-
ماييم و آستانه عشق و سر نياز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نيم شرمسار دوست
--------------
اتفاقا من يه مامان بزرگ دارم كه ميخواد ركورد طول عمر رو بزنه ....
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
برف مي بارد:
سالهاي خشم از پس ساعاتي مي آيند
كه بيهوده رو به پايين شناورند . . .
كولاك
برف روي زمين را
تا سه روز عميقتر و عميقتر مي كند
يا شصت سال،هان ؟ بعد
خورشيد! مجموعه درهمي از
جرقه هاي زرد و آبي ...
درختان پر برگ
در كوچه هاي طويل
تنهايي را تاب مي آورند
بعد انسان رو برميگرداند و آنجا ...
رد پاي تنهايي اش امتداد يافته
به روي دنيا.
چه باحال :دی بهش بگو بیاد تو فروم باهاشون آشنا بشیم و از تجربه هاشون استفاده کنیم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستی جوابه پ.خ رو زود بده چون اگه چیز نشده برم پیگیری کنم ببینم داشتان چیه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
من مرگ نور را
باور نمي كنم
و مرگ عشقهاي قديمي را
مرگ گل هميشه بهاري كه مي شكفت
در قلبهاي ملتهب ما
مانند ذره ذره مشتاق
پرواز را به جانب خورشيد
آغاز كرده بودم
با اين پرشكسته
تا آشيان نور
پرواز كرده بودم
من با چه شور و شوق
تصوير جاودانه آن عشق پاك را
در خويش داشتم
اينك منم نشسته به ويرانسراي غم
اينك منم گسسته ز خورشيد و نور و عشق
در قلب من نشسته زمستان در پا
من را نشانده اند
من را به قعر دره بي نام و بي نشان
با سر كشانده اند
بر دست و پاي من
زنجير و كند نيست
اما درون سينه من
زخمي ست در نهان
شعري ؟
نه
آتشي ست
اين ناسروده در دلم
اين موج اضطراب
ما مانده ام ز پا
ولي آن دورها هنوز
نوري ست شعله اي ست
خورشيد روشني ست
كه مي خواندم مدام
اينجا درون سينه من زخم كهنه اي ست
كه مي كاهد مدام
با رشك نوبهار بگوييد
زين قعر دره مانده خبر دارد
يا روز و روزگاري
بر عاشق شكسته گذر دارد ؟
...
-
در اين شب تاريك
در آن سوي بهار و آن سوي پاييز
نه چندان دور
همين نزديك
بهار عشق سرخ است اين و عقل سبز
-
هنگامي كه مستقيم به چشمهايت مينگرم
و لحظه اي بعد
زير خنده بزنم
و گاهي كه بر زميني نشستم و تو از خنده من خشمگيني
صورت ام را بالا گيرم و قطره هاي اشك
-نه از آنها كه مزه شادي بدهند
آرام به ات چشمك بزنند
و چون تپه اي شني در كنار ساحل خروشان
لحظه لحظه بر زمين فرونشينم
و آنگاه شماها آرام آرام دور آن تپه شني نااينجا
-قصر كنار ساحل آرزوهايم
بگرديد
و ديگر كسي به روياي فردايتان لبخند نزند.
-
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
اين كه مي گويند آن خوشتر ز حسن
يار ما ايندارد و آن نيز هم
-
من ته چشمان تو را می خواهم
نا دوباره آغاز شوم
چشم تو دروازه ی دل دیوانه ی توست
اول راه کجاست
دل من بی تاب است
این چشم که تو داری می ناب است
من مست و غزل خوان چشم تو شدم....
-
مي گذرم از اين گذرگاه
واسه پيدا كردن ماه
واسه كشف آخرين زخم
تا پل معلق اخم
سر مي رم تا لب بارون
تا شب خيس خيابون
بگو تاحضور بوسه
چن تالبريختگي مونده ؟
چن تا بغض تلخ نشكن ؟
چن تا آواز مونده ؟
-
بتاب ديوانه هي بتاب
خودم را برايت خواب ديده ام بخواب
چشمم را بگيري مي سوزانمت
نگاه كن ماده ترين زن ، دستش براي من
بالا رفته تا ماه دف مي زند :
ديوانه اي اي بي هدف يك حلق سرگردان به كف رفت اين طرف رفت آن طرف
هفتاد و هفت حفره ان ورتر از نفس
مي افتي
روي دستهايي كه گناه مي شود بر گردنت
نترس
بر مي گردانمت
شانه به شانه ام بزني به هيچ كجاي تو بر نمي خورم
درياچه از سرم گذشت خطر يا توهم فرقي ندارد
فقط
چشمهايت را ببند لطفا
مي خواهم سرت را زير آب كنم .
-
من به ويرانه تبسم كردم
با شب جغد تكلم كردم
سكه رايج خوشبختي را
در خم كوچه ي شب گم كردم.