تو بدان خدای بنگر که صد اعتقاد بخشد
ز چه سنی است مروی ز چه رافضی است قنبی
طلب
Printable View
تو بدان خدای بنگر که صد اعتقاد بخشد
ز چه سنی است مروی ز چه رافضی است قنبی
طلب
عمريست تا من در طلب هر روز گامي ميزنم
دست شفاعت هر زمان در نيک نامي ميزنم
شفاعت
که میرود به شفاعت که دوست بازآرد
که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
مشاطه
داستانهای حماسی بسرود و بسزا
خاص فردوسی و آن همت یی همتا بود
کلک سحار نظامی به نگارين تذهيب
کلک مشاطه طبعی که عروس آرا بود
پند سعدی کلمات ملک العرش علا
غزل خواجه سرود ملا اعلا بود
تفنگ
.
تفنگت را زمین بگذار تفنگت را زمین بگذار
من بیزارم از دیدار این خونبار نا هنجار
تفنگ در دست تو یعنی زبان آتش و اهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیاد کن
ندارم جز زبان دل زبان دل
دلی لبریز از مهر تو ای با دوستی دشمن
آهو
ای صید رخ تو شیر و آهو
پنهان ز کجا شود چنان رو
شیر
آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جنگل
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر ازاندیشه من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطر آلود شکن گیسوی تو
موج دریای خیال...
گیسو
حصار قلعه باغی به منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را
دوست
رسم ما آوارگان ترك وفا و دوست نيست
رسم ما دريادلان خشكيدن احساس نيست
ما محبت رابه نام دوست ارزان ميكنيم
تاصداقت زنده است ماهم رفاقت ميكنيم
رفیق