصابها، سازمان اپوزيسيونهاى اقشار مرفه... از ويژگىهاى امريكا و دولت اين كشور در نابودى انقلابهاست كه پابلونرودا در آخرين مجموعه اشعار خود به نام «انگيزه نيكسون كشى و جشن انقلاب شيلى» به تصوير كشيده است.
اين مجموعه، كه در سال 1973 و درست هشت ماه پيش از كودتاى امريكايى ژنرال پينوشه و كشته شدن آلنده به رشته تحرير درآمده است، هفتسال بعد در سال 1980 به چاپ رسيد.
نرودا، كه تنها 12 روز پس از كودتا، زنده ماند و در 23، 1973 چشم از جهان فرو بست، دغدغههاى شعراى انقلابى امروز را در برخورد با امريكا به منصه ظهور مىرساند.
نرودا در مقدمه اين كتاب مىنويسد: «در اين كتاب، احضار، محاكمه و احتمالا نابودى مردى با سلاح سنگين شعر انجام مىگيرد; كارى كه براى نخستين بار به عمل آمد.»
نرودا در اين مقدمه با نفى حربه هميشگى آمريكا در وارد كردن تهمت تروريست و حمايت (1) از تروريست توسط انقلابيون و دولتهاى انقلابى، دوگانگى برخورد امريكا با مقوله تروريست را در حمايت امريكا از قاتلان ژنرال اشنايدر به تصوير مىكشد و مىنويسد: «من مخالف سرسخت تروريسم هستم، نه تنها به علت آنكه تقريبا هميشه وسيله اجراى ظلم و جبن غير مسؤولانهاى بوده است، بلكه بدين علت كه نتيجه آن همچون خنجرهاى بران تندگذر، مردمى را كه در وضعيت اصلى دست نداشتهاند زخم مىزند.
با اين وجود، شرايط ميهن من، اعمال وحشتناكى كه آرامش سياسى ما را تيره گردانده، روح مرا مىآزرد. قاتلان ژنرال اشنايدر در شرايطى تحت نظر در خانه شخصى و يا استراحت در هتلهاى باشكوه خارجى به سر مىبرند. محكوميتبرخى خيانتپيشگان به كمتر از آنچه در كشورم به عنوان جريمه دزديدن يك مرغ مىشود، كاهش داده شده است.» (2)
نرودا در پايان مقدمه خود مىنويسد: «از هيچ كس پوزش نمىطلبم. سرودهاى من در برابر دشمنان مردمم، به مانند سنگهاى آرائوكانىها سخت و تا زنده است. اين عمليات ممكن است عمليات كوتاه مدتى باشد، اما من آن را به انجام مىرسانم و به كهنترين سلاح، شعر، توسل مىجويم. سرود و دفترچه توسط كلاسيكها و رمانتيكها به يك منظور به كار برده شده و هدف آن نابودى دشمن بوده است. حالا به جاى خود! مىخواهم شليك كنم!» (3)
نرودا در اولين شعر اين مجموعه، به نام «با استمداد از والت ويتمن (4) مىآغازيم» سعادت كره زمين و ساكنان آن را در گرو مردن رئيسجمهور وقت امريكا مىداند و مىنويسد:
هيچ كس بر زمين روى سعادت نخواهد ديد
هيچ كس بر اين سياره كارى در خور نمىتواند كرد
تا هنگامى كه آن دماغ همچنان در واشنگتن نفس مىكشد. (5)
وى در اين شعر امريكا را به رغم پيشرفت تكنولوژى، آموزگار مشق آدمكشى و كاخ سفيد را مدرسه تروريستها مىخواند و مىگويد:
بىهيچ تاسفى به اجرا درمىآورم
حكم تيرباران جنايتكارى در محاصره
كه به رغم سفرهايش به ماه
بر روى زمين، چندان آدم كشته است
كه كاغذ از هم مىدرد و قلم در هم مىشكند
تا نام تبهكارى را رقم زند
كه از كاخ سفيد، مشق آدمكشى مىكند. (6)
نرودا در شعر «با مضامين ديگر بدرود مىگويم»، نيكسون را در دادگاه اشعارش محكوم به مرگ مىكند و با ناميدن او به «سوسك» تاخير در به اجرا درآوردن اعدام وى را موجب رنجبيشتر مردم شيلى و ويتنام مىخواند و مىگويد:
اكنون رسميت دادگاه را اعلام مىكنم.
