خلعتبری همه را غافلگیر کرد، درست مثل کاری که با مدافع های لبنان کرد! ...برای ما که تشنه فداکاری هایی از این دست هستیم...
1- فینال جام جهانی، وقت های اضافه، « ووزلاهایی» که روی اعصاب ما بود، اسپانیا در یک قدمی جام و لاله های نارنجی سرسختانه می جنگیدند.
توپ روی پای اینیستا نشست، او با شوتی چکشی میلیون ها نفر را به آسمان فرستاد. آندرس اینیستا با مشت هایی گره کرده به سمت تماشاگران دوید، پیراهنش را بالا زد و نوشته اش را رو به دوربین ها نشان داد. چند ساعت طول کشید تا ترجمه اش دست ما برسد: «دانی خارکه همیشه با ماست».
دانی خارکه 8 آگوست سال 2009 در اتاقش در اردوی تیم اسپانیول به علت ایست قلبی درگذشت. او در بهترین روزهای فوتبالش از دنیا رفت، در حالی که در آستانه دعوت به تیم ملی اسپانیا بود و اینیستا با این حرکت یاد خارکه را در فینال زنده نگاه داشت. یک قدردانی باشکوه! چیزی مثل بوسه ای فروتنانه بر تابوت پیش چشم میلیون ها نفر.
2- «امید عباسی» آتش نشان جوان ایرانی در روزهای «آقا کلاه خودت رو بچسب باد نبره»! ماسک اکسیژنش را میان دود ناشی از آتش سوزی به دختر کوچکی داد تا او زنده بماند. مثل این می مانَد که قلبت را با دست خودت از سینه در بیاوری و به کس دیگری بدهی تا او نفس بکشد، زنده بماند! خانواده اش در میان اشک پذیرفتند که اعضای بدنش را هم اهدا کنند. دختر کوچک سال ها با این درد زندگی خواهد کرد که نفس کشیدنش را مدیون کس دیگری است. در مراسم سوگواری امید کسانی به نشانه قدرشناسی آمده بودند، در روز بازی ایران – لبنان و در لحظاتی که ایران برای گل زدن بی تابی میکرد، محمدرضا خلعتبری مهاجمی که در ذهن فوتبالدوستان شیطنت، حاشیه سازی، درگیری ها و کل کل هایش در زمین بازی و هنگام تعویض شدن، بیش از حرکات فنی اش زنده است، گل اول بازی را به زیبایی زد و بعد پیراهن تیم ملی را بالا برد که روی آن نوشته شده بود:« امید عباسی، قهرمان ملی – یادت همیشه زنده است».
وقتی او به سمت نیمکت تیم ملی دوید بعضی ها فکر کردند روبروی کیروش می ایستد و دستش را به سینه اش می کوبد یعنی:« آقای کی روش! ببین! من جایم نیمکت ذخیره نیست»! اما خلعتبری همه را غافلگیر کرد، درست مثل کاری که با مدافع های لبنان کرد!
Respectسایت گل