از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند.با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود وبه حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بداراگر چه دوستت نداشته باشند
Printable View
از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند.با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود وبه حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بداراگر چه دوستت نداشته باشند
و دیدم تمدن یعنی دشنام، یعنی کینه، یعنی نفرت، یعنی آثار ستم هزاران سال بر گرده و کشته اجداد من...
دیوار چین دیدم، دیدم خویشاوندان من نیز در دیوار چین مدفون شده اند
آنجا که بردگان باید کار میکردند و هر بده ای که نمیتوانست بار سنگین این سنگهارا بکشد بلافاصله فرمان می آمد برای جنازه او که در جلد این دیوار بگذارند و رویش را ماله بکشند و اینچنین دیوار عظیم چین ساخته شد
و همه تمدن ها و همه دیوارها و بناهای عظیم بشری...
"آری اینچنین بود برادر"
-دکتر علی شریعتی-
چه زیباست زندگانی در کنار انسان هایی که به دور از دنیا هستند.
آنان که نه ترسی به دل دارند و نه خاشاکی در قلب و نه چشمی بر مال ، فقط حرف هایی برای نگفتن دارند!
{دکتر شریعتی}.
عشق و دوست داشتن
دوست داشتن از عشق برتر است
عشق یه جوشش کور است و پیوندی از سر بینایی
اما دوست داشتن پیوندی است خود اگاه از روی بصیرت. روشن و زلال...
عشق بیشتر از غریزه اب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد دوست داشتن نیز همگام با ان اوج می گیرد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و بی انتهاست
عشق در دریا غرق شدن است
ودوست داشتن در دریا شنا کردن
دکتر شریعتی
غریب است دوست داشتن
دوستت دارم ها را نگه می داری برای روز مبادا
دلم تنگ شده ها را ، عاشقتم ها را ...
این جمله ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی کنی! باید ادمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا ، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سنت که بالا می رود کلی دوست دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده ای و روی هم تلنبار شده اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بکشی اش...
شروع می کنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد، اگر نگاهش را دوست داشتی
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود، اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ وشنگ بود، اگر مدام به خنده ات انداخت و اگر منظره های قشنگ را نشانت داد
برای یکی ، یک دوستت دارم خرج می کنی ، برای یکی ، یک دلم برایت تنگ می شود خرج می کنی ، یک چقدر زیبایی ، یک بامن می مانی؟!!!
بعد می بینی ادم ها فاصله می گیرند ، متهمت می کنند به هیزی ... به مخ زدن به اعتماد ادم ها!
به پیری و معرکه گیری...
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچه شان لبریز شود ان وقت حال امروز تو را می فهمند بدون انکه تو را به یاد بیاورند.
غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از ان است دوست داشته شدن...
وقتی می دانیم کسی با دل و جان دوستمان دارد...
و نفس ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازی اش می گیریم،هر چه او عاشق تر ما سر خوش تر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر
تقصیر از ما نیست ،
تمامی قصه های عاشقانه ، اینگونه به گوشمان خوانده شده اند.
{دکتر شریعتی}
دنیا را بد ساخته اند
دنیا را بد ساخته اندکسی را که دوست داری،
تو را دوست نمی دارد.
کسی که تو را دوست دارد،
تو دوستش نداری.
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد...
به رسم و ائین هرگز به هم نمی رسند
و این رنج است.
دکتر شریعتی
چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبای ها را تنها دیدن و چه بد بختی ازاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن!در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
{دکتر شریعتی}
[نیا را نگه دارید
وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند. وقتی خواستم ستایش کنم گفتد خرافات است. وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است. وقتی خواستم بخندم گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم.
{دکتر شریعتی}
زن عشق می کارد و کینه درو می کند
زن عشق می کارد و کینه درو می کند
دیه اش نصف دیه توست
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...
برای ازدواجش ــ در هر سنی ـاجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی!
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی!
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد!
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی!!!
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....
و هر روز او متولد میشود
عاشق می شود
مادر می شود
پیر می شود و میمیرد
وقرن هاست که او
عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان
جوانی بر باد رفته اش را می بیند
و در قدم های لرزان مردش؛گام های شتابزده جوانی برای رفتن
و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده
و پیر شدن مرد
رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلبی مالامال از درد او ....
------------------------
دکتر علی شریعتی
من هرگز تعطیل و بیپناه نخواهم ماند. هیچگاه "تنهایی و کتاب و قلم"، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت. قصر بلند و زیبای تنهائی و از آن دو یار همیشگیام کتاب و قلم. دیگر چه میخواهم؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند. اما این سه را که نمیتوانند گرفت. حتی به زندان هم که میروم، اینها وفادا...رتر میشوند..."
مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی ۲