مشق لبهای ترا
مینویسم: خرما.
واژهها بر لب خودکار بهم میچسبند.
"""ناشناس"""
Printable View
مشق لبهای ترا
مینویسم: خرما.
واژهها بر لب خودکار بهم میچسبند.
"""ناشناس"""
به بازويي
اقتدا كرده ام
كه پُر است از خالي بودن ِ جايت
قدم به ارتفاع چيدن تو نمي رسد
باد را باور دارم !
نه ،
اين انتظار نمي شود
كه برود
لطفاً ليوان بعدي را
از خودت پُر كن !
دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود
دزد می شدم
می آمدم پاورچین پاورچین
کفش هایت را تمیز می کردم
اتاقت را رفت و روب
لباس هایت را جا به جا
صبحانه ات را آماده ...
بعد
دست هایت را غرق بوسه می کردم و
به جای همه ی دزد های مجنون
نشانی ام را می گذاشتم و
می رفتم
در تاریکی های نیمه های شب
که تخت خوابت از همیشه برایت بزرگتر است
- آن قدر که
از ترس تنهایی ِ گم شدن در آن ،
از خواب می پری
و ... -
کابوس ها
رنگ تازه ای به خود می گیرند:
واقعیت
...
....
.....
عاشقانه به فووتهای کسی
پشت گوشی جواب می دادم
تا سحر گریه های زیر پتو
به شبم قرص خواب می دادم
جبر می گفت که فرو بروم:
چکمه ای نا امید در گل باش!
برف یکریز و سرد می بارید
مادرم گریه کرد:عاقل باش!
بادبادک فروش غمگینم
هستی ام را به باد دادم...باد...
کاری از عشق بر نمی اید
مرگ ما را نجات خواهد داد
""زهرا معتمدی""
غنچه ها میخندند
ابرها میبارند
مادران میگریند
بچه ها خوشحالند
چشم ها میخوابند
غصه ها بیدارند
قلبها میشکنند
عشقها بیمارند
چشمها در قهرند
قبلها منتظر دیدارند
یاس را میچینند
...................بی سبب میکارند
شاعر: خودم...
راستش زیاد حرفه ای نیستم...اگه نکته ای واسه بهتر شدن میدونین بهم پی ام بدین
خیلی خیلی مرسی
خورشید را
به پنجرهام نصب کردهام
چیزی بجز غروب
اجرا نمیشود.
""ناشناس""
ليلاي قصه بي خبر
مجنون دگر بيمار نيست
تنهاي شهر عاشقان
عشقي دگر در كار نيست
دلبسته ي ديرين تو
دلخسته شد...پا پس كشيد
مجنونيش پايان گرفت
حتي خيالت پر كشيد
...
..
.
""خودم""
ما را با صدای چک چک آب
شکنجه می کنند
تا به نا پاکی آب
اعتراف کنیم..
"محمد مهدی نجفی"