پرسش در دستور اين است: بودن يا نبودن
اگر جنايتكار را زنده بگذاريم
مردم همچنان رنجخواهند ديد
و اين جنايتكار كه رئيسجمهور هم هست
همچنان مس شيلى را از گمرگ خانههايش خواهد ربود
و در ويتنام، شكم بيگناهان را خواهد دريد
يك هفته هم صبر نبايد كرد
و نه حتى يك روز ديگر
چرا كه براى ستمهاى غيرانسانى اين سوسك است. (7)
نرودا در شعر «سرود كيفر» از نيكسون به «شغالى پرت و بىخيال» ياد كرده و مىنويسد:
مردمى كه نيكسون نادان
بىآنكه حتى نامشان را بداند
فرمان قتلشان را صادر كرد
آن شغال پرت و بىخيال
وى در شعرى «چهره يك مرد» را به «موشى» تشبيه مىكند كه درصدد جويدن شيلى است و مردم شيلى را كسانى مىخواند كه بر آنند به او «درس شرف» بدهند.
اين موش مىخواهد شيلى را بجود
و نمىداند كه شيليايىهاى كوچك
مىخواهند به او درس شرف دهند (8)
نرودا در شعر «يك درس» رسوا كردن جنايتكارانى چون رئيسجمهور امريكا را وظيفه شاعران مىداند و مىنويسد:
بازگشتبه نيكسون مرا شاد مىكند:
چرا كه داورى جنايات بىامانى
كه به فرمان يك جانى بدنام رخ مىدهد
وظيفه شاعرى سرگردان است. (9)
او در شعر «با يك شعر روشن» شعرهاى خود را به گلولههايى تشبيه مىكند كه پيكر رئيسجمهور امريكا را نشانه رفته و او را از پاى درخواهند آورد...
داريم نيكسون ديوانه سوراخ سوراخ مىكنيم
با يك شعر روشن و قلبى راستبر هدف نشسته
چنين است كه من مىگويم نيكسون بايد از پا در اوفتد
با رگبارى از گلولههاى خشن و دادخواه:
خشابم را پر از شعرهاى ثلاثى كردهام. (10)
نرودا در شعر «صلح، اما نه صلح او»، «صلح» خواهى امريكا را توام با آباد كردن گورستانها و حربهاى تبليغاتى براى كشتار انسانهاى بىگناه مىخواند و صلحخواهى واقعى را از آن ملتهايى چون ويتنام مىشمارد.
صلح براى ويتنام! ببين چه كردهاى
در آرامش گورستانى
پر از مردگانى كه سوزاندى!
با خطى از آتش كه تا ابد مىسوزد
آنان كه به خاكشان سپردى، سراغت را مىگيرند
نيكسون، دستان تواناى انقلاب
تو را خواهد يافت، در هر كجاى زمين كه باشى
و تن پليدت را درهم خواهد كوفت:
و ويتنام است كه تو را به شكست مىكشاند.
نيكسون، من صلح پيروزمندانهات را باور ندارم!
تجاوز تو دفع شد و به شكست انجاميد.
اين صلح تو نبود، نيكسون خونآلود!
نيكسون، رئيسجمهور خونآشام
اين مدال پشيمانى از آن توست
اين صلح ملتهاى معصومى است
كه تو به آتش و رنجشان درافكندى
اين صلح ويتنام است
كه سفيران و اسناد تو واژگونهاش كردهاند
صلح كشورى ستخون داده
كه جهان را از برگ غارى پوشانده
كه از خون ريختهاش رسته است. (11)
وى در شعرى به نام «روزنامه طوطىها» به نقش مخرب روزنامه «ال مركوريو» كه سياستى جز بر زبان راندن سخنان بيگانگان و ايجاد تفرقه نداشت، مىپردازد.
و سركرده نيويوركى
مدير پپسى كولا
از همانجا براى نوچههاى قديمىاش دستور مىفرستد
روزنامه «ال مركوريو» هر روز اظهار لحيه مىكند
و نيكسون سرمقالههايش را تقرير مىكند.
اين هم شد روزنامه شيليايى، مرده شور!
آه چه آيههاى ياسى، چه هرزه درآيىهايى
كه اين طوطيان استاد ازل رقم مىزنند! (12)
نرودا در شعر «پيروزى» اشاره به خائنانى مىكند كه با گرفتن پول از سرمايهداران و شركتهاى مس وابسته به امريكا، زمينه اعتصاب كارگران را فراهم مىساختند.
