نه متاسفانه:41:نقل قول:
کللاسا کجا برگزار میشه؟
Printable View
نه متاسفانه:41:نقل قول:
کللاسا کجا برگزار میشه؟
یه سوتی دیگه که مال یک سال پیشه
سر یه قضیه ای گلاب به روتو پلیس اومد خونمون و من رو بازداشت کرد (البته سو تفاهم شده بود) دست بند هم بهم نزدند چون بچه خوبی بودم
بعد رفتیم سوار ماشین بشیم گفتم شما بفرما من مزاحم نمیشم خودم با تاکسی میام بعد پلیسا که 4 نفر بودند دیدم دارند بهم میخندند بعد گفتند پرو نشو برو سوار شد
به نظر شما حرف من خنده دار بود؟ :دی
نامردا
نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] حالا جون داداش راستشو بگو ، داشتی چیکار میکردی ؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هیچی بابا بهمون تهمت ناروا زده بودند
نامردای آدم فروش:دی
راستی در ادامه همون سوتی:
بردندمون انداختنمون تو بازداش گاه دو نفر بودیم اونجا هم تاریک یه صندلی هم اونجا بیشتر نبود
به یارو که درجه دار هم بود گفتیم قربونت این در رو باز بزار نور بیاد تو گفت باشه فقط اگه صدا کنید میام میبندمش گفتیم باشه
همون موقع نشستم روصندلی نگو صندلی شکسته بود ولو شدم رو زمین یارو اومد تو داش قاه قاه میخندید بعد صندلی رو برد بیرون نامرد درم بست.ولی کلی خندیدیم
اره خیلی باحال بود:27::27::27::27::27::27:نقل قول:
آره من هم مثل استاد متالیکا خالی بندیم خوبهنقل قول:
ولی خدایی حقیقت داشت
مهم اینه که دور هم باشیم حالا میخواد راست باشه یا دروغ چه فقی میکنه نه؟
ادامه خالی بندی:
ما تو بازداشتگاه طبقه بالا بودیم که کوچیک بود و موقتی بعد اومدند ما رو آوردند بیرون که ببرندمون طبقه پایین تو راه هی من به ماموره گفتم یه لحضه وایسا گفت چیه؟ گفتم خداییش دارید ما رو میبرید اتاق شکنجه بزننیدمون ؟ گفت نه بابا گفتم راستش و بگو گفت نه چقد میترسی گفتم نمیترسم فقط بگو آروم بزنند من گناه دارم دیگه عصبی شد هلم داد گفت برو بینم
بعد چشمتون روز بد نبینه مثل زندان ابو قریب (اگه درست نوشته باشم) کیسه کشیدند سرمون خدایی من خودمم باورم نشد نفسم بند اومده بود گفتم حالا با یه باتوم میاد تو سرم همینطوری منتظر باتوم بودم ولی خبری نشد
ما رو هم رو به دیوار وایسونده بودند بعد من یه لحضه کیسه رو با دست نیمه آوردم بالا گفتم ببخشید من یه سوال دارم گفت اول اون کیسه رو بکش رو سرت کسیدم گفت خوب چیه؟ گفتم چرا کیسه کشیدید رو سرمون یکم مکث کرد واسه اینکه فرار نکنید
گفتم مرسی
بعد 5 دقیقه باز کیسه رو اوردم بالا گفتم ببخشید من دارم خفه میشه مشکل تنفسی دارم (خالی بندی) گفت خوب کیسه رو تا بالای دهنت نگه دار....
بقیش قابل تعریف نیست
سر کار گذاشتن ما حال میده :41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::4 1::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41: :41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::4 1::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41: :41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::4 1::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41: :41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::4 1::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41: :41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::4 1::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41: :41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::4 1::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41::41:نقل قول:
نه ... دي:نقل قول:
خیلینقل قول:
مرسی که تایید کردید:31:نقل قول:
ادامه داستان رو تو پست قبلی من که ویرایش کردم بخونید جالبه: پست شماره 4573
کد:http://www.forum.p30world.com/showpost.php?p=3030890&postcount=4573