دلم ز وعده،بر آتش نهادي و رفتي......بيا كه سوختن اين كباب نزديك است!
Printable View
دلم ز وعده،بر آتش نهادي و رفتي......بيا كه سوختن اين كباب نزديك است!
من که بی تو سوختم , من که با تو ساختم
در قماری باختم , من تو را نشناختم
من که با تو معنی عشقو شناختم
رفتی و با این دل دیوونه ساختم
من گذشتم از تو , اما این سزای من نبود
این سزای عشق پاک و بی ریای من نبود
رفتم و با خود نگفتی او چه شد , آیا کجا رفت
از دلت پرسیدی آیا , من چه کردم او چرا رفت
تا نیازارم دلت را , ناله را در سینه کشتم
لحظه ای با خود نگفتی , از چه شد او بی صدا رفت
تو را من چشم در راهم شبا هنگام .
..که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
يك لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يك روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني كه ز عشق تو چه شد حاصل من
يك جان و هزار گونه فرياد از تو
وفا كنيم و ملامت كشیم و خوش باشيم ...
كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
ابوالحسن ورزی
نه ذوق نغمه، نه آزادی فغان دارم
چه سود از آنکه به شاخ گل آشیان دارم
نه زیب محفل انسم، نه زینت جمعم
من آن گلم که نه گلچین، نه باغبان دارم
زماجرای دل آتشین خود چون شمع
بسی حکالیت ناگفته بر زبان دارم
ز دور عشق، که چون ابر نوبهار گذشت
به یادگار همین چشم خون فشان دارم
من از طرح نگاهتو امید مبهمی دارم
نگاهت را مگیر از من که با ان عالمی دارم
ما شا خه اي از ايل شقايق هستيم
ا دردسر عشق موافق هستيم
از پرده چرا سخن بگويم حاشا
بگذار بدانند که عاشق هستيم
من عاشقی دل خونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل نازم آسمونم بی ستارست
مثل ابرا دل من پاره پارست
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوبارست
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
شب چو تنها می نشینم با خیالت گرم راز
هر نوا آید به گوشم گویم این آوای اوست
روزها چون بگذرم از کوچه های آشنا
هر کجا پا می نهم گویم که جای پای اوست
تو نيكي ميكن و در دجله انداز
كه ايزد در بيابانت دهد باز
**
خداوندا ...
اگر روزي بشر گردي
ز حال ما خبر گردي
پشيمان مي شوي از قصه خلقت
از اين بودن از اين بدعت
خداوندا ...
نمي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا
چه دشوار است
چه زجري مي کشد آنکس که انسان است
و از احساس سرشار است
تکیه بر تقوی و دانش در طریق کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملکست آنکه تدبیر و تامل بایدش
شب چو دربستم و مست از مي نابش کردم
ماه گرحلقه به در کوفت جوابش کردم
مرگ اگر اژدهای هفت سر است
پیش من جور دوست سخت تر است
تو در آيينه سرخ غزل ها هميشه ابتدا و انتهايي
كنار پنجره تنهاي تنها ميان هاله اي از غم نشستم
تو آرايشگر چشمان موجي و من زيباييت را مي پرستم
تو با باراني از جنس نيازم مرا به ساحل ادراك خواندي
و با زيباترين فانوس دريا مرا تا قعر دريا ها رساندي
یاران باران همه شب سرشك غم ريزان است
شب مضطرب از واي شباويزان است
چيزي به سحر نمانده برخيز كه صبح
در مطلع لبخند سحرخيزان است
تو مي داني صدف هاي دو چشمت
در اين درياي هستي بي نظيرند
دو افسونگر دو عاشق كش دو مجنون
دو تا صياد مست وشير گيرند
دنيا را بد ساخته اند... کسي را که دوست داري،
تو را دوست نمي دارد. کسي که تو رادوست دارد ،
تو دوستش نمي داري اما کسي که تو دوستش داري
و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند
زندگي يعني اين...
تقلب می نمایی:46:
نکو توی شهر حقیقت واسه ما جاییی نمونده
نگو دیره واسه گفتن سهمم از دنیا همینه
که تو تنهایی شبهام کسی اشکام و نبینه
از کجا باید شروع کرد قصه عشقو دوباره
تا همه بغض های عالم سر عاشقی نباره
هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام
جز با تو این چنین
با قلب خویش هم ، صادق نبوده ام
من مثل یک درخت
گل پوش می شوم
در بطن هر بهار
تا یک درخت سبز
از تو به یادگار
باشد در این دیار
مولای سبز پوش ، یادت به خیر باد
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار تو این سکوت
چه بی صدا نفس نفس
سر کوی بلند فریاد کردم
علی شیر خدا ره یاد کردم
علی شیر خدا یا شاه مردان
دل ناشاد ماره شاد گردان
بیا که بریم به مزار ملا محمد جان
سیر گل لاله زار ملا محمد جان
علی شیر خدا دردم دوا کن
مناجات مره پیش خدا کن
چراغ روغنی نذرنه میتم
بهر جا عاشق است دردش دواکن
بیاکه بریم به مزار ملا محمد جان
سیر گل لاله زار ملا محمد جان
نظرگاه گر روم با تو نگارا
بگیرم دامن شیر خدا را
بگیرم تاخدا رحمش بیاید
نهم برچشم خود قلفهای طلا را
بیا که بریم به مزار ملا محمد جان
سیر گل لاله زار ملا محمد جان .
