آبی اناری ها در پایان یک قرن فعالیت در ویترین افتخاراتشان همه نوع افتخار داشتند. از جام های داخلی گرفته تا اروپایی، افزایش محبوبیت جهانی، عناوین شخصی بازیکنان و البته داشتن اسطوره هایی ماندگار که همواره نام باشگاه را سر زبان ها می انداختند. اما باز هم چیزی کم بود. اگر در قرن گذشته یوهان کرویف اسطوره افسانه ای بندرنشینان بود آن طرف دی استفانو هم نماد پایتخت نشینان مادریدی بود. و اگر در عصر جدید این گواردیولا بود که الگوی تعصب در بین آبی اناری ها به حساب می آمد رائول هم در بین سفیدها همین نقش را ایفا می کرد. در این میان و با درخشش دروازبانی جوان در ترکیب تیم کهکشانی، رئال تنها برتری بارسایی ها را نیز از آنها گرفت. جایی که سوبی سارتا با ظهور ایکر مقدس دیگر تنها اسطوره دروازبانی دو باشگاه اسپانیایی (سامورا دروازبان افسانه ای اسپانیا به دلیل بازی در هر دو تیم مطرح بارسا و رئال مورد تحسین هر دو گروه قرار دارد.) به شمار نمی آمد.
ستاره رئال؛ حسرت بارسا
قهرمانی های رئال مادرید در اوایل قرن بیست و یک در مسابقات باشگاهی اروپا و جهان به لطف پول های تمام ناشدنی فلورنتینو پرس، به نظر قرن جدید را هم در سلطه مادریدی ها جلوه می داد. ضمن خریدهای بسیار بزرگ تیم مادریدی که آنها را تافته جدا بافته می کرد (رونالدوی برزیلی، فیگوی خائن، بکهام و اوون گران قیمت) خرید بزرگترین آنها، یعنی اسطوره ای جدید به نام زیدان برای باشگاه هر آرزویی را ممکن می ساخت.
نمایش های درخشان زیزو در هر مسابقه ای که درآن حضور داشت چیزی جز حسرت و حسادت برای بارسایی ها نداشت. بارسا هرچه که داشت، به هرچه که رسیده بود، بازهم باید حسرت داشتن بازیکنی چون زیدان را می خورد. بازیکنی تمام عیار، بی نقص و خارق العاده. شماره ده فرانسوی یکی از معدود رئالی هایی بود که بارسایی ها همیشه حسرت داشتنش را داشتند. نه خود او، شاید چیزی شبیه به زیزو هم راضیشان می کرد. فوق ستاره ای که یک دهه درخشید، هر چه جام بود چه در رده باشگاهی و چه ملی گرفت و اینگونه نامش را در تاریخ ماندگار کرد. از آن دست اروپایی هایی که جا پای ستارگان سال های دور قاره سبز گذاشته بود و مایه مباهات تمام قاره بود. اما دیدن او در لباس دشمن به واقع برای کاتالان ها زجرآور و حسادت برانگیز بود. فوق ستاره ای که در فینال جام جهانی گلزنی کرده بود، در فینال لیگ قهرمانان اروپا گلی فراموش نشدنی زده بود، در یورو با کشورش قهرمان شده بود و هرآنچه می خواست می کرد.
Made in la masia
بارسای قرن بیست و یک حال و روز خوبی نداشت. کوله ها (هواداران بارسا) جام ها را در دستان دشمن مادریدی می دیدند و همین بیشتر آزارشان می داد. خیانت فیگو هم شوکه و عصبیشان کرده بود و با نفرت و ناامیدی بازی تیمشان را در مقابل افتخارات متعدد پایتخت نشینان می دیدند و بسیاری از اوقات وادار به ستایش کردن از زیدان می شدند. بعد از مصدومیت کاپیتان گواردیولای محبوب و ترک باشگاه، دلشان به درخشش ژاوی خوش بود که او هم برای اجرای تیکی تاکا، تک و تنها بود. برای نتیجه گرفتن از دقت پاس های ژاوی، بارسا به چیز دیگری احتیاج داشت. دوای درد آنها فقط یک چیز بود: زیدان. اما نه بارسا پول خرید او را داشت و نه زیدان علی رقم همبازی شدن با فیگو، خیانت را آموخته بود!
ریوالدو به همراه تمام هلندی هایی که فن خال به نوکمپ آورده بود هم نتوانستند هواداران را راضی کنند. رئال دست نیافتنی می نمود و شانسی که بارسایی ها آورده بودند این بود که تیم هایی چون منچستر یونایتد و میلان در اروپا و پدیده ای به نام والنسیا مانع قهرمانی های متعدد مادریدی ها در اسپانیا می شدند. رئالی ها با نحوه ی درخشش ستاره ی اول قرن جدید بارسا، ژاوی، مطمئن شدند که زیدان بی رقیب خواهد ماند. ژاوی سبک متفاوتی داشت که پیش از او بازیکنی آن را اجرا نمی کرد. ضمن آنکه به اندازه زیدان هجومی، با تکنیک و گلزن هم نبود.اما آنها نمی دانستند کسی که قرار است جانشین زیزوی دوست داشتنیشان باشد گزینه دیگری جز ژاوی است. اینجا بود که ارزش آکادمی باشگاه نمایان شد و بالاخره لاماسیا به داد آبی اناری ها رسید.
کاپیتان تیم زیر ۱۵ ساله های بارسلونا در تورنمت نایک و زننده گل قهرمانی این تیم، کاپ قهرمانی آن مسابقات را از کسی گرفته بود که از کودکی آرزوی دیدنش را داشت. اما نکته مهم این مسابقات برای او چیز دیگری بود. گواردیولا که نوجوان سر به زیر تا آن روز فقط عکسش را که همیشه همراه داشت دیده بود بعد از اهدای کاپ قهرمانی هدیه ارزشمندی به او داد. این هدیه ی ارزشمند عکس امضا شده ای از گواردیولا بود که روی آن نوشته شده بود: تقدیم به بهترین بازیکنی که تا امروز دیده ام! همین یک جمله پیشرفت پسرک آلباسته ای که در دوازده سالگی به آکادمی فوتبال بارسا آمده بود را تضمین می کرد که با اعتماد فن خال، که پیش از او ژاوی را رو کرده بود در هجده سالگی به تیم اصلی راه یافت. البته آن زمان اوضاع تیم اصلی آنچنان نامساعد بود که، کسی توجهی به جوان اول آن روزهای لاماسیا نداشته باشد. نتایج ضعیف بارسا همه چیز را تحت شعاع قرار داده بود اما چیزی در وجود او بود که کاتالان ها را به آینده ای روشن نوید می داد!
آندرس اینیستا با حضورش در کنار ژاوی، بر خلاف همیشه که دو مهاجم زوج خط حمله تیمی را تشکیل می دادند زوج بازیسازی را ساختند که نمایش هایشان بر اساس تعلیمات لاماسیا شکل گرفته بود. همین امر سبب شد تا بارسایی که مکمل بی نقصی برای مهندس ژاوی یافته بود روز به روز بهتر شود. هرچند نمایش این دو در کنار هم مورد تحسین همگان بود اما حتی در غیبت طولانی مدت ژاوی در فصل 2006-2005 اینیستا به خوبی توانست بار خط میانی تیم را به کمک دکو به دوش بکشد. او آنچنان مورد اعتماد بود که در فینال لیگ قهرمانان اروپا در پاریس و برابر آرسنال، هرچند در ترکیب اصلی نبود، اما در نیمه دوم به میدان رفت و اتفاقاً با بازی خوب خود بارسای بازنده را با بارسای قهرمان عوض کرد. این پا قدم نیک او در دومین قهرمانی بارسا در اروپا و همچنین همزمانی پدیدار شدن او در کنار نمایش های درخشان رونالدینیو و اتوئو با به اتمام رسیدن دوره اقتدار کهکشانی های یک رئال باعث شد هواداران خرافاتی بندر بارسلونا آندره را مقدس بدانند و او را اِل آنتی گالاکتیکو بنامند؛ ضد کهکشانی.
اینیستای جوان در روزهای پیشرفت قرار داشت. ترکیبی از نبوغ ذاتی و آموزه های آکادمیک را در زمین پیاده می کرد و چون بهترین نمایش ها و زیباترین هنرهایش را در برابر رقیب دیرینه در ال کلاسیکو به نمایش می گذاشت خیلی زود بر محبوبیتش افزود. شماره هشت آبی اناری از جمله بازیکنان اندکی در دنیای فوتبال است که در بازی های بزرگ و دقایق فوق العاده حساس کارهای به یادماندنی انجام داده . اما شوالیه رنگ پریده (که بخاطر صورت رنگ و رو پریده اش به این نام شهرت یافته) کارهای بزرگی رقم زده که حالا همگان بیشتر قدر او را می دانند.
فوق ستاره چند پُستیِ همه چیز تمامِ بی عیب و نقص بارسا و اسپانیا، یک گل کوچک بازِ قهار نیز هست. حالا یک پا دو پاهای ریز و هنرمندانه اینیستایی هم به اندازه دریبل زیدانی شهرت دارد. همین تکنیک ناب او به همراه اثر بخشی بالایش در تیم موجب شده تا وین رونی او را از مسی هم برتر بداند و یا ریکلمه همبازی سابقش و هموطن مسی، در حضور مسی، آندرس را بازیکنی منحصر بفرد بنامد. این تعریف و تمجیدها در حالی است که به قول ایناکی سائز مربی سابق تیم جوانان اسپانیا درباره اینیستا: «شما به او فوتبال یاد نمی دهید بلکه اوست که به شما یاد می دهد!»
جادوگر آبی و اناری
حرکات دیدنی او و دریبل های راحت و ریزش باعث شد لقب جادگر را هم بگیرد. چرا که واقعاً با توپ جادو می کند و در دقایق و لحظات حساس و سرنوشت ساز به داد تیم می رسد. شاید او به اندازه ژاوی پاس سالم ندهد اما بیشر از او پاس گل می دهد. به اندازه مسی هم گلزنی نمی کند اما ارزش گل هایش بیشتر از آمار گلزنیش است.
برای تعریف از او نباید به این ها بسنده کرد. او ستاره ای در خدمت تیم است و در فتح عناوین تیمی همواره از ارکان اصلی بوده است. ابتدا نقش پُر رنگ اینیستا در یورو 2008 و قهرمانی ماتادورها در جام جهانی کوچک، سپس زدن گل قهرمانی تیم باشگاهیش در بازی نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا! (چرا که بازی نیمه نهایی بارسا در مقابل چلسی برای بارسایی ها به مراتب سخت تر از دیدار فینال مقابل منچستر بود.)، کمک به بارسا برای کسب شش جام در یک فصل و فتح جام باشگاه های جهان برای اولین بار، زننده تک گل فینال جام جهانی آفریقای جنوبی در دقیقه 117 به هلند، اثر گذاری او در ثبت سومین قهرمانی پیاپی لالیگایی بارسا، همه و همه سبب شده او در اوج دوران بازیش در راه اسطوره شدن گام بگذارد با اینکه هنوز هم می تواند چند سالی به درخشش در مستطیل سبز ادامه دهد، اگر مصدومیتی گریبانش را نگیرد. این در حالی است که مسی و رونالدو (اسطوره های نامی هم دوره اینیستا) تاکنون موفق نشده اند برای کشورشان هیچ جامی بیاورند ولی اینیستا به مانند زیدان، یورو و جام جهانی را برای کشورش به ارمغان آورده است (اسپانیا برخلاف فرانسه که با زیدان توانسته بود ابتدا جام جهانی 98 و پس از آن یورو2000 را فتح کند، موفق شده ابتدا یورو 2008 و سپس جام جهانی 2010 را به دست آورد.) و درست همانند او در فینال جام جهانی گل زده است.
همان طور که زیزو بخاطر نمایش های درخشانش در بین بارسایی ها نیز قابل احترام است، اینیستا هم با زدن گل قهرمانی اسپانیا در جام جهانی نوزدهم در بین مردم کشورش و حتی در بین طرفداران رئال و اسپانیول (دو دشمن بارسا) محبوب است و به همین خاطر در تمام بازی های خارج از خانه فصل 2011-2010 بارسا مورد تشویق تماشاگران قرار می گرفت. همچنین دون آندرس با تقدیم آن گل بسیار مهم و حساس به دنی خارکه (همبازی سابقش و بازیکن فقید تیم اسپانیول) کاری کرد که در دربی بارسلون و در اِستادی کورنلا-اِل پرات (ورزشگاه تیم اسپانیول) طرفداران رقیب دیرینه به هنگام تعویض، تمام مدت و ایستاده او را تشویق و به پاس کار با ارزشی که کرده بود از او تشکر کنند. این در حالی بود که اینیستای محجوب در تمام این مدت حتی سرش را بالا نیاورد و فقط با دست زدن هایش از تماشاگرانی که او را مورد لطف قرار می دادند سپاسگزاری کرد.
اینیستا حالا اگر بتواند یوفا و فیفا را متقاعد کند که عناوین شخصی را هم به دست آورد دیگر افتخاری در کارنامه اش کم ندارد که زیزو آن را داشته باشد! هرچند در این زمینه به مانند ژاوی نسبت به او کم لطفی شده و بارها نشان داده لیاقت دریافتش را داشته با اینکه خیلی دنبال دریافت این عناوین فردی نیست.
یازده مه به مانند خود شوالیه در بندر بارسلون و در بین طرفداران این تیم در سراسر جهان روز مقدسی است. روز تولد فوتبالیستی فراتر از زمان. روز بازنشستگی بزرگانی چون گواردیولا و ژاوی! روزی که دیگر حسرتی بر دل بارسایی ها باقی نگذاشت و آنها را به هرچه رقیب داشت، رساند.