[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ســـایـــﮧ خاطراتـَتـــــ ..
سَنگــینــے میـــڪــند بر هُجـــومـِ لــَــحظــــﮧ هـــایم
لَحظـــﮧ ــهایـــے ڪـﮧ پُـــر از نـَبودنـتــــ شُـــــد ـﮧ ..
Printable View
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ســـایـــﮧ خاطراتـَتـــــ ..
سَنگــینــے میـــڪــند بر هُجـــومـِ لــَــحظــــﮧ هـــایم
لَحظـــﮧ ــهایـــے ڪـﮧ پُـــر از نـَبودنـتــــ شُـــــد ـﮧ ..
هـــــــوایت که به سرم میزند
سر به هـــــــوا میشوم
یادم میــــــــرود این فاصله ها
تو کجا و ما کـــــــــجا..!؟
عشق یعنی تنهای تنها زیر خاک
عشق یعنی گریه با اشکهای پاک
عشق چون دفتری خیس از خاطرات
یعنی قطره خون جای اشک روی خاک
از خودم
بیــــداریــَــم بــے تــو ..
شـــڪل مـُردטּ
در خوآبـــ ــ ـ ﮧـای بــے رویاستـــــ ـــ ـ ..
قصهء كهنه اي ست
قصهء حضورت ؛
اما چه تازه مانده ای
در خيالِ شلوغم !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در هُـجــومـِ لحظـﮧ هايِ پـــوچِ جُـ دايي ،
سكوتــــــ ـــ ـ
تنــﮧا يادگارِ با تـ و بودن استـــ !
در دایره ی قسمت راه از پس و پیشم نیست
در کوی جنونِ دل، کَس همره و خویشم نیست
من مات شدم از غم، از دغدغه ی ایاّم
در مذهبِ بی دینی، یک دل که به کیشم نیست
از زهر ِ جفا خوردم هر روز دو پیمانه
یک جرعه مِی ِ نابی در مجلس ِ عیشم نیست
از دوست چه می ماند، جز دردسر ِ عشقش
شاهد به سخنهایم جز این دل ریشم نیست
سرگشته ی ایاّمم در پیچ و خم راهی
راهی است پر از گرگ و یک دوست به پیشم نیست
با دلبر من گویید از خار و خس ِ لطفش
با این همه می دانم جز طالبِ نیشم نیست
من و تو خسته و غریب چه سالها که زیستیم
چه بارها برای هم کنار هم گریستیم
ولی کنون ، من و تو دیگر آن من و تو نیستیم
تو رفته ای به راه خویش ، بنا کنی بهشت خویش
و من .... هنوز اسیر جاده های سرنوشت خویش
رنگ ها در نگاهم آشناست
رنگ زرد ، رنگ خزان در چهره ام
رنگی از روزگار کوچ توست
رنگ آبی نعمت باران من
وصفی از رنگ طلوع چشم تو
آن زمان شاید که خواب خاکستر است
رنگ مشکی فرمی از رنگ شب است
آنکه نامش در نگاهم آشناست
رنگ نارنجی همان رنگ غروب
آن که می خواند زمان هر روز و شب
قصه اش را رنگ تکرار می زند...
خسته ام از سرخی رنگ دلم
زخمی از ایام تنهایی من
دوستدار اشک بی فریاد من
جوهری در زندگی های منی...
آنکه می خوانند تو را رنگ بنفش
آن زمان که مرغ باران کوچ کند
تپه هایی زیر چشمان من است...
رنگ سبز طعم همان دیروز بود
روزگار خوب دیدار تو بود
رنگ ها ،
خاطرات تلخ و شیرین دلم
نعمتی در جاده ها ی سرنوشت
به رغم حجم سکوتی که پیش روی من است
هزار پنجره فریاد در گلوی من است
گلوی زخمی من این سکوت
سهم تو نیست
قسم به نعره ، که فریاد آرزوی من است
تمام رنج زمین را برایم آوردند
تمام بغض زمان در گلوی من است