من
پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را
در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام ...
Printable View
من
پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را
در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام ...
موقع بزن و بگوبه
موقع بزنم به چوبه
دیگه صبح بی فروغه
آخه عاشق شده و دل
داد می زنه
دوباره عشق
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد
در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی
نقل قول:
تو لحظه های بی کسیم
قشنگی قسمت ماست
که ما به هم نمی رسیم.......
من میرم ولی باز ،تو بدون همیشه
یاد تو از خاطر من، فراموش نمیشه
گل من خوب می دونی،
بی تو تک و تنهام عزیزم
اگه تو نباشی می میرم....
همیشه زنده می مونه با یاد تو ترانه هام
منو ببخش اگه بازم ، اشکام چکید رو نامه هام
دیگه تموم شد فرصت ، خاطره هام پیشت باشه
تموم خاطرات خوش ، خدانگهدارت باشه........
دوستان مشاعره فراموش نشه:31::11:
قربونت دیان جون.شما چطوری:11:
سلام امیر جان و مژگان خانوم و نامدگان و نارفتگان!!
همه خکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
تو همچون آتشی ای عشق جانسوز
من آن دیوانه مرد آتش افروز
من آن دیوانه آتش پرستم
در این آتش خوشم تا زنده هستم
بزن آتش به عود استخوانم
که بوی عشق برخیزد ز جانم
خوشم با این چنین دیوانگی ها
که می خندم به آن فرزانگی
به غیر از مردن و از یاد رفتن
غباری گشتن و بر باد رفتن
در این عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی ؟ که فرجامی نداریم
لهیبی همچو آه تیره روزان
بساز ای عشق و جانم را بسوزان
بیا آتش بزن خکسترم کن
مسم در بوته هستیی زرم کن
-
ممد جون داد سلام
بقیه دوستان عزی زهم سلام
خوب هستید همگی؟
نمی دونم یهو چی شد!
از منو جادّه ترسیدی
هر چی بهت گفتم بیا
نیومدی ، نفهمیدی!
افسوس از اون روزهای خوب
که بودی عشق و یار من
چشم حسودها کور نشد
نموندی در کنار من
مرسی شما خوبی خانم؟
سلام سارا جاننقل قول:
سلام به دوستان مخصوصاً فرانک عزیز و دوست داشتنی
خوبی عزیزم؟
نه باورم نمی شه که می گن منو دوسم نداره
قول می دم وقتی که نیستی عکستو بغل نگیرم
قول می دم روزی هزار بار واسه ی اشکات نمیرم
قول می دم وقتی که نیستی پای عشق تو نسوزم
قول می دم در انتظارت چشمامو به در ندوزم
,واقعا همین رفاقتاس که ارزش داره
موج اقیانوس جوشان فضا است
باز من گفتم که : بالاتر کجاست
گفت : بالاتر جهانی دیگر است
عالمی کز عالم خکی جداست
پهن دشت آسمان بی انتهاست
باز من گفتم که بالاتر کجاست
گفت : بالاتر از آنجا راه نیست
زانکه آنجا بارگاه کبریاست
آخرین معراج ما عرش خداست
بازمن گفتم که : بالاتر کجاست
لحظه ای در دیگانم خیره شد
گفت : این اندیشه ها بس نارساست
گفتمش : از چشم شاعر کن نگاه
تا نپنداری که گفتاری خطاست
دورتر از چشمه خورشید ها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست
-
ممد جان دادا
نجستم اخر اون ویدئو را ها
هرچی تاپیک درباره دانلود کلیپ و اینا بود گشتم
اما نیافتم
تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم
می گشاید دود شب آغوش خویش
زندگی را تنگ می گیرد به بر
باد وحشی می دود در کوچه ها
تیرگی سر می شکد از بام و در
شهر می خوابد به لالای سکوت
اختران نجوا کنان بر بام شب
نرم نرمک باده مهتاب را
ماه می ریزد درون جام شب
-----------
فرانک جونی خوبی؟
با زبان نو
با مردم نو دوست شدم.
آمدم!
که غمهای مردم قديم ام را
فراموش کنم،
کم کم زبانم فراموش کرد
اما
قلبم نه
هر جا رفتم
خود را تبديل کرده نتوانستم
هان!
زبانم را عوض کردم
اما قلب و خونم را نتوانستم
ممد جان به لطف شما خوبیم !
خویبن مژگان خانوم ! افتخار آشنایی نداشتم تا به حال ! [/b]
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر
بد نیستم
تو چطوری خانم خانما:40:
سلام
.............
راستش را بخواهی هم تو را هم
چشمهای فریبایت را کم آورده ام.
نازنینم چشمهایم بارانی است
در فراغ چشمان دریایی ات
چون قطره ای هستم سر گردان
در جستجوی چشمانت
می خواهم در آن زیبا چشمانت فرو روم
و غرق شوم... برای همیشه
امشب در کنار آبی دریا
در فراغ آن دیدگان سحر آمیزت
یک دنیا نیاز بودم و تمنا
دیشب ٬ چشمانت التماس نگاهم راندیدند.
دلم چقدر دلت را کم دارد
...
دلا، تا کی همی جویی منی را؟
چه داری دوست هرزه دشمنی را؟
چرا جویی وفا از بی وفایی؟
چه کوبی بیهده سرد آهنی را؟
ایا سوسن بناگوشی ، که داری
بر شک خویشتن هر سوسنی را
یکی زین برزن نا راه برشو
که بر آتش نشانی برزنی را
دل من ارزنی، عشق تو کوهی
چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟
ببخشا، ای پسر، بر من ببخشا
مکش در عشق خیره چون منی را؟
بیا، اینک نگه کن رودکی را
اگر بی جان روان خواهی تنی را
در گاهت سجده گاه من بگذر از گناه من
من خلقم تو خالقي سر تا پا شوق گفتنم
در حال شكوفتنم من از راه توبا مقي
تو اولين وآخرين
براي من كه عاشقم
عزيز ترين هم
سفري در همه دقايقم
صاحب قبله و قبله، دو عزيزند، ولينقل قول:
خوشتر آن است من از قبلهنما بنويسم!
آسمان، مثل تو احساس مرا درك نكرد:
باز غمنامه، به بيگانه چرا بنويسم؟
تا به كي زير چنين سقف سياه و سنگين
قصهي درد، به اميد دوا بنويسم؟
مهر مفگن برین سرای سپنج
کین جهان پاک بازیی نیرنج
نیک او را فسانه واری شو
بد او را کمرت سخت بتنج
جنگلو خارزار مي بينن
سر به صحرا بذارن، كوير و نمكزار مي بينن
عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمي دونين پريا!]
در برجا وا مي شن، برده دارا رسوا مي شن
غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن
هر كي كه غصه داره
غمشو زمين ميذاره.
قالي مي شن حصيرا
آزاد مي شن اسيرا.
اسيرا كينه دارن
داس شونو ور مي ميدارن
سيل مي شن: گرگرگر!
تو قلب شب كه بد گله
آتيش بازي چه خوشگله!
هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی
هزار سجده برم خاک آن زمین ترا
هزار بوسه دهم بر سخای نامهی تو
اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
به تیغ هندی گو: دست من جدا بکنند
اگر بگیرم روزی من آستین ترا
از آن رو که بدیدم ترا رخ نگیریم به غیر از تو به کس خو
هو الحی هو الحق هوالهو
نخواهیم و نگوییم به جز تو یکی بین ویکی خواه و یکی گو
هو الحی هو الحق هوالهو
سپردیم به راه تو سر و جان نرنجیم و نگردیم از آن کو
هو الحی هو الحق هوالهو
به قهر تو بسازیم چه لطفت بود جور تو ما را خوش ونیکو
هو الحی هو الحق هوالهو
ز لوح دل خود ما و منی را بشستیم و نوشتیم همه او
هو الحی هو الحق هوالهو
به عشق تو گذشتیم ز هستی نشستیم و نرفتیم به هرسو
هو الحی هو الحق هوالهو
اگر نور ببخشی و نبخشی بود روز و شبم ذکر هوالهو
وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد ازو ایـــــــــزد جبـــار مــــرا
از کاشی های آبیمون سر زده فواره خون
نون و پنیروسبزی تو بیش از این می ارزی
قصه جادوگر بد که از کتابا می اومد
نشسته بر منبر خون عاشقاروگردن میزد
کنار شهر ایینه جنگل سبز شیشه بود
برای گیس گلابتون اون روز مثل همیشه بود
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد
دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای برمن و دل امید وار من
از جور روزگار بگریم که در فراق
هم روز من سیه شد هم روزگار من
نامی نبرده نام دگر خوانیم
اما کدام نام مبارک را
بر زخم های تازه و دیرین
چون بذر روزگار بیفشانیم
خورشید ، هر پرتوش
نامی است از دیار شهیدان
پس نام تو ، ترانه ی مهر !
تا سالیان سال مقدس باد !
...
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوبارست
من عاشقی دل خونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل نازم بگو بارون بباره
که چشماتو به یاد من میاره
تماشای تو زیر عطر بارون
چه با من می کنه امشب دوباره
سلام سایه بانو
سلام
....................
هیچ می دانی ، کجا هستی ؟
هیچ می دانی
بر کدامین روز می گریی ؟
دیدن و گفتن چه آسان است
اما در حصار ما
هر چه را با چشم های بسته باید دید
هر چه را با واژه های لال باید گفت
راستی ، اینجاست باغ وحش و
این ماییم در زنجیر ؟
باز می گردند
قرن های پیر
در لباسی تازه از آهن
سر برون آورده از کالسکه ی تدبیر
کس چه می داند چه غوغایی است
وز چه رؤیایی
اینکه می آید و می بینند ما را در قفس ، خاموش
اینکهمی آیند و با لبخند باغی تازه می سازند
دیده را گفتن چه دشوار است
...
تنها می رفتم , می شنوی ؟ تنها !
و من می رفتم , می رفتم تا در پایان خودم فرو افتم .
ناگهان تو از بیراهه لحظه ها میان دو تاریکی به من پیوستی
صدای نفس هایم از آن تو باد چهره به شب پیوسته !
همه تپش هایم !
ملت عشق از همه دينها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
مولانا
تـو حجابی، ولی حجاب خودی
پــردهی نــــــور آفتاب خــودی
گر زمانی ز خود خلاص شـوی،
مهبط فیض نـــور خاص شـوی
جـــذب آن فیض، یابـد استیلا
هــــم ز لا وارهی هــم از الا
نفـــی و اثبات، بــار بـــربندند
خــاطـرت زیــــر بــار نپسندند
دوش از بی مهری آن ماه سیما سوختم
با کمال تشنه کامی پیش دریا سوختم
میگذرم از میان رهگذران مات
مینگرم در نگاه رهگذران کور
اینهمه اندوه در وجودم و من لال
اینهمه غوغاست در کنارم و من دور
دیگر در قلب من نه عشق نه احساس
دیگر در جان من نه شور نه فریاد
دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
شام آخر با تو شاید شب آغاز باشه
میتونه زمین ولیکن واسه پرواز باشه
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟
تا ديده دل جانب او دوخته ام
از خلق جهان ديده فرو دوخته ام
من طلوعم گر تو یلدای منی
من غروبم صبح فردای منی
بانگ فریادم اگر نای منی
من سکوتم حرف گویای منی
خشت می بینم اگر چشم منی
کورم اما چشم بینای منی
من درختم گر که خاک تو به بر
خشک خاکم سرو بالای منی
گر تو معبود منی من ساجدم
بی وجودم تو نفس زای منی
سلام
مثل اینکه کسی نیست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس