-
غروب
وقتی تو آمدی
نگاهم در طلیعه چشمانت...
تو اما ...بی هیچ نیازی
باران رابه چشمانم
هدیه دادی
باور نکردی
که روشنی چشمی
بی حضور تو می میرد
آه ای غروب
خسته ام از رخوت تن
تا کجا ؟!تا به کی؟!
پس رهایی کجاست!؟
بلور بغض پشت دیوار صدا
فقط با یک سکوت تو شکست
-
تو مالک تمام احساسم هستی
تمام عشقم
تمام احساس ناب دست نخورده ام
که حاضر نیستم،
حتی ذره ای از آن را
با هیچکس تقسیم کنم
با هیچکس
جز تو .
نه ،
احساسم را با تو تقسیم نمیکنم بلکه
آن را به تو تقدیم میکنم
تمام احساسم را
تمام عشقم را
-
وقتي دستهايت لرزيد
و دلت ليز خورد
در رودخانه اي كه ماهي هاي قزل
تسليم نمي شوند
تازه مي فهمي عاشق شده اي .
-
در دنیا هر کسی سهمی دارد
سهم تو دنیاست
و سهم من آرزوی دیدن
دنیــــــــــای تو
محیا یارقلی
-
خاطره ها و یادگاری ها را
تقسیم می کنیم
سهم من :
میخ و
جای خالی عکس روی دیوار
-
یک گره ...دو گره
برایت کلاه می بافم
یک حرف ...دو حرف
برایم قصه می بافی !
چه اشتراک جالبی
من سر تو را گرم می کنم
تو دل مرا
-
شب؟
ـ امتداد رازهای آدمیزاد است.
------------------------------------------
سایه چیست؟
ـ ترجمانِ آفتاب
با زبان شب.
""ناشناس""
-
من
برای اتفاقات خوب
زودم!
اینقدر به ساعتت نگاه نکن.
-
گفت آقا سفره خالی می خرید؟؟؟
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد: کهنه قالی می خریم
دسته دوم جنس عالی می خریم
کاسه و ظرف سفالی می خریم
گر نداری کوزه خالی می خریم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خرید؟؟؟
""رضا يعقوبي""
-
دستکشهایم تاریک شدهاند
این جنازهها را
از کجا میآورند
از کدام شب ؟!
آب بریز پسرم!
بیشتر آب بریز
میخواهم
سیاهی از تن جهان بشویم.
رسول يونان