همه مي دانند
همه مي دانند
كه من و تو از آن روزنه سرد و عبوس
باغ را ديديم
و از آن شاخه بازيگر دور از دست
سيب را چيديم
همه مي ترسند
همه مي ترسند ، اما من وتو
به چراغ و آب وآينه پيوستيم
و نترسيديم
Printable View
همه مي دانند
همه مي دانند
كه من و تو از آن روزنه سرد و عبوس
باغ را ديديم
و از آن شاخه بازيگر دور از دست
سيب را چيديم
همه مي ترسند
همه مي ترسند ، اما من وتو
به چراغ و آب وآينه پيوستيم
و نترسيديم
من هنوز از اثر عطر نفسهاي تو سرشار سرور
گيسوان تو در انديشه ي من
گرم رقصي موزون
كاشكي پنجه ي من
در شب گيسوي پر پيچ تو راهي مي جست
چشم من چشمه ي زاينده ي اشك
گونه ام بستر رود
كاشكي همچو حبابي بر آب
در نگاه تو رها مي شدم از بود و نبود
داني كه را سزد صفت پاكي-----------------آن پاك وجود خود نيالايد
درون بغچه عطرش نشد كه دختر باد
سپيده دم گل زخم تو را خريد كند
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده ي شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغ هاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني ست .
شعرتون تکراری بود ...
------------
ترانه هايم را
پرواز مي کنم
در سکوت روبه زوال پگاه
با بالهايي که قدرتشان
با تزايد نور
رو به فزوني است.
تحملم حدي داره ، اونم ديگه تموم شده
عمرمو زندگيم چي حيف ، چه قدر برات حروم شده
ديشب نشستم تا سحر ، ديدم اونا بد نمي گن
به جاي صبر و طاقتم ، چه كار كردي واسه من ؟
نه رفتي و نه اومدي ، نه عشقي و نه ديدني
نه حتي از جانب تو ، حرف به هم رسيدني
اون دوره ها تموم شده ، دوره ي مثل گل ياس
خودت عجب قد كشيدي ، منو شكستي ناسپاس
جواب یزدان 2006
تا روز ابد نغمه دل ذکر تو هست...ربنا ای هستی عشق تو هست...
تا درد مشترك
زبان مشتركمان باشد
حرف مرا بفهم و مرابشنو
اين من نه ، آن من ديگر
آنكس كه پنجره ي چشم هاي من او را
كهنه ترين قاب است
دنيا به خدا ارزش كاهي ندارد...عاشق آن شو كه همه عشق بدارد...