من زاده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
دلداده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
در بستر مرگم خبر از مرگ نیارید
جان داده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
Printable View
من زاده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
دلداده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
در بستر مرگم خبر از مرگ نیارید
جان داده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
بلندترين شاخه ی درخت ،
فقط يک واژه را می فهمد ،
وآن " تنهائيست " . . .
خسته ام
تنهام
نه به تنهايي تو
نه به تنهايي عشق
نه به تنهايي فردای غم انگیز دلم
که به تنهايي این رنگ غروب پاپیز
که در ان دل شده از غصه ی عشقت لبریز
و به تنهايي ابر تیره
که از این خلوت ما میگذرد
سایه ای بر دل ما می افتد
دل رنجیده ز غم میگیرد
و در این تنهايي
عاشقی می میرد ...
براي من گریه نکن
به یاد من گریه نکن
براي وقت رفتنم
براي روز مردنم
براي مرگ عشقمون
عزیز من گریه نکن
میگن گریه بهونه اس
این بهونه عاشقونه اس
حالا که عشقی نمونده
این بهونه بی بهونه اس
واسه تنهایی دستات
واسه بی خوابی شبهات
واسه مرگ آروزهات
واسه تموم بی کسی هات
عزیزم گریه قشنگ نیست
وقتی شبنم میشینه رو گونه هات
وقتی آسمون میره بغض صدات
وقتی چشماتو می بندی تا کسی نبینه اشکات
وقتی که می لرزه دستات
نگو اینها واسه عشقه
گریه مال مرگ عشقه ...
يک ساعت که آفتاب بتابد ، خاطره آن همه شب های بارانی از ياد ميرود
اين است حکايت آدم ها ،
. . . فراموشی . . .
همه دوست دارند به بهشت بروند ،
اما كسی دوست ندارد بميرد . . .
بهشت رفتن جرأت مردن ميخواهد . . . !
دیگه از جونم چی می خوای ، بیا بازی رو تموم کن
نه دیگه به فکر من باش ، نه دیگه عمر رو حروم کن
خیلی راحت بگو آره ، بازی رو بردی و باختم
من ساده تو خیالم چه بتی رو از تو ساختم
برو طاقتم تمومه ، نذار دل بسته ترت شم
اولین و آخرین عشق ، نمی خوام دردسرت شم
به خودت گفتی مهم نیست ، دیگه دل بسته و پیره
این جوری که ساده لوحه ، خودشم می ذاره می ره
عشق واسه تو یه بازیه ، بازیه بی حرمت و پست
سرت سلامت خوب من ، گذشتم از هرچی شکست
می سپارمت دست خدا ، می ده خودش جوابتو
دنیا با هر چی هست و نیست به نام ما ، به کام تو
تو خیالم ، توی رویا تو رو دارمت عزیزم
باشی و نباشی با من ، تویی عمرم ، همه چیزم
تو چه باشی ، چه نباشی ، سهم من از تو دریغه
حرفامو کسی می فهمه که اسیر نارفیقه
کاری از من بر نمیاد ، کوه دردم ولی خاموش
خبر از من نمی گیری ، تا شاید بشم فراموش
می دونم منو نمی خوای ، تو رقیب هات من شدم گم
همین چند روزم که موندم یا کلک بود یا ترحم
چندمین بیچارتم من ، اولیشم شایدم صد
اما خوب اینو می دونم عشق من دل تو رو زد.......
عشق واسه تو یه بازیه ، بازیه بی حرمت و پست
سرت سلامت خوب من ، گذشتم از هرچی شکست
می سپارمت دست خدا ، می ده خودش جوابتو
دنیا با هر چی هست و نیست به نام ما ، به کام تو
فاصله ی ساقه تا شکوفه
فاصله ی خیال تو
با من
فریادی است
که با مرگ خاموش می شود
مرگــم!
آغاز زیبایی ست
ّهان! شروعی رویایی ست
مرگ را در آغوش می کشم
که این خود تنهایی ست
در جهانم دیگر راهی نیست
ره توشه ، بیماری ست
هان ! شروعی رویای ست
مرگـــم! ...
مردم از درد و به گوش توفغانم نرسید
جان ز کف رفت و به لب راز نهانم نرسید
گرچه افروختم و سوختم و دود شدم
شکوه از دست تو هرگز به زبانم نرسید
به امید تو چو ایینه نشستم همه عمر
گرد راه تو به چشم نگرانم نرسید
غنچه ای بودم و پر پر شدم از باد بهار
شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید
من از پای در افتاده به وصلت چه رسم
که بهدامان تو این اشک روانم نرسید
آه ! آن روز که دادم به تو ایینه دل
از تو این سنگ دلی ها به گمانم نرسید
عشق من و تو قصه ی خورشید و گل است
که به گلبرگ تو ای غنچه لبانم نرسید