گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آنقدر محو که حتی مژه بر هم نزنی؟
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
Printable View
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آنقدر محو که حتی مژه بر هم نزنی؟
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
میروم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بال بزنم آنچه نبایست بکنم
آنقدر مست کنم که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
---------- Post added at 07:12 PM ---------- Previous post was at 07:12 PM ----------
رجیح میدم با کفشهایم تو خیابون را برم و به خدا فکر کنم تا اینکه تو مسجد به کفشام فکر کنم
تعريف عشق، مثل نگاه تو مشكل است
شايد كه عشق، سيب قشنگ مقابل است
تعريف عشق از لب سرخت شنيدني است
تعريف عشق از لب سرخ تو كامل است
شايد كه عشق منطقهاي از جمال توست
شايد كه عشق هم به جمال تو مايل است
حوا ... عجب جمال شگفتي خداي من!
باور نميكنم كه خمير تو از گل است
زيبا شدي اگر تو، گناهي نكردهاي
اظهار زهد، پيش جمال تو مشكل است
كردم هبوط من اگر از لمس سيب تو
جرم تو نيست، جرم بزرگ من و دل است
حوا، بيا براي دلم يك غزل بخند
بيخنده تو زندگيام دور باطل است
بوي بهشت ميشنوم از جمال تو
هر جا تويي، بهشت خدا در مقابل است
حوا، دلم هواي تو را ميكند هنوز
حوا، دلم به بوي وصال تو مايل است
من سيب سرخ عشق تو را چيدهام، بلي
اين سيب سرخ، تا به ابد سهم اين دل است
كي مهربونيتو گرفت ؟
از من غرقابه ي درد
كي دستاي عزيزتو
تبر براي ساقه كرد؟
تو هم شدي مثل همه
از تن گرم عاشقت
كي ساخته يك مجسمه؟
نمي شه باورم تويي !
نه ! اينكه چشماي تو نيست
تو طاقتت نبود منو ببيني با چشاي خيس
قد تموم درد من
تو داشتي كهنه مرحمي
ديروز بودي مرگ غمم
امروز تولد غمي
از لب قصه ساز تو
مونده صداي دشمني
سخته كه باورم بشه
تو همون عاشق مني
نمي شه باورم تويي !
نه! اينكه چشماي تو نيست
تو طاقتت نبود منو ببيني با چشاي خيس...
نمیگم دوست دارم
با این كه داغون میكنی
این دل شكسته رو
با عشوه نابود میكنی
---------- Post added at 12:15 AM ---------- Previous post was at 12:13 AM ----------
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی........
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی.......
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین.....
........ ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم........
........چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند.....
........به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل.....
........درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن......
.......چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
---------- Post added at 12:18 AM ---------- Previous post was at 12:15 AM ----------
گفتی از عشق شبی پر تب وتابم کردی
من خاموش شکستم تو شهابم کردی
چه شد آخر دل دریایی من راست بگو
این چه رازی است که محتاج سرابم کردی
هر زمان از دل سنگت که شکایت کردم
با سکوتی پر از اعجاز جوابم کردی
آمدم با دل مجروح بپرسم آخر
به چه جرمی است که پابندعذابم کردی
توگذشتی و ترک خورد غرورم رفتی
ازدر خانه ی احساس جوابم کردی
لبـــریـــــزاز نهـــــایـت احســــاس چیـــدنم
آمــــاده شـــو که در تب وتــاب رســــیدنم
چون نقطه چین به پای تو می ریزد این دلم
ناقــــابل است نقطـــه به نقطــه چکیـــــدنم
بــر بــرگ بــرگ دفــتـــر نقاشـــیت بـــکش
رنگیـن کمــان لحظـه ی در خــون تــپــیدنم
حالا کــه مـن به اوج غـــــــرورم رسـیده ام
ترســــیم کـن شــــــــکوه به آتـش کشــــیدنم
وقتی غــزل به منزله ی اعتـــــراض نیست
دیگر چه فــــرق میکنـــد این ســــان پـریدنم
چشم انتـــــظار چشـــــم تو بــودم که عاقبت
یک شــب به اوج دار بیایــــــی به دیــــــدنم
آسمان ابری شده ست امشب،صدایم می کند
نــــــــــــازها دارد غم چشمش برایم می کند
گــــــــامها را می شمارم در میان کوچه ها
کوچه هم از فرط تنهـــــــــایی دعایم می کند
می نویسم مشق این تنها شدن را شب به شب
همرهی با من در این شبها خـــــــــدایم می کند
کــــــــــاش اما زودتر یک دل به فریادم رسد
من که یکتا نیستم کین فــتکر دایم می کندـــ
ذهن در جـــــــــا مانده ام در ابتدای هر گذار.
مـــی شود آیا؟غمت یک شب رهایم می کند؟
آدمــم من مثل هر انســـــــان دیگر خسته ام
ازهمان بندی که تنهـــــــــایی به پایم می کند
آسمان تا بــــــــــــی نهایت ابر غم دارد دلش
می بــــــــــــرد روح مرا دارد فدایم می کند
پــــر زدم با چشمهـــــــــایم آسمانها را ولی ـــ
یک نفر گــــویا که بند از غم به پایم می کند
بازهم تا می شمــــــــارم هر قدم راخط به خط
هر قدم گویـــا به شکلی در عزایــــــم می کند
عاقبت یک روز داغم را زمین خواهد کشید
آسمـــــــان،دانم! غمش را خون بهایم می کند
پاره های این غزل را امشب از نو دوخته ام
بـــــــــازهم این شعر ها دارد سوایم می کندـــ
ازهمــــــــــــــان آدم نماهایی که با نا مردمی
درد ها در کـــــــــــوله بار دردهـــایم می کند
دست را انداختم در بازوانی جنس بـــــــــــاد
عشق بـــــــــاد آورده امشب هم رهایم می کند
باز هم من ماندم یک آسمـــــــــــــان تنها شدن
باز هم این کوچه ها دارد دعـــــــــایم می کند
ده هایِ سرخِ نار٬ دستِ نارسيده ام
از برايِ وصلِ يار٬ حسرتي كشيده ام...
باز جام و شام و تار٬ هوش پركشيده ام
باز قاب و عكسِ يار٬ وصلِ نارسيده ام...
شعله مي كشد شرار٬ از فرازِ سينه ام
اشك ها چه بي قرار٬ مي رود زِ ديده ام...
در غمِ فراقِ يار٬ رختِ تن دريده ام
از حصار و دام و دار٬ مرغ پركشيده ام...
رفته او از اين ديار٬ رفته او زِ ديده ام
آه و اشك و انتظار٬ همدم هميشه ام...
بین عشاقت مرا جا میکنی»>>
مرا راه گلو ای بغض غم، وا می کنی یا نه
برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه
ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست
تو هم در چهره ام غم را تماشا می کنی یا نه
دلم در هر طپش صد بار آواز تو را خواند
نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه
فشردم بار ها زنگ در میخانة چشمت
که آیا بین عشاقت مرا جا می کنی یا نه
تو در قلب منی هرجا که هستی هر کجا باشی
ندانم کنج این ویرانه مأوا می کنی یا نه
گلی، باغی، بهاری، گلشنی، چون عطر صحرایی
برای دیدن گل عزم صحرا می کنی یا نه
چنان امروز زیباتر ز دیروزی، که گیجم من
تو خود را اینچنین هر روز زیبا می کنی یا نه
میان عقل من با عشق تو دعواست روز و شب
تو هم مانند من با خویش دعوا می کنی یا نه
احسان تاجی
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب