در راه عشق مرحله قرب و بعد نيست
ميبينمت عيان و دعا ميفرستمت
هر صبح و شام قافلهاي از دعاي خير
در صحبت شمال و صبا ميفرستمت
.
.
.
حافظ سرود مجلس ما ذکر خير توست
بشتاب هان که اسب و قبا ميفرستمت
Printable View
در راه عشق مرحله قرب و بعد نيست
ميبينمت عيان و دعا ميفرستمت
هر صبح و شام قافلهاي از دعاي خير
در صحبت شمال و صبا ميفرستمت
.
.
.
حافظ سرود مجلس ما ذکر خير توست
بشتاب هان که اسب و قبا ميفرستمت
تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم
از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت
که اول نظر به ديدن او ديده ور شدم
سعدی
مرغ عزمم که همی زد ز سر سدره صفیر
عاقبت دانه ی خال تو فکندش در دام
حافظ
ميـــــــان بـــاغ حـــرامـــست بي تـــو گرديدن
كه خار با تو مرا به ، كه بيتــــو گل چيدن
نه من سبو کش این دیر رندسوزم و بس .:.:. بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبو ست
حافظ
تا بداني که به دل نقطهي پابرجا بود
که چو پرگار بگرديد و به سر بازآمد
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
دریغ ِ قافله ی امن کانچنان رفتند
که گَردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز طعن حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امّیدوار ما نرسد
حافظ
در غم ما روزها بی گاه شد
روز ها با سوز ها همراه شد
روزها گر رفت ، گو رو ، باک نیست
تو بمان ، این آن که چون تو پاک نیست
مثنوی مولوی
تا چشم دل به طلعت آن ماهمنظر است
طالع مگو که چشمهي خورشيد خاورست
کافر نهايم و بر سرمان شور عاشقي است
آنرا که شور عشق به سر نيست کافر است
شهريار