-
در اطراف ما ازدحام آدم ها
و هنگامه ی روزانه
و عجیب آزارنده است
سوتی که به صدار در می آید
پنداری سگی زوزه می کشد
خشمگینانه تر ، فرساینده تر :
چه کابوس غریبانه ای ست زندگی
در لحظه مرگ
و آن کابوس شب پیش
تنها تا کمر گاه من رسیده بود
و امروز تا ستارگان قد کشیده است ،
تا ارتفاع حقیقی آن
-
کاش وقت رفتن
تمام خاطراتت را هم کادو میکردم و
زیر بغلت میزدی و میرفتی
خسته شدم از بس
زیر درخت گیلاس، تنها نشستم
-
با لالایی تو
بودنم را لبخند می زنم
در گهواره ای به بزرگی دنیا
اکنون تو رفته ای
و من نبوودنم را می گریم
در دنیایی به کوچکی گهواره
-
در کودکی
چراغ اتاق را خاموش می کردم
و زیر نور شمع
با کامیونی پر از آرزو
در جاده های خیالی سفر می کردم
امروز هم چراغ اتاق را خاموش کرده ام
و زیر نور شمع
با کامیونی پر از خاطره
در جاده های خیالی سفر می کند
کدام یک بازی است؟
کدام یک شعر؟
-
کاش پس از شلیک
چشم هایت را نمی بستی
کاش با شهامت
نگاه می کردی
به آخرین نگاه آن شاعر
تا به باد داشته باشی
تصویر غریبه ای را که فردا
در کوچه های شعر
بی تاب تر از زندگی
و صبور تر از مرگ
چشم به راه تو خواهد بود
کاش پس از شلیک
چشم هایت را نمی بستی
-
حالا هر نیمه شب
پشت این پنجره یخ بسته
چشمهایم را می بندم
در جستجوی تو
تمام درهای عالم را می کوبم
اما هر سپیده دم
باز خودم را در همان کلبه ای می یابم
که روزی کودکی تنها
رد شبانه های خسته ات را
بر دیوار آن دیده بود
-
چه کسی نبودنت را در آسمان می بیند؟
مرا چه کسی به آسمان تو تبعید کرده است؟
در درونم شوقی پسرکش بود
در دستم تفنگ
تو را دیدم
گنجشکی سرمست
که آخرین شعر پروازش را
بر دفتر آسمان می نوشت
ناگهان صفیر گلوله به گوش رسید
و هر دو افتادیم
-
من سر ریز شمایی ام
که نه حرفی برای زدن دارید
نه دلی برای عاشق شدن
تفسیر سکوتتان کار راحتی نیست
من شکست خورده ی تفسیر سکوت شمایم
baranepaezi.blogfa
-
دنیای عجیبی ست
آدم ها برای گریختن از ما
هیچ بهانه ای نمی آورند
اما گاهی
به واسطه ی همین واژه های ساده
-شعر-
به لبخندی از دور
هرچند از سر عادت خرسندیم هنوز!
...
با ما
از آسمان گفته بودند،باری
با این همه
مدام می پریم
و از قفس رهایی مان نیست..
سید محمود حسینی ( م . دیدار)
-
پر زديم
اما پيش رويمان تنها قفس بود
قفس.
ما دير رسيده بوديم
و آزادي پرنده اي بود
با تير هايي در بال هاي خسته اش
م . دیدار