:21:یه خاطره جالب
نقل از یکی دوستام
یکی از دوستام می گفت زمان دانشجویی (2 سال پیش ) تو خوابگاه و تو اتاق ما بحث اظهار روح شد و یکی از بچه ها که ادعا می کرد می تونه روح اظهار کنه یه تیکه مقوا اورد و حروف الفبا رو روش نوشت و یه استکان هم گذاشت رو مقوا و به ما گفت انگشتاتون رو بگیرید طرف استکانه و خودش شرو ع کرد به ورد خوندن ( به ما می گفت من روح اظهار می کنم) اون وقت می بیننین چه جور با سوالاتی که من ازش می کنم با حