ياد باد آن كه چو ياقوت قدح خنده زدي
در ميان من و لعل تو حكايتها بود
ياد باد آن كه خرابات نشين بودم و مست
وان كه در مجلسم امروز كم است آنجا بود
Printable View
ياد باد آن كه چو ياقوت قدح خنده زدي
در ميان من و لعل تو حكايتها بود
ياد باد آن كه خرابات نشين بودم و مست
وان كه در مجلسم امروز كم است آنجا بود
دردم تمام نشد آمدي عمو...چونكه دردي دگر به جانم زدي عمو...
و من
به دیدن تو
چنان در باد می نگرم
که باد از کنارم
می گذرد
بی آنکه من ببینم
در فصلهای خونین هم
می توان عاشق بود.
و من
به دیدن تو
چنان در باد می نگرم
که باد از کنارم
می گذرد
بی آنکه من ببینم
در فصلهای خونین هم
می توان عاشق بود.
تکراری ......
!!!
........
در دلم بود كه جان بر تو فشانم روزي
باز در خاطرم آمد كه متاعيست حقير
روح بزرگت را
نوازش
آمده ام
تا آنچه در دل دارم
با تو بگویم
آمده ام
تا دستت را بر روی قلبم نهی
و رایحه درد را
بشنوی
تا دیگر از پیشم
نروی
آمده ام
با یک سبد گل سرخ
و
یک قاصدک تنها
در مسیر باد.
دست گذاشتم رو يكي كه يك فشون خاطر خواشن
همشون هنر دارن ، يا شاعرن يا نقاشن
يا كه پشت پنجرش با گريه گيتار مي زنن
يا كه مجنون مي شنو تو كوچه ها جار مي زنن
دست گذاشتم رو كسي كه عاشقم نمي دونست
سر بودم از خيليا و لايقم نمي دونست
تو خوش مي باش با حافظ برو گو خصم جان ميده
چو گرمي از تو مي بينم چه باك از خصم دم سردم
مهتاب بنور دامن شب بشکافت
می نوش، دمی خوشتر از اين نتوان يافت