و معدنداران را به اعتصاب فرا خواندند
و پول از نيكسون گرفتند:
سى سكه نقره براى خائنان (13)
نرودا در شعر «اينجا مىمانم» به سرمايهداران، خودباختگان فرهنگى امريكا و كسانى اشاره مىكند كه با شعار نبودن آزادى در شيلى، مجامع بينالمللى و حقوق بشر را به دخالت در شيلى فرا مىخوانند مىنويسد:
براى ما همه جايى هست در ديار من
بگذار آنان كه خود را زندانى مىپندارند
گورشان را گم كنند با ترانههاشان
دولتمندان هميشه بيگانه بودهاند
بگذار عمههاشان را بردارند و بروند ميامى!
من اينجا مىمانم تا با كارگران همآوا شوم
در اين تاريخ و جغرافياى نو (14)
نرودا عامل اصلى سقوط انقلاب شيلى را، آن دسته از مردمى مىداند كه دعوت به تسليم شدن در برابر امريكا مىكنند وى در شعر «خواندن، ركودو در كنار دريا» مىگويد:
شيلى را همان مردمانى مىكوبند
كه ما را به سوى تسليم مىرانند
و برما چنگ و دندان مىيازند. (15)
«نرودا» حامى اصلى معترضان را نيكسون و برپادارندگان «حزب ملى» را سرمايهداران و رانتخوارانى مىداند كه در صدد به حاشيه راندن و نابودى عامه مردم برآمدهاند. وى در شعر «آى. تى. تى» مىگويد:
و اعتصاب كارفرمايان را راه انداختند
در حالى كه حامى اصلىشان نيكسون بود
اين شكمسيران مىخواهند
هر كس كه توى «حزب ملى» نيست
از گرسنگى بميرد. (16)
پابلو نرودا در شعرى به نام «هشدار ابدى»، ملتخود را به وحدت و ائتلاف دعوت مىكند و درباره «قشر مرفه و صاحبان سرمايه» كه سياست را با پول و قدرت را با شايعهپراكنى و غوغاسالارى مطبوعاتى گره زده بودند، مىگويد:
ملت! در اين تند باد توفانى
تو بايد مشتت را گره كنى و بدى را واپس برانى
هر شب، كفتاران زوزه مىكشند
و انقلاب شيلى را مىآلايند
هر روز دشمن مىكوشد
تا آتش انقلابى را خاموش كند
و نيروهاى متحد پيروزى انقلابى را
تجزيه كند
و اين دشمنان تلخكام نگونسار
برآنند كه تاج افتخار پيروزىهاى ما را به خاك بسپارند. (17)
بذر تفرقه و تنش روزنامههاى وابسته، صاحبان سرمايه، مناديان شعار آزادى و سازماندهندگان اعتصابها كه با پشتوانه مالى سازمان سيا به بار نشسته بود، موجب شد كه هنگام حمله كودتاچيان به مقر آلنده، آلنده تنها به استقبال مرگ رود و 12 روز بعد نيز سراينده مجموعه شعر، «انگيزه نيكسون كشى و جشن انقلاب شيلى» بدرود حيات كند تا نيكسون مدافع صلح! و آزادى! در آسايش با بمبهاى ناپالم درصدد برقرارى دمكراسى در جهان برآيد.
و امروز جاى آلندهها، در عصر توحش خالى است كه چگونه نيكسونها با كمك صاحبان سرمايه، و انحصار رسانههاى جهانى، و با شعار دمكراسى روشنفكران سادهلوح ساير كشورها را فريب داده و كشورهاى آزاد و مستقل را با هزاران برچسب از صحنه بينالمللى خارج مىكند.
پىنوشتها:
اشعار منتشر نشدهای از پابلو نرودا ، شاعر برنده نوبل ادبیات شیلیایی اخیرا از سوی یك مجموعهدار پیدا شده است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اشعار منتشر نشدهای از پابلو نرودا ، شاعر برنده نوبل ادبیات شیلیایی اخیرا از سوی یك مجموعهدار پیدا شده است. این اشعار كه به آلیسیا اوروتیا تقدیم شده سال ۱۹۶۹ نوشته شدهاند. «روزنامه مركوریو» صاحب مجموعه عظیمی از آثار این شاعر شیلیایی است.وكیل این روزنامه خبر كشف اشعار منتشر نشده نرودا را تایید كرد.وی گفت: همه اشعار را خود پابلو نرودا امضا كرده و با بررسی دقیق دستخط او با دیگر نسخ شاعر، صحت واقعی بودن اشعار به تایید رسیده است.
به گزارش فارس ، این اشعار منتشر نشده به گزارش روزنامه شیلیایی ال مركوریو از سوی یك مجموعهدار پیدا شدهاند.
این اشعار در ادامه شعرهایی است كه پابلو نرودا درباره عشق به آلیسیا سروده است.
