ستايشي از پيرمرد به بهانه تولد دوباره اش
شايد وقتي اتکینسون در يكي از دلگيرترين روزهايش كوله بارش را جمع ميكرد تا براي هميشه رختكن منچستر را ترك كند فكرش را هم نميكرد جانشينش بيش از دو دهه در تيمي دوام بياورد كه سالها بود قهرماني ليگ برتر تبديل به روياي شبهاي نه چندان آرامش شده بود
اتکینسون رفت تا منچستر وارد دوراني شود كه در طلايي بودنش هيچ شكي نيست
مردي آمده بود كه گرچه يك فصل نااميد كننده را در تيم ملي اسكاتلند پشت سر داشت اما نگاه هاي نافذش به جلو باعث ميشد خيلي زود شكستهايش را فراموش كند
اين خصوصيت اصلي و هميشگي «الکساندر چپمن» بود خصوصيتي كه هنوز هم او را همراهي ميكند و باعث ميشود هر بار همچون ققنوسي از خاكستر خويش بر خيزد
و اگر چه حالا روزهاي سياهي موهايش همچون سياهي روزگار منچستر گذشته است و سوي چشمانش كمتر شده است اما هنوز نگاه هاي نافذش روزهاي آينده را مي كاود و منچستر را به پيش ميبرد
اتکینسون اگر ميدانست جانشين 45 ساله اش روياي منچستر را بعد از 26 سال با دستهاي خودش به حقيقت تبديل ميكند شايد هنگام ترك منچستر به جاي اشكي در چشمانش لبخندي در دلش ميداشت
فرگوسن اسكاتلندي آمده بود كه منچستر را تبديل به تيم نخست جزيره كند
او انگار از سرزمين روياها آمده بود و بيشك الدترافورد تاتر روياهاي مردم منچستر بود و هر بار اين اسكاتلندي جسور بود كه از سن بالا ميرفت و از كلاه شعبده اش يك جام رويايي را بيرون مي آورد
اهالي جزيره خيلي زود فهميدند خورشيد طلوع كرده با غروب كردن ميانه خوبي ندارد فهميدند شكست ابري نيست كه توانايي پوشاندن اين خورشيد را داشته باشد
در منچستر درختي روئيده بود كه هر بار قطع ميشد بلندتر ميروئيد
شايد متعصب ترين دوستدار سر آلكس هم فكر نميكرد بعد از فصل نااميد كننده 1998 كه دستان پيرمرد به هيچ جامي نرسيد و سايه اندوه بار شكست تمام شهر را فرا گرفته بود درخشان ترين روزگار تاريخ منچستر درست در سال بعد در صفحات تاريخ ثبت شود
آري اين خصوصيت اصلي «الکساندر چپمن فرگوسن» بود و اين او بود كه بار ديگر از خاكستر خويش برخاسته و بر قله اروپا ايستاده بود اين او بود كه سه گانه اي پر شكوه را بعد از سالي ياس آور به مردم شهر هديه كرده بود و الدترافورد رويايي ترين نمايشش را به روي سن برده بود
حالا جام واژه آشنايي براي اهالي شهر منچستر بود چيزي كه روزي رويايشان بود حالا حقيقت روزمره زندگيشان شده بود و اين يعني فرگوسن اين بار روياي خودش را به حقيقت تبديل كرده بود روياي تبديل كردن منچستر به تيم نخست جزيره و به راستي اين بزرگترين شعبده او بود
شايد نشان شواليه كمترين چيزي بود كه ملکه الیزابت دوم ميتوانست به آقاي روياها بدهد
او حالا با جواناني كه بيشترشان را با دستهاي خودش صيقل ميدهد هنوز هم تيم نخست جزيره است و شايد به زودي تيم نخست اروپا
ساختن و بازي گرفتن از بازيكناني كه كمتر كسي به خوب بودنشان اعتقاد دارد تنها از دستهاي يك جادوگر برمي آيد هر چند شايد اين خصوصيت سازندگي يادگاري از 16 سالگيش و كار كردن در يك كارخانه آچار سازي باشد
شايد براي ديگر مربيان دغدغه اصلي ، بازي گرفتن از بازيكنان جوان و كم تجربه باشد اما سر آلكس اين كار را به سادگي انجام ميدهد
شايد كار فوق العاده او نه بازي گرفتن از جوانان بلكه بازي گرفتن و در اوج نگه داشتن بازيكنان پا به سن گذاشته ايست كه هر كدامشان ميتواند اكنون يك مربي باشد
بي شك اين سر آلكس است كه هنوز گيگز را زنده نگاه داشته است و كسي چه ميداند شايد او قرار است تمام خويش را در گيگز براي آينده منچستر به وديعه بگذارد
او برعكس اتکینسون يك مربي بدون جانشين است و شايد به عدد سالهاي سنش طول بكشد تا همچون اويي دوباره متولد شود
فرگوسن حالا در آستانه فينالي ديگر است و از همين حالا ميشود رويش دوباره بالهايش از زير خاكستر خويش را تماشا كرد
او بيشك روزي خواهد رفت اما مرد روياها جزء آن دسته از درختهاست كه ايستاده خواهند مرد
منبع: گرافيكار:20: