-
از هیچ
پرت میشوم اینجا
و دانهات را باد
از هیچ کجای بالادست
رها میکند روی دامن امنم
تو ریشه میزنی در من
سبز میشوی
و روی کتفهای تو لانه میسازم
برای روز مبادا
برای گریههای طولانی
برای لحظههای کوتاهی
که با تو قهر خواهم کرد
و بعد از آشتی
زمین دوباره همان گلولهی آبیست
که رها مانده در بلندی اعماق
چقدر زیر پایمان خالیست
و آسمان
چقدر خالیتر
-
قلبم را آنقدر کوچک میکنم
که فقط جای تو باشد٬
و آن اندازه بزرگ
که تو را لبریز کند...
-
جزییات چشم هایت
کلیات زندگی من است
-
تنها جاذبه ی نگاه تو بود
که مرا به شعر می انداخت
.
.
بی تو
حرفی نیست !
-
چشمکی بزن
عشوه ای بیا
ما که مفت به تماشایت ننشسته ایم !
لا اقل
به اندازهءقیمتی که پرداخته ایم ، قِری بده !
آقا ... آقا
این زندگی امشب چه مرگش است ؟
ما که بیکار نیستیم.
اصلا"
پول ما را بدهید برویم
کاش از صبح
دلخوش دو ساعت زندگی نبودیم !
" امیر آقایی "
-
از شناسنامه تا امروز
یک نام و یک فامیلی و چند برگِ دیگر
تا مُهری آبی رنگ
مرا به خاک بسپارد.
اما انگار صفحهء نام تو
- که باید روزی نوشته می شد -
با نقل و با عطر و گلاب
در تاریخ جا مانده است.
شناسنامه ام یادبودِ نبودِ توست
در تولدِ پی در پیِ روزها..
" امیر آقایی "
-
چترهای ما
عطر باران های بسیاری را در خود پنهان کرده اند ...
اما همواره حسرت رگباری را به دل دارند
که در پیراهن های نازک تابستانی
غافلگیرمان می کنند !
" عباس صفاری "
-
دریا عمیق است
تنهایی عمیق تر
دستت را بده
با هم دست و پا بزنیم
پیش از آن که غرق شویم..
-
متمرکز می شوم
آنچه باید رو به رویم باشد
از پشت
به سرم می کوبد...
-
قناعت می کنم در شادی
قناعت می کنم در کامیابی
قناعت می کنم در بیان حقیقت
قناعت می کنم به سکوت
غرق می شوم در صبوری
غرق می شوم در نخواستن
غرق می شوم
در نگفتن دوستت دارم
چه مرتاض گناهکاری...