**
یادش بخیر یه زمان اهنگای شعرهای تو مشاعره میزاشتم.یادش بخیر
اینم شعر فرانک
کد:http://bo2pmc01.smtp.ru/mandegar/Hamnafas(wWw.Bo2Pmc.com).MP3
نه پاييزم كنار تو نه ميخندم به حال تو
ولي يك روز كه بايد رفت چرا حاشا حلالم كن
يه روزي بوسه شادي يه روز بوسه از غم ها
همينه راز اين دنيا براي ما حلالم كن
نازلي! بهارخنده زد و ارغوان شكفت
در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه ميفكن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
نازلي سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
***
نازلي ! سخن بگو!
مرغ سكوت، جوجه مرگي فجيع را
در آشيان به بيضه نشسته ست!
نازلي سخن نگفت
چو خورشيد
از تيرگي بر آمد و در خون نشست و رفت
***
نازلي سخن نگفت
نازلي ستاره بود:
يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت
نازلي سخن نگفت
نازلي بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: زمستان شكست!
و
رفت...
*-*
چی خیال کردی غزل خانوم.از بچه ها بپرس امضا همشون یه بار تو مشاعره اومده D:
تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی
با او آهسته می رفتی سرا پا محو او بودی
صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی
شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی
--------------------------------------
چیزی خیال نکردم
خوشحالم مال منم اومده دوست من
يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم -*- وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم -*- پر پروانه شکستن هنر انسان نيست -*- گر شکستيم ز غفلت ، من و مايي نکنيم -*- يادمان باشد سر سجاده عشق -*- جز براي دل محبوب دعايي نکنيم -*- يادمان باشيد اگر خاطرمان تنها ماند -*- طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم
غزل خانوم بد خوندی.:31:با یه لحن مهربون تر بخون منظورم رو بگیری:21:
خداییش کلا سرقت ادبی حال میده:11:
مرگ از پنجره بسته به من مينگرد
زندگي از دم در قصد رفتن دارد
روحم از سقف گذر خواهد كرد
در شبي تيره و سرد ...
------
نوبت منم می رسه:21:
دو سه روزه که یارم نیست پیدا
مگر ماهی شده رفته به دریا
بسازم خنجری از مغز فولاد
بکشم یار خود از قعر دریا
انشالله [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آنقدر درد درون را در دل خود ریختم
تا که خود با درد هستی سوز خود آمیختم
برگ زردی بودم و در تـــند باد حادثات
بر تن هر شاخه ی بی ریـــشه ای آویختم
:21::21::21:
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
دیدی دنیا چقدر کوچیکه
ناگهان
کاروان سنگین ایستاد
روی پُل عمر
آسمان آبی و خاک سیاه
ترک برداشته به دو نیم شدند .
در زمین
مرگی در کار نیست
آنچه هست جدایی است
تو از ما جدا شدی
یا ما از تو ؟!...
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
. شنیدم که شیخ ما با شبابی چنین گفت ه
که وقت است که سر به زیر آوری
کنون است هنگام درس
تو بشنو زما ااین پند٬
دلی داد استاد و چنین گفت به ما
۱- از دل برود هر آنکه از دیده برفت . (! teenage love )
۲- از دیده رود هر آنکه از دل برود . ( البته باید یکم خوش شانس باشی که همچین بشه ! )
۳- از دیده برونش سازند هر آنکه از دل برود . ( این ساده ترین راه حل برای اونایی که یکم قدرت دارن .)
۴- از هستی برود هر آنکه از دل برود . ( این دیگه تو کار مافیا و سیاسیهاست.)
۵- از هستی می رود وقتی می فهمد از دل رفته . ( این تو کار مجنونهاست. )
۶- در دل برود هر آنکه در دیده برفت. ( بی جنبه بازی یا همون اصل love in first sight )
۷- در دیده رود هر آنکه در دل برود . ( آخه چاره ی دیگه ای هم هست ؟)
۸- در دیده نرو اگر که در دل نمی روی . ( خب مگه زوره ؟ )
۹- در دل نرود اگر چه در دیده برفت . ( آهان ! به این می گن وفاداری ! )
۱۰- در دل برود اگر چه در دیده نرفت . ( ... به قولی : عزیزم ! این خودتی که برای من مهمه ! )
۱۱- از دل برود هر آنکه در دیده اش کسی برفت . ( خدا رو شکر کن که از هستی نرفتی ! بازم همون اصل بی وفایی و نامردی ! ای روزگار! )
۱۲- در دیده نرو اگر چه در دل رفته ای . ( اصل دوری و دوستی. )
۱۳- در دل برود هر آنکه از دیده برفت . ( با ۱۲ موقوف المعانی است . )
۱۴- از دیده روی به زینکه از دل بروی . ( راست میگه ! )
۱۵- از دل رفته ای تر خدا از دیده نیز برو ! ( امان از این آدمای سمج . تازه بدترش اینه که یه سره بیاد باهات حرف بزنه ! )
۱۶- از دل برود هر آنکه از دیده نرفت . ( ببین صد بار گفتم دوری و دوستی ! گوش نکردی اینم نتیجه اش.)
فعلا
واله و شيداست دايم همچو بلبل در قفس
طوطي طبعم ز عشق شكر و بادام دوست
تو ای سپرده دلم را به دست ویرانینقل قول:
همین تویی تو که شاید دو قطره پنهانی
نقل قول:
ببخشید آقا محمد این کارت اصلا درست نیست:13:
منم میتونم یه حرف اول هر نوشته بذارم که بتونم تو مشاعره شرکت کنم
سلام به تی ای سی عزیز اون پایین دیدمت
تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم