السلام علیک یا استاذ!
Printable View
السلام علیک یا استاذ!
بر اساس گزارشات دقيق
براساس گزارشات دقيق، اسم امسال ظاهراً ببر است
باز هم آن كه ياور ظفر است ،طبق معمول ظاهراً صبر است
براساس گزارشات دقيق، ديگر امسال سال پيروزي است
سال مشت و لگد به گردۀ غرب ،هديه اما به شرق توپوزي است
براساس گزارشات دقيق ،هسته ها مي شود غني امسال
دشمن از غصه منفجر گردد ،يا كه گيرد تهوع و اسهال
مطمئنم شَديد در امسال ،ما هدفمند خوشه مي چينيم
آي اي شرق و غرب لاكردار،چشمتان كور باد ما اينيم
هرچه نوزاد زايد از مادر ،ميليونر مي شود به لطف كسان
باد خواهد وزيد و خواهد برد ،با خودش توده هاي خار و خسان
پيش بيني كنم كه سال جديد ،مرغ همسايه غاز مي گردد
و فضاهاي بسته و راكد ، كاملاً باز ِ باز مي گردد
نظر هيچ كس در اين كشور ،مطلقاً ماوراء قانون نيست
قاضي محترم نمي پرسد ،متهم باجناق و دايي كيست
رفع توقيف مي شود فوراً ،از تمام جريده هاي عزيز
ولي البته سردبير امسال ، جان باباي خويش كرم نريز
كرم گاهي دهد به دستت كار، مي شود روزنامه ات توقيف
مي روي با تمام اهل قلم ،باز هم شادمانه توي ِ قيف
براساس گزارشات دقيق ،به هوا مي كنيم صد موشك
رو نمايد به آسمان هر شب، هر كه دارد به اين سخن ها شك
چيل هر كس ز فرط خوشحالي ،مي شود باز قد ِ دروازه
مغزهايي كه الفراريديد ،باز آييد چون كه در بازه
سر ِ ما گرم ميشود خيلي ،چون كه ايثار مي كند سيما
فيلمهاي جومونگ و يانگوم را ، ديگر انبار مي كند سيما
با كُره كاملاً به هم زده ايم ، از ژاپن فيلم مي خريم امسال
مي نماييم جاي يانگوم جان ، با اوشين باز مثل سابق حال
به عطينا نمي رود امسال، پول نفتي كه مال ملت هست
گرچه كه سال قبل مشتي هوگو ،بار خود را به لطف بعضي بست
نشر هر گونه كذب گردد ول ،راست گويند جمله مسئولين
چه شده خنده مي كنيد چرا ،همه در جاي خويش ميلولين؟
راست مي گويم آن چه مي گويم ، خنده بر گفته هاي من قدغن
چه كسي گفت كار هر خر نيست ،جان من خـُرد كردن خرمن؟
گاو نرها عقيم و مرد كهن ،رفته دنبال بز چرانيدن
چه كسي گفته مانده روي زمين ، پشته هاي بزرگي از خرمن؟
الغرض طبق پيش بيني ما ،كار« جاويد» سكه مي گردد
در امورات طنز و گير سه پيچ ،صاحب عنوان و يكه مي گردد
شعر حراجي
***********************
خواست از من يك نفر شعري قشنگ
تا دهد هديه به يارش در فرنگ
گفتمش بر روي چشمانم ، ولي
قبل از آن حل كن تو از من مشكلي
گفت يارو مشكلت حل مي كنم
مشكلت از بيخ منحل مي كنم
چيست آن مشكل كه سازم چاره اش
لطف كن توضيح ده درباره اش
گفتمش مشكل فقط اسكن بود
چون كه من بسم لله و او جن بود
شعر مجاني نمي گويم داداش
فكر شعر بند تنباني نباش
خرج دارد زندگاني جان من
تازگي دوتـّا شده تنبان من
مصرعي از هر رباعي صد دلار
مي ستانم با كمال افتخار
بابت هر مصرعي از يك غزل
مي ستانم پول يك شيشه عسل
گر قصيده در كنم از بهر تو
آب خواهد خورد سيصد تا يورو
هر دوبيتي را به يك سكه طلا
مي سرايم اي رفيق با صفا
مثنوي اما كمي ارزان تر است
چون كه وزن و قافيه آسان تر است
بابت هر چارپاره چار ميش
يا كه پول رفت و برگشت به كيش
شعر نو را چون حراجش كرده ام
راحت از باج و خراجش كرده ام
