من كه شب ها ره تقوا زده ام با دف وچنگ
اين زمان سر به ره ارم چه حكايت باشد
Printable View
من كه شب ها ره تقوا زده ام با دف وچنگ
اين زمان سر به ره ارم چه حكايت باشد
عشق برای من شانه هايی بود
که بران ايستادم
و
دختر همسا يه را بوسيدم
مادرم را ميگويم.
من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام ليکن
بلايی کز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم
اگر بر من نبخشايی پشيمانی خوری آخر
به خاطر دار اين معنی که در خدمت کجا گفتيم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زمين در درياچه
وارونه مي شود، مملو از گلابي هاي زرد
و رزهاي وحشي.
قوهاي دلفريب،
مست ازبوسه هايي هستند كه شما
وقتي سر در آبهاي مقدس و هوشيارفرو مي بريد
مي فرستيد
ولي وقتي زمستان بيايد،
گلها، تابش آفتاب،
سايه هاي زمين
را كجا خواهم يافت؟
ديوارها لال و سرد
مي ايستند،
بادنما ها
در باد تق تق مي كنند.
در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را
مهر لب او بر در اين خانه نهاديم
در خرقه از اين بيش منافق نتوان بود
بنياد از اين شيوه رندانه نهاديم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
اي آفتاب خوبان مي جوشد اندرونم
يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست
كش صد هزار منزل بيش است در بدايت
هر چند بردي آبم روي از درت نتابم
جور از حبيب خوشتر كز مدعي رعايت
عشقت رسد به فرياد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخواني در چهارده روايت
تو كي هستي كه خيال داشتنت
يه دم از خاطر من دور نميشه ؟
رو به روي آينه چشمات رو نبند
خورشيد از نور خودش كور نميشه
بر آستان تو دل پايمال صد دردست
ببين كه دست غمت بر سرم چه آوردست
هواي باغ گل سرخ داشتيم و دريغ
كه بلبلان همه زارند و برگ ها زردست
شب است و آينه خواب سپيده مي بيند
بيا كه روز خوش ما خيال پروردست
تندي مكن كه رشته چل ساله دوستي--------------- در حال بگسلد چو شود تند آدمي