دل موضع صبر بود و بردی...
بعد از طلب تو در سرم نیست/ غیر از تو بخاطر اندرم نیست
.
.
.
.
مهر از همه خلق برگرفتم/ جز یاد تو در تصورم نیست
گویند بکوش تا بیابی/ میکوشم و بخت یاورم نیست
.
.
با بخت جدل نمی توان کرد/ اکنون که طریق دیگرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
.
.
صلح است میان کفر و اسلام/ با ما تو هنوز در نبردی
سر بیش گران مکن که کردیم/ اقرار به بندگی و خردی
با درد توام خوش است ازیراک/ هم دردی و هم دوای دردی
گفتی که صبور باش هیهات/ دل موضع صبر بود و بردی
هم چاره تحمل است و تسلیم/ورنه به کدام جهد و مردی
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم