چه مهمانان بی درد سری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت ...
Printable View
چه مهمانان بی درد سری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت ...
*روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است*
*بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است
*بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست*
*او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است*
*صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست*
*در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است*
*بنويسيد اگر شعري ازاو مانده بجاي*
*مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است*
*مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست*
*بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است*
*غزل هجرت من را بنويسيد همه جا*
*روي قبرم بنويسيدمهاجر بوده است*
غرق دریای تو بودم
اما:
تو ز ساحل تنها
به تمنای دلم دست تکان میدادی!
روز تلخ آخرم را زیر باران گریه کن ...
مه گرفته ،
رقص تابوت در هوا را گریه کن ...
گریه کن ،
من را میان دست ها و اشک ها
اشک کن بدرقه راهم ، به یاد یاد ها
روز خوب دل سپاری ، روز تلخ رفتنم ...
خاک بسپار خاطراتِ از رنگ و رو افتاده ام ...
گریه کن ...
من را ، دلم را ... خط به خط فریاد ها...
سر به دار و چشم بر در ، در دلم آشوب ها
گریه کن ،
و بغض بشکن ... در هجوم خاطرات
دفترم را پاره کن ...دیگر این پایان ماست
دست ها می ساییم تا دری بگشایم
بر عبث می پاییم که به در کس آید
در و دیوار بهم ریختشان بر سرم می شکند.
چشمانــــAــم را دیگـــر باز نمی کنم
دیدن این همهــــEــــ جایِ خالی ِ" تـــ ـ ـ ــو"
عاقبتـــــــ ــ مــAــرا ..
یا می کشتــــ یا کـــOـــور می کنـــد ..
به تو گفتم که تويي جفتم
نگرانيايه منو تو حس ميشند, وقتي نگام به نگاهه تو چفت ميشند
با تو بودن همه بديارا يادم برد, وقتي ديدم توهم بدي ماتم برد
دنيايه غم و غصه عشق وروديشه, هميشه با عشق که غم غصه شروع ميشه
چشمام باز غرقه خوابند،غرقه رويايه تو مستم من امشب من
از اين خواب ازين عشق، من ميخوام تو باشي نه نه نرو
عاشقم من
من عاشقم ميمونم من باتو ميمونم, تا وقتي که هستم از عشقت ميخونم
از تو از تو عاشقم من
من ديوونه ميشم وقتي تو نباشي, وقتي که با حرفات عشقا تو ميپاشي
وقتي که تو ميري با يه غريبه, حس ميکنم اشکات انگار يه فريبه
ديروز گفتم اينه دله خاکي دسته تو, امروز خدا ميدونه که با کي هستي تو
حتي نخواستم من از تو يه فرصت, بزار حالا که فرصت هست من از تو بپرسم
چرا بگو هرچي بگي ميشنوم من, مگه اون چي داشتش بيشتر از من
تو قول دادي که با من باشي نه, من مني که از هم پاشيدم
مني که با تو بودم هر صبحا تا شب, حالا تنهام انتظار داري با کي باشم
حالا اين سري ثانيه هايه بي نوسان, دارند مياند ميرند و منو ميدند عذاب
تو گفتي قراره که با من خوب بشي بعد, رفتي و منم رفتنتو بو کشيدم
واسه همينه ميبيني که از غصه خونم, غمت زده به اعماق پوست و استخونم
من ديوونه ميشم وقتي تو نباشي, وقتي که با حرفات عشقا تو ميپاشي
وقتي که تو ميري با يه غريبه, حس ميکنم اشکات انگار يه فريبه
خداحافظ و خيالت جمع, پشت سرت نميگم که اون به من خيانت کرد
به همه ميگم من واسه اون کم گذاشتم, نميگم که منو با يه کوهه غم گذاشت رفت
چرا چونکه نميخوام تورا خرابت کنم, تو کاري نکردي که من نخوام حلالت کنم
فقط گفتي از هرچي دروغ سير, ولي دروغ ميموني حقيقت اينه که ميري
آره برو و همونجا که ميري بمون, دوست دارمي که بهم ميگفتي و تو ميگي به اون
امروز ميفهمم که شايد تو حق داشتي, منو تو از روزه اول باهم فرق داشتيم
اصلا نميبيني چند روزه عادي باتم, چون تو ازونايي که دنباله مادياتند
وفهميدن اين مسائل زوده برام, برو جلو ضرر از هر جا بگيري زوده برام
من ديگه ميخواببم و وقتي پاشم, باز خاطرات مياند جلو چشام تا شب
خداحافظ و سلام تنهاييام, از فردا هر جايه دنيا که برم تنها ميام
.از محمد بی باک.
تنهایـــــــــــــــــم
تنهای تنهایــــــــــــــم
آزاد از امروز و فردایـــــــــــــــم
دلم امشب پر از درداست
زمین و آسمان یخ بسته و سرد است
و من اندیشناک روزهای رفته ی دورم
و من اندیشناک آهوان یاد
در صحرای پندارم
و من اندیشناک لحظه های خالی از شورم
دلم میگیرد............
دلم میمیرد............
ومن در غربتی مغموم
تمام یادهای کهنه را
در قلب خود
یک بار دیگر زنده میبینم.....
رهرو تنهــــــــــــانقل قول:
دلم برای كسیــــــــ تنگ استكه آفتاب صداقت رابه میهمانی گلهای باغ می آوردو گیسوان بلندش را به بادها می دادو دستهای سپیدش را به آب می بخشیددلم برای كسیـــــــ تنگ استكه چشمهای قشنگش رابه عمق آبی دریای واژگون می دوختو شعرهای خوشی چون پرنده ها می خوانددلم برای كسیــــــــ تنگ استكه همچو كودك معصومیدلش برای دلم می سوختو مهربانی را نثار من می كرددلم برای كسیـــــــ تنگ استكه تا شمال ترین شمالو در جنوب ترین جنوبهمیشه در همه جا آه با كه بتوان گفتكه بود با من وپیوسته نیز بی من بودو كار من ز فراقش فغان و شیون بودكسی كه بی من ماندكسی كه با من نیستكسیــــــ ....دگر كافی ست