سلام جاوید جان ببخشید دیگه من نمیدونم چرا همیشه اسمتو جواد میخونم اره فعلا خوبمنقل قول:
در مورد نازی اره نازی واقعیه همین دو هفته پیش دعوتش کردم کافی شاپ و ازش خواستگاری کردم خیلی خوشحال شد ناکس اعتراف کرد همیشه از پنچره اتاقش منو دید میزد منو ببین که فکر میکردم فقط من این کارو میکنم اما به فرموده حافظ عشق اسان نبود اول ولی افتاد مشکلها چون حالا که نازی راضی شده خانوادهامون ناراضی هستند چون مادرم فکر میکنه نازی خل و چل ترین دختر دنیا است و در مقابل هم مادر نازی فکر میکنه من هنوز بچه ام و به درد زندگی نمیخورم پدر هامون هم در این موقع حساس کاملا زن ذلیلیشون گل کرده و میگن هرچه مادراتون بگن حالا هم ماندیم چگونه راضیشون کنیم
همین دیروز که برای بار 120 فیلم شعله رو دیدم تصمیم گرفتم برم پشت بام و بگم یا نازی رو میدید یا خودمو میندازم پایین اما نقشه ام نگرفت چون مادر نازی گفت چه بهتر یک دیونه کم میشه که به مادرم برخورد و انوم گفت دخترت دیونس و کار به جاهای باریک کشید فعلا من و نازی تصمیم گرفتیم از فردا بریم توی اعتصاب و غذا نخوردن که ببینیم چه میشه
اما در مورد سوال دومت اره خیلی فکر کردم اخه چرا(بخصوص وقتی یک کاری رو خراب میکنم به این سوال خیلی مهم فکر میکنم)اما هنوز جوابی براش پیدا نکردم:sad: