باز من تنهایم
هر نفس ثانیه را می شمرم
شب چقدر دلگير است
کوچه خالی ز هیاهوی رفیقان مانده
چه رفیقان وفاداری من داشته ام !
...
در سیاهی قفس
پی خود با که خدا می گردم
شب چقدر دلگیر است!
شب تنهایی من وای چقدر دلگیر است!
Printable View
باز من تنهایم
هر نفس ثانیه را می شمرم
شب چقدر دلگير است
کوچه خالی ز هیاهوی رفیقان مانده
چه رفیقان وفاداری من داشته ام !
...
در سیاهی قفس
پی خود با که خدا می گردم
شب چقدر دلگیر است!
شب تنهایی من وای چقدر دلگیر است!
دلت وقتی که تنها شد...!
سرود مهربانی را
با کدامین خسته خواهی خواند
و لب هایت کدامین تشنه را
سیراب خواهد کرد
نگاهت را به چه کَس از شوق
خواهی دوخت...؟
لب هایت
بوی ِ سیب میدهـد
میخـواهی آدمـــــم کنی ؟!
تو رفتهای
و من از تنهایی
کَکَم هم نمیگزد دیگر...!
حالا؛ باز هم بگو "دروغ گفتن بلد نیستی
من اینجام!
جایی که وقت رفتنت ایستاده بودی
و مرا نگاه میکردی
آمده ام اینجا تا ببینم
از اینجا چه گونه بودم که اشکهایم را ندیدی؟
گفتي اي فــــروغ
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده رفتني است
رفتي ولي نگفتي
پرواز را چه سود وقتي پرنده نيست؟!
عزراییل
خیلی از این مردم
چون علف
پای گیلاس آفرینش روییده اند
و خداوند
از خلق این خلایق متاسف است
دیروز عزاییل را دیدم
با ھمان کیف پستچی مآبش
پر از قبض روح
و بھ سراغ مشترکین می رفت
مصرف عمر من بالا رفتھ است
خیلی زود نوبت من می شود .
مَن مــُــــرده ام ..
بــ ه نَسیــــم خـــــاطره ای
تکانــــی میــــ خورَم
هَمیـــــن ..
چه می شد اگر
لحظه ای
دمی
آرام
رام
می نشستی روی آن صندلی خالی
که همیشه خیال تو
روی آن نشسته؟
__________________
من در کنار رودخانه زندگی می کنم
در کنار رودخانه ای سیاه
رودخانه ای که پر از ماهی است
ماهی های گوشت خوار
ماهی های ، که :40: عاشق ها را می خورند