در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر...
در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست میدارند
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد
من اما، در زنان چیزی نمیابم- گر ان همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش-
من اما، در دل کهسار رویاهای خود، جز انعکای سرد اهنگ صبور این علف های بیابانی که می رویند و می پوسند و می خشکند و میریزند، با چیزی ندارم گوش
مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی، همچو یادی دور و لغزان، می گذشتم از تراز خاک سرد پست...
جرم این است!
جرم این است!
شاملو
ببخشید من در جواب دو پست بالاتر گفتم:دی