حرف خیام عزیز شد .
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
هرچند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت !
پ.ن : با پست قبلی هم زمان شد (معذرت)
Printable View
حرف خیام عزیز شد .
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
هرچند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت !
پ.ن : با پست قبلی هم زمان شد (معذرت)
تلخکامم که به غمخواری من بنشینید
شاد از آنم که به غمها بگذارید مرا
دل دیوانه عاشق نشود پند پذیر
بهتر آن است به خود وا بگذارید مرا
آن دم که مرا می زده در خاک نهادید ........اندر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم..........بر خاک من از ساقه انگور بکارید
دَردِد وَ گيان مانگ و خُوَر،يَي روژ نچيدن بي خَوَر
هر چي تواي وَ بان سَر،هر چي تواي وَ بان چَو
مال تو هاله ئاسمان،ئَولا تِرَك وَ كَشكَشان
بيوشه خدا بيليدَمان،وَو ساي چويلِ كالِدَو
رضا جمشیدی
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل به دست کمان ابروئیست کافر کیش
پ.ن: این شعر قبلی یعنی چه ؟
شهواره ههم شهواره ههم شهواره
چهوهيلم بي خهوهو بينه دواره
مِ ههر چي كهم ريوود نايدهو خيالم
وه ناو ههرچي ههسارهيله دياره
رضا جمشیدی
پ.ن : شعر قبلی و این دوبیتی به زبان کردی جنوبی هستند. به خاطر احتمال نرساندن حق مطلب ترجمه اش رو نزاشتم مایل بودید پروفایل یا P.M مطرح کنید.
هم از چاهم بر آوردی و هم راهم نشان دادی ... که حبل المتین بودی و هم نور الهدی حافظ
تو صاحب خرمنی و من گدائی خوشه چین اما ... به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
ظهر در سفره آنان نان بود سبزی بود دوری شبنم بود کاسه داغ محبت بود.
سهراب سپهری
دیشب به شعر خواجه ره خواب میزدم ... از جویبار خلد برخ آب میزدم
هر بیت خواجه یک خم بودو من خراب ... بس با دو جام چشم ، می ناب میزدم
مسافر چون بود رهرو کدام است
که را گويم که او مرد تمام است