شيخی به زنی فاحشه گفتا: مستی / هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا ؛ شيخا، هر آنچه گويی هستم / آيا تو چنان که مینمايی هستی
Printable View
شيخی به زنی فاحشه گفتا: مستی / هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا ؛ شيخا، هر آنچه گويی هستم / آيا تو چنان که مینمايی هستی
فکر کنم قبلنا یه دفعه این شعرو همین دو تا بیتشو گفته بودی :دی
يه نفر بازمن كنار پنجره س
يه نفر عجيب دلش شور مي زنه
يكي ام با تيراي داغ نگاه
دو تا چشم رو داره از دور مي زنه
يه نفر داغ دلش تازه شده
دلخوشيش يه عكس يادگاريه
يكي با غم مي نويسه رو دلش
اي خدا عجب چه روزگاريه
اول اون رو توي ياهو مسنجر برات سند كرده بودم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوم اينكه اين شعر رو خيلي دوست دارم ( معنا دار هستش )
و اينكه حواسم هستش ، تكراري نبيد ؛ اگر هم بيد كه بيد !!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر گه که بنفشه جامه در رنگ زند / در دامن گل باد صبا چنگ زند
هشيار کسی بود که، با سيمبری / می نوشد و جام باده برسنگ زند
شوخی شوخی با منم شوخی آیا؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چه شب زيبايي
همه در جوش و خروش
همه در وسوسه ي سردي عشق
چه دم زيبايي
خاك بي مهر بتان
در نظر سبز بهار.
دل من مي ميرد
پشت اين پنجره ها
قلب من مي پوسد
از غم مردم ما
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمدوازشاخم چید
می نویسم از شقایق
چون شده عاشق به قایق
می نویسم از کبوتر
چون شده از دیده اش تر
می نویسم از کسی که
هستیم را دست برده
دل به یغمایش ببرده
عاقبت عقلم رو برده
هر ذره که بر روی زمينی بوده است / خورشيد رخی ، زهره جبينی بوده است
تو یه لحظه مثل من تنها نبودی
پرسه گرد مست کوچه ها نبودی
یه دفعه ام نشد که گوش بدی به حرفام
واسه درد دل من دوا نبودی
يک چند به کودکی به استاد شديم / يک چند ز استادی خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد / چون آب برآمديم و چون باد شديم
مرا نشناختی امید جانم؟ /درست است نازنینم من همانم
که در اعماق قلبت خانه دارم/ویادر دیدگان تو نهانم
زحالم گربپرسی خوب دانم/که شورورغبتی در خود ندارم
اگرگویم ملالم دوریت نیست/دروغ است وبدان کارم صبوریست