پابلو نرودا /\/\/\/\/\/\/\/ Pablo Neruda
پابلو نرودا (۱۲ ژوئیه ۱۹۰۴- ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳) نام مستعار نویسندگی ريكاردو نفتالی ريس باسوآلت دیپلمات، سناتور و شاعر شیلیایی و برنده جایزه ادبیات نوبل بود. وی نام مستعار خود را از یان نرودا شاعر اهل چک انتخاب کرده بود.
نام:
نام اصلی او «نفتالی ریکاردو ریهس باسوآلتو» بود و نام «پابلو نرودا» را از روی نام نویسنده چک یان نرودا به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرده بود. بعدها «پابلو نرودا» نام رسمی او شد.
زندگی نامه
او در شهر پارال در ۴۰۰ کیلومتری جنوب سانتیاگو بدنیا آمد. پدرش کارمند راه آهن و مادرش معلم بود. هنگامی که دو ماهه بود مادرش درگذشت و او همراه پدرش در شهر تموکو ساکن شدند.
نرودا از کودکی به نوشتن مشتاق بود و بر خلاف میل پدرش با تشویق اطرافیان روبرو میشد. یکی از مشوقان او گابریلا میسترال بود که خود بعدها برنده جایزه نوبل ادبیات شد. نخستین مقاله نرودا وقتی که شانزده سال داشت در یک روزنامه محلی چاپ شد.
با رفتن به دانشگاه شیلی در سانتیاگو و انتشار مجموعههای شعرش شهرت او بیشتر شد و با شاعران و نویسندگان دیگر آشنا شد. مدتی به عنوان کارمند دولت شیلی به برمه و اندونزی رفت و به مشاغل دیگر نیز پرداخت. بعد مامور به کنسولگری شیلی در بارسلون و بعد کنسول شیلی در مادرید شد. در همین دوره جنگ داخلی اسپانیا در گرفت. نرودا در جریان این جنگ بسیار به سیاست پرداخت و هوادار کمونیسم شد. در همین دوره با فدریکو گارسیا لورکا دوست شد.
پس از آن نرودا کنسول شیلی در پاریس شد و به انتقال پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه کمک کرد. بعد از پاریس به مکزیکو رفت. در آنجا با پناه دادن به نقاش مکزیکی داوید آلفارو سیکهایروس که مظنون به شرکت در قتل تروتسکی بود، در معرض انتقاد قرار گرفت.
در ۱۹۴۳ به شیلی بازگشت و پس از آن سفری به پرو کرد و بازدید از خرابههای ماچوپیچو بر او اثر کرد و شعری در این باره سرود.
در ۱۹۴۵ به عنوان سناتوری کمونیست در سنای شیلی مشغول شد و چهار ماه بعد رسما عضو حزب کمونیست شیلی شد. در ۱۹۴۶ پس از شروع سرکوبی مبارزات کارگری و حزب کمونیست او سخنرانی تندی بر ضد حکومت کرد و پس از آن مدتی مخفی زندگی کرد. در سال ۱۹۴۹ با اسب از مرز به آرژانتین گریخت.
یکی از دوستان او در بوئنوسآیرس شاعر و نویسنده گواتمالایی میگل آنخل استوریاس، برنده بعدی جایزه نوبل ادبیات بود. نرودا که شباهتی به آستوریاس داشت با گذرنامه او به پاریس سفر کرد. پس از آن به بسیاری کشورها سفر کرد و مدتی نیز در مکزیک بسر برد. در همین دوره شعر بلند آواز مردمان را سرود.
در دهه ۱۹۵۰ به شیلی بازگشت. در دهه ۱۹۶۰ به انتقاد شدید از سیاستهای آمریکا و جنگ ویتنام پرداخت. در ۱۹۶۶ در کنفرانس انجمن بینالمللی قلم در نیویورک شرکت کرد. دولت آمریکا به دلیل کمونیست بودن از دادن روادید به او خودداری میکرد ولی با کوشش نویسندگان آمریکایی، بویژه آرتور میلر، در آخر به او ویزا دادند.
در ۱۹۷۰ نام او به عنوان نامزد ریاست جمهوری مطرح بود اما او از سالوادور آلنده حمایت کرد.
در ۱۹۷۱ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
مرگ او در اثر سرطان پروستات چند روز پس از کودتای ژنرال پینوشه و کشته شدن آلنده رخ داد.
آثار
من هستم
خاطرات من
ما بسیاریم
اشعار تکمیلی
اقامت بر روی زمین
سرودهای همگانی
بیست سرود عاشقانه و یک غم آوا
آوای جهانی
تاریک و روشنا
یادبودهای جزیره سیاه