من آمده ام که با تو راهی بشوم
آنی که تو از دلم بخواهی بشوم
دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!
می خواهم از این به بعد ماهی بشوم
Printable View
من آمده ام که با تو راهی بشوم
آنی که تو از دلم بخواهی بشوم
دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!
می خواهم از این به بعد ماهی بشوم
بیهوده در اضطراب ماندیم همه
در تاب و تب و عذاب ماندیم همه
این ساعت زنگ خورده هم زنگ نزد
عشق آمد و رفت و خواب ماندیم همه
در وطن مثل غریبانم،نمی دانم چرا
روز و شب سر در گریبانم، نمی دانم چرا
هر که از روی دل جانم فدایش می کنم
مثل عقرب می زند نیشم، نمی دانم چرا
مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف
بر لبانت نقش بست آنروز لبخندی کثیف
خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را
برج آزادی ، ساعت پنج، عصر اسفندی کثیف
پنج ماه از بیستم اسفند تا تیر رفت
ما جدا اما رقم میخورد پیوندی کثیف
رفتی و در نکبت تنهاییاش جان کند دل
مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف
بیتو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیدهای؟
آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف
ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد ورفت
چون رمیدنهای آهو، ناز کردنهای او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کردو رفت
کهنه ای بودم برای اشکهای این وآن
هرکسی ما را به نوعی دستمالی کردورفت!
ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت؛روی خاک خالی کردورفت
آرزویم با تو بودن بود،کوشیدم،ولی
واقعیت را به من تقدیرحالی کردورفت
---------- Post added at 04:42 PM ---------- Previous post was at 04:41 PM ----------
شبها به ماه دیده تو را یاد می کنم
با مه فسانه گفته و فریاد می کنم
شاید تو هم به ماه کنی ماه من نگاه
با این خیال خاطر خود شاد می کنم
درست برعکس من
تو بی وفایی
.
.
بار عاشقی جهان سبک شده است
از وقتی که دیگر
دوستت ندارم
.
.
.
وای که "دوستت دارم"
چه ظرفیتی دارد برای دروغ بودن
ن د
تو مرا می فهمی
من تورا نیز ...عمیق ...
و همین ساده ترین قصهء یک انسان است
قصه عشق به همین سادگی است
من تو را ناب ترین شعر جهان
میدانم
که چنین پاک تورا
میسرایم هر دم....
وتو هم می دانی
تا ابد اوی منی
اوی من می مانی...
من می خوام از دست عشق سر به بیابون بزارم
من دیگه تحمله نگاه سنگین ندارم
من می خوام تو باشی و من تنها از تو شعر بگم
همه ی غزل هامو با طعم عشق بهت بدم
من می خوام چشمه ی عشق رو زندگیم جاری باشه
من می خوام ساده باشی دروغ تو حرفات نباشه
من می خوام اگه بشه تو رو واسه خودم نخوام
تو رو من هدیه بدم به اشکای نیمه شبام
باز هم با نام تو افسانه ای گلریز شدباز هم در سینه ام عشق تو شور انگیز شدباز هم همراه بوی میخک و محبوبه هاخاطراتم پر کشید با یاد تو در کوچه هاباز هم وقتی نگاهت گیرد از من فاصلهدیده ام می بارد اما نم نم و بی حوصلهباز قلب پنجره بر روی من وا میشودباز هم پروانه ای در باغ پیدا میشودباز هم لای کتابم مینهم یک شاخه یاسمیکنم بهر پیامی قاصدک را التماسباز هم در هر شفق دلتنگ و دلگیر میشومباز هم با یاد تو سرشار رویا میشوم
شبی غمگین،شبی بارانی و شبی سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من میگفت تنهایی عزیز است
ببین با دوریش با ما چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه اشوبی به پا کرد