تا شنيد اسم حراج آن ناقلا
گفت هستم دوستدارت با وفا
عاشق اسم حراجم اي رفيق
دشمن هرگونه باجم اي رفيق
گرچه يار ما خودش خيلي كس است
چند بيتي شعر نو او را بس است
جيب هايم چون كه پر از خالي است
يك شپش در داخل آن والي است
گر كه پولي داشتم اي بي خبر
مي خريدم از برايش شمش زر
چون كه فهميدم نمي ماسد از او
هرگز حتي پول يك كيلو لبو
در نمودم چند بيتي شعر نو
دادم و گفتم برو جانم برو
يك زرنگي كردم اما اين ميان
هجو گفتم جاي مدح آن جوان
گوش كن « جاويد» از من اين شعار
جنس حراجي ندارد اعتبار
احتكار
*********************
« بشنو از ني چون حكايت مي كند »
درد دل ها را روايت مي كند
في المثل درد دل يك محتكر
كز هدفمندي شكايت مي كند
او كه با عشق به مردم روز و شب
حق آن ها را رعايت مي كند
او كه در انبارخود اجناس را
حفظ تا حد نهايت مي كند
اين عمل در روغن و ماش و عدس
تا برنج و رُب سرايت مي كند
چون كه شد كمياب، آن جنس كذا
سوي دكان ها هدايت مي كند
مي رساند دست مردم جنس را
خدمت خود را به غايت مي كند
گر نباشد يك چنين فرد خدوم
از شكم ها كي حمايت مي كند؟
هر كه مي گويد كه اين خيرالبشر
با چنين كاري جنايت مي كند
شوخي بي مزه كرده ،بي خيال
يك حسود حتماً سعايت مي كند
محتكر را ذكر خير ! مردمان
مطمئن هستم كفايت مي كند
گرچه البته به وضع جيب خود
تا حدودي هم عنايت مي كند
ليك چون انگيزۀ او خدمت است
پس به نوعي هم عبادت مي كند
قافيه تغيير دادم چون كه او
در عبادت هم درايت مي كند
گفت با «جاويد» ابن المحتكر
اي كه سر هم مي كني اين شِرّ و ور
گر كني اشعار خود را احتكار
مي شوي يك عابد سرمايه دار
عاقبت طنز پرداز
*************************
«این که خاک سیهش بالین است »
كپي نورمن ومستر بين است
گرچه او نيز ادب داشت ولي
«اختر چرخ ادب پروين است»
طنز مي گفت به شيريني قند
مگس ِ دور وبَرَش از اين است
خنده مي كاشت به لبها و همين
كار او مستحق تحسين است
معتقد بود كه بايد خنداند
خنده بر درد و مرض تسكين است
بود ممنون ز خود و مي فرمود
ژنتيكي سخنم شيرين است
آن كه آن گونه صفا مي بخشيد
« سائل فاتحه و یاسین است »
نگذاريد لحد بر جسدش
چون برايش به خدا سنگين است
گـُل بريزيد اگر جاي لحد
قبرش از بوي گل عـِطرآگين است
مشكل ديگر او در آن زير
قلوه سنگ خشن زيرين است
بگذاريد به زيرش پر قو
بي تشك دست و پـِلش خونين است
جهت چارۀ تاريكي قبر
لامپ صد وات كمي تسكين است
به نكيرين بگو تا بروند
فرد طناز معاف از (سين؟) است
گرچه خوابيده در اين زير ولي
روح او در بر ِ حورالعين است
نه كه يك حور ، كه هر روز يكي
كارشان جمله فقط تمكين است
حور زيبا و بساز است و صبور
و خوراكش دوسه تايي تين است
حور اهل نق و ايراد كه نيست
توي فردوس همين آيين است
مانده مبهوت كه اين جنس لطيف
اصل اصل است يا ميدن چين است
دارد از زور خوشي مي تركد
تا قيامت روشش همچين است
نه غم خرج ثريا دارد
نه به فكر شكم شروين است
تا چنين بزم و بساطي بر پاست
او كجا ياد زنش نسرين است؟
هاتفي گفت به «جاويد» بدان
هر كه خنداند كسي را به جهان
توي فردوس به او كام دهيم
روز يك حور به او وام دهيم
اكس
******************
قرصي از اكس خوردم و يكهو
