شمارهات را میگیرم
ده بار
صد بار
هزار بار
از تو فاصله گرفتهام
هر بار
که میشنوم
در دسترس نیستی
زندهتر میشوی
وجودت پخش میشود در کهکشانها
و من
مچاله
و مچالهتر میشوم
سارامحمدی
Printable View
شمارهات را میگیرم
ده بار
صد بار
هزار بار
از تو فاصله گرفتهام
هر بار
که میشنوم
در دسترس نیستی
زندهتر میشوی
وجودت پخش میشود در کهکشانها
و من
مچاله
و مچالهتر میشوم
سارامحمدی
عادت نکرده ام هنوز ...
خیال می کنم
روزی باز می گردی
آرام از پشت سر می آیی،
مرا که به انتهای خیابان خیره شده ام
دوباره به نام کوچک صدا می زنی و
عمر تنهایی ام به پایان می رسد...
در این شهر خیابانی هست
که عصرهای پنج شنبه
دلم نمی خواهد
به
انتها
برسد
چه ساده گمان داشتی همیشه این جا
کنار این تلفن حضور دارم
فرسودگی مرا در نمی یابد
مرگ مرا به جا نمی آورد
و تو
می توانی پرسیدن حال و هوایم را
تا هر زمان به تعویق بیاندازی ...
« برگهای سبز »
مردگان را،
صدا میزنيم-
جوابمان را میدهند.
زندگان را
صدا میزنيم-
پاسخی شنيده نمیشود.
روی برگهای خشک
که قدم میزنيم
صدا میکنند
برگهای سبز
صدايی ندارند...
""ناشناس""
معرفت آن نیست که خود را باختن
معرفت آن است که خود را یافتن
در چراغ معرفت آمیختن
یا که خود باختن یا یافتن
مسعود .خ
زهر عشق باید خورد تا بدانی قند چیست
ای دریغا قند خوردن کار هر آدم بود
مسعود.خ
من به اندازه تک تک لحظاتت
زنده ام چندی ست با خاطراتت
کاش بودم یکی از اشکهایت
میدویدم بر گونه هایت
در برزن و کوی تو عاشق روی تو هستم چه کنم عاشق کوی تو هستم چه کنم
این همه ناز و تنعم چه بود عاشق ناز تو هستم چه کنم
چقدر ثانیه ها نامردند ، گفته بودند كه برمی گردند
بر نگشتند و پس از رفتنشان ، بی جهت عقربه ها می گردند
آه این ثانیه های بی رحم چه بلایی به سرم آوردند
نه به چشمم افقی بخشیدند ، نه زبغضم گرهی وا كردند
ز چه رو سبز بنامم به دروغ ، لحظه هایی كه یكایك زردند
لحظه ها همهمه هایی موهوم ، لحظه ها ، فاصله هایی سردند
بگذارید از پیشم بروند . لحظه هایی كه همه بی دردند