هربار که صدایت را می شونم
شوق می گیرتم
و باز بیشتر به تو فکر می کنم
خدای آسمان شده ای برای من
و من تورا پرستش می کنم
و سر به بارگاه تو فرود می آورم
از تو ، تورا می خواهم
خدای آسمانها
خود را به من ببخش
برای من باش .
Printable View
هربار که صدایت را می شونم
شوق می گیرتم
و باز بیشتر به تو فکر می کنم
خدای آسمان شده ای برای من
و من تورا پرستش می کنم
و سر به بارگاه تو فرود می آورم
از تو ، تورا می خواهم
خدای آسمانها
خود را به من ببخش
برای من باش .
كاش ميشد هيچ کس تنها نبود
کاش ميشد ديدنت رويا نبود
گفته بودي با تو مي مانم ولي رفتي و گفتي که اينجا جا نبود
ساليان سال تنها مانده ام شايد اين رفتن سزاي من نبود
من دعا کردم براي بازگشت دست هاي تو ولي بالا نبود
باز هم گفتي که فردا ميرسي کاش روز ديدنت فردا نبود
خود کشی بهشت است وقتی . . .
زندگی برایت جهنم باشد . . .
ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد
از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد
موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد
ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد
اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد
برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم
که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را
برای بار دوم برایت باز گوید.
چرا مرا شکستی ؟چرا؟
اشعاری برایت سرودم
که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند
چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟
چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم
چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟
زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.
خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.
چرا این چنین شد/؟چرا؟
من که بودم؟
که هستم به کجا دارم می روم؟
آسمان سربي رنگ.
من درون قفس سرد اتاقم
دلتنگ.
مي پرد مرغ نگاهم
تا دور.
آه باران باران
پر مرغان نگاهم را شست.
از دل من اما
چه كسي
نقش او را خواهد شست.........
ز تو دورم چه غمگین و چه من زارم
فقط نام تو را من روی لب دارم
چه غم گر دیگران گویند من خوارم
كه عشق تو شد روز و شب كارم
دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی تاریکه
آخر قصه من نزدیکه
این منم از همه جا وا ماانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده
عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
بدلم شد آرزو
بازی عشقمو باختم
کاخ امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو
ای چشمه حیات، به چشمان داغدار ********** تاج قدم نما و نمی بر دلش گذار
گل کی شکوفه میدهد از قلب این شکاف؟ ******* باران ببار بر ترک لحظههای تار
صد آسمان ستاره، هزاران هزار ماه ******** عالم سیاه و تار، چو خورشید در کنار
امروز را ببین که به ظلمت نشسته است **** روز است و بی امان به قلوب سیه دچار
نوری بتاب تا دل شبها شود سفید ******** یا قلب قیرگون جهد از سینه بی قرار
اشک یتیم، ناله آن همسران عشق ******** آن قلب چاک چاک مادر در انتظار یار
دست اسیر حلقه به آن میلههای ظلم *********** پای امیدوار به چشمان پایدار
دلهای خسته، قلب شکسته، هزار درد ******** این سردی خزان طلبد گرمی بهار
یا صاحب الزمان، همه در انتظار و زار *********** عالم کویر و تشنه باران بیا ببار
ديگر نخواهم گفت من و تنهايي ديگر نخواهم نوشت من تنها هستم
ديگر از فاصله ها دلگير نخواهم شد
ديگر بدون تو بغض نخواهم كرد
چرا كه ديگر در اين دنيا زندگي نخواهم كرد...