پر در آوردم و شدم چون سار
سير كردم در عالم هپروت
خار گل شد به پيشم و گل خار
صورت پر چروك همسر من
شد به چشمم قشنگ چون گل نار
آن بر و روي از رده خارج
چون گلي شد كه خورده بوي بهار
اند سوهان روح مادراو
نرم شد چون حرير لاكردار
پسر ريقو و مفنگي من
تنه اش شد سه تاي سرو و چنار
خانۀ شصت متري ام شد برج
موتورم شد شبيه يك جاگوار
تـُف ماسيده در خيابان ها
سكه شد سكه اي تمام بهار
جاي ليوان آب در سفره
بشكۀ نفت در يمين و يسار
موش شد غول زشت بيكاري
كل مردم نشسته بر سر كار
شد حقوق بخور نمير حقير
سال ِسيصد هزارو شصت دلار
دوستم اشغري كه بود پپه
شد دبير سفارت بلغار
دوستان وكيل در مجلس
همه قبراق و سر خوش وبيدار
هر وزيري درون كابينه
داشت تزهاي جالب بسيار
پيش برنامه هاي جالب شان
لنگ مي زد كـُمـَيت اسكتبار
از وزير و وكيل و خرد و كلان
همه از وعدۀ چاخان بيزار
مفسدان جمله در غل و زنجير
همه در انتظار چوبۀ دار
پخش مي شد هر آن چه از تي وي
پيش چشمم جديد و بي تكرار
مشتي «جاويد» هم به چشم حقير
شاعري شد قوي شبيه(بهار)
كاشكي تا ابد توهم اكس
بود با بنده يا اولوالابصار
معجزه عكس
***********************
استاندار كرمان بعد از زلزلۀ اخير در كرمان گفت:
در بازرسي يك منزل مشاهده شد كه سه ديوار آن بر اثر زلزله فروريخته بود و يك ديوار كه عكس احمدي نژاد بر آن نصب بوده سالم مانده است
بشنو از من چون حكايت مي كنم
اكتشافي را روايت مي كنم
با چنين كشف بزرگ و بي بديل
با بهايي اندك و كاري قليل
مي توان محكم ترين كاشانه ساخت
مي شود با خشت و گِل هم خانه ساخت
روزگار آهن و آجر گذشت
دورۀ سيمان و آرماتور گذشت
سنگ و آجر مي شود ازبيخ رد
باز بايد مثل اول خشت زد
خانه با اين طرح ارزان مي شود
خانۀ خالي فراوان مي شود
بابت حفظ بنا از زلزله
تا نگردد هيچ ديواري يله
عكسي از عبد خداوند جليل
بنده اي محمود و مردي بي بديل
كوفت بايد بر در و ديوار خود
بيمه بايد كرد حتمن كار خود
هر كجا با عكس او تزيين شود
پايداري بنا تضمين شود
عكس محكم مي كند هر سازه را
سخت مي سازد بناي تازه را
عكس كاري آسماني مي كند
با بلاها هم تباني مي كند
عكس كار سنگ و سيمان مي كند
هر تكاني را پشيمان مي كند
اكتشافم مي كند غوغا به پا
مي شود تكثير عكسش بارها
كشور ژاپن خريدارش شود
موجب گرمي بازارش شود
بايد البته كمي هشيار بود
چون كه چين اين عكس را خواهد ربود
گر كپي سازي كند از روي آن
مي كند تخته سريعن اين دكان
آي تهراني برو راحت بخواب
دور كن از خويش ترس و اضطراب
چون كه داري جاي عكسش اصل آن
پس بگو( باي باي)، خدا حافظ تكان
گفت با « جاويد» روزي يك نفر
گر كه افتادي زماني در خطر
عكسي از محمود يارت مي شود
چون دژي محكم حصارت مي شود
غيبت مي كنيم:
در خيابان،كوچه و بازار غيبت مي كنيم
در اداره پشت ميز كار غيبت مي كنيم
توي مترو با فريبرز و منوچهر و جواد
در خصوص بيني ستار غيبت مي كنيم
توي واحد مي چپيم و با بغل دستي خود
از وزير كشور بلغار غيبت مي كنيم
يوسف گم گشته پيدا شد ولي ما هم چنان
از زليخا روز يكصد بار غيبت مي كنيم
تا تورم اندكي بالا و پايين مي پرد
از مدير مركز آمار غيبت مي كنيم
گرچه آمارش دقيق و علمي و بي اشتباه است!
من نمي دانم چرا رودار غيبت مي كنيم؟
روز ده نوبت عنايت مي شود تنبان شرق
در عوض از غرب و استكبار غيبت مي كنيم
گر رييس سازماني ميز را چسبيده است
بي خودي ما از وزير كار غيبت مي كنيم
حال ِ ما را بوي نفت سفره در هم مي كند
نفت را ول كرده از آن « يار » غيبت مي كنيم
« يار » داده مسكني آكنده از «مهرش» به ما
نا سپاسي كرده از معمار غيبت مي كنيم
هر نفر را داده ويلايي هزار و چند متر
ما وليكن از گچ ديوار غيبت مي كنيم؟
جنس هاي خوب و اعلا آمده از چين، ولي
دائمن از چين لاكردار غيبت مي كنيم
اين گراني كرده ما را گيج مثل قوم كهف
ضمن گيجي از هواي غار غيبت مي كنيم
« گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن »
با دعاي يا الولابصار غيبت مي كنيم
کلبه احزان اگر روزی گلستان هم شود
از كلاغ و بلبل و از سار غيبت مي كنيم
در بيابان ما به شوق كعبه با دو مي رويم
ليك از سنگ و كلوخ و خار غيبت مي كنيم
گفت با «جاويد» زيدي من نفهميدم چرا
اين چنين اين گونه با اصرار غيبت مي كنيم؟
آدرس سر راست:
دختری زیبا به راه مدرسه
شد اسیر مردکی پر وسوسه
گفت مردک: من به قربانت شوم
می شود یک لحظه مهمانت شوم؟
گفت دختر:مردک بی آبرو
من «فریبایم» نه که برگ کدو
از چه رو آخر مزاحم می شوی
چون سگی دنبال من هی می دوی؟
نام فامیلی «یغما »را مگر
تا کنون نشنیده ای ای بی هنر؟
از «خیابان ارم کوی پری»
«کوچه ی اول پلاک آخری»
هیچ تا حالا گذارت بوده است؟
در مسیرش کفش تو فرسوده است؟
تا کنون« هجده بهار» از عمر را
کرده ام طی ای جوان ناقلا
من که بابایم« تجارت »می کند
احترامت را رعایت می کند
ورنه می آمد تو را می زد تشر
تا به مامانت بگویی تو پدر
او« جهازم» را مهیا کرده است
در خریدش وه چه غوغا کرده است
« مبل و ال سی دی و یخچال و فریز »
هست تازه اندکی از این جهیز
«خانه ای» را در «خیابان غدیر»
کرده نامم،حال از حسرت بمیر
با چنین حسن و کمالاتی بگو
می گذارم با تو آیا راندوو؟!!
گفت با «جاوید» این مرد جسور
ای بنازم این همه فهم و شعور
دست من را گرچه پس زد ظاهرن
بود این دختر ولیکن اهل فن
او همان کس که دلم می خواست بود
آدرسش هم کاملن سر راست بود