در نااميدي من پيروزي است!
اي شكستها و اي نا اميدي هاي من!اي تنهايي ها و اي گوشه نشيني هاي من!شما نزد من از هزار پيروزي عزيزتر هستيد و در دل من از افتخارات همه ي شهرها شيرين تر.اي شكستها و اي نا اميدي هاي من!اي شناخت من نسبت به خود و اي يافتن خواري من!من به وسيله ي ما دانستم كه هنوز يك جوان خطار كار هستم و ديگر تاج آلاله هاي پژمرده و فاني مرا فريب نمي دهند. من به وسيله ي شما به تنهايي و گوشه نشيني رسيدم و طعم گريختن و خوار شدن را چشيدم.اي شكستها و اي نااميدي هاي من!اي شمشير برنده و اي جوشن درخشان من!در چشمان شما چنين خوانده ام كه:هرگاه انسان برتخت سلطنت نشيند، برده مي شود و هر گاه مردم از درونش آگاه شوند، كتاب عمرش بسته مي شود و هر گاه به اوج كمال رسد، به قتل مي رسد!انسان ماننده ميوه ايست كه چون برسد بر زمين مي افتد و زير پا له مي شود.اي شكستها و اي نااميدي هاي من!اي دوست دلاور محبوب من! تو تنها كسي هستي كه سرودها و فريادها و سكوت هاي مرا مي شنوي و جز تو كسي با من ازتپش بالها و بانگ درياها و صداي انفجار آتشفشانها در ظلمات شب سخن نخواهد گفت.تو تنها كسي هستي كه از صخره هاي مرتفع درونم بالا مي روي.اي شجاعت ناميراي من!در هنگام طوفان با من خواهي خنديد و و گورهايي براي آنان كه از من و تو مي ميرد حفر خواهيم كرد و با عزم و استواري در برابر چهره ي خورشيد خواهيم ايستاد تا شكوهمند و خوفناك باشيم!