نوشته شده توسط Man Hunter
آقا...بازم من وتلفن..(ديگه خودتون بخونين تا تهش رو كه ...!!!!!)
آقا,ما يه بار زنگول زديم خونه رفيقمون.كلي با هم رفيقيم(رفيق تو رگيم!!!).خلاصه با باباشم كلب جوريم.رفت و اومد خانوادگي داريم اصلا‘‘.
آقا..هيچي..ما زنگ زديم .يه كم اول حال همديگه رو گرفتيم . كلي با الفاظ قشنگ از هم پذيرايي كرديم.!!!!
يهو من برگشتم گفتم..خوب مهران...اون باباي خوار .....دت چطوره؟
يهو ديدم يكي از اون طرف گفت آقا شهريار آبجي ما هم به شما سلام ميرسونن!
تازه دوزاريم افتاد كه صداي تلفن رو آيفون بود. :blush: :blush: :blush: :blush: :blush: :blush:
150 مدل رنگ عوض كردم.قطع كردم...بعد از 2 ساعت كه به خودم فحش دادم ...يه دسته گل خريدم رفتم پيش باباش..اونم كلي به من احمق خنديد..........گفت هيچي بابا اشكلا نداره! :laughing: :laughing:
با اين باباي رفيقم داستانها دارم كه سر فرصت واستون تعربف ميكنم(فكر بد نكنين!!!!!! :blush: )
يا حق ;)