دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
Printable View
دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
تیره شده و تار
اندام آرزو
هر لحظه در غمی
هر دم به آرزو
رفتی و من به داد
گفتم تو را بیا
یکدم کنار او !
بیچاره آرزو !
رفتی تو و دگر
انگار آرزو
راز دلش که مرد
تیره شده و تار
اندام آرزو !
وقتي رفتم كسي قلبش نگرفت
بغض هيچ آدمي فرياد نشد
وقتي رفتم كسي گريش نگرفت
اشكشو كسي نريخت پشت سرم
راستي كه بي كسي درد بديه
منم انگار هميشه تو سفرم
وقتي رفتم كسي غصش نگرفت
وقتي رفتم كسي بدرقم نكرد
دل من مي خواس تلافي بكنه
پس چش هيچ كسي عاشقم نكرد
دیدی انگار رفتی
رفتی و تکرار کلام
تا هنوز من
ترس ناباوری عشقت بود !؟
ترس آن بود که شاید دگری جای من است
لیکن امروز سخن را
راندی
که تو هم تابع آنی که به چشمان من است !
توي كوچه ي رفاقت يه سلام جواب ندادم
تو دلم تويي اون و با كسي آشنا نكردم
مي دونم دوسم نداري حتي قد يه قناري
اما عاشقم هنوزم بودن اشتباه نكردم
ما جايي قرار نذاشتيم جز تو كوچه هاي رويا
اين دفعه تو اومدي من به قرار وفا نكردم
منو اون غیره ی تنها
که همیشه مونده اینجا
آره اینجا تو دل من
تو دل مثل گل من
تن تنها و یه تنها
میشه دو تا دل تنها
تا کدومش رو بیاره
منو اون غیره ی تنها
یا غریبی تو همین جا !
از پشت پنجره ي زندان
حرف مرا بفهم
كه فرياد تمامي زندانيان
در تمامي اعصار است
در گير و دار قتل عام كبوترها
در سوگ شاخه هاي تكه تكه ي زيتون
نازش به غمزه رفت
در چشم این خمار
یاری دهش که بود
آن یار کردگار
در صورتش دو چشم
چشمان انتظار
آخر تو را کجا
آورده روزگار !؟
روزش همه سیاه
آرامشش حزین
این یاوه گوی ما
این عاشق خمار !!
سلام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رو تنِ کويرِ خسته ، عکس جنگلُ کشيدم
آبُ ريختم پاي تصوير ، من به آرزوم رسيدم
بهترين لحظه ي عمرم ، فکر کنم همين سکانسه
با هجوم بدبياري ، اين ديگه آخر شانسه
هرکسی از ظن خود شد یارمن!!!!!!!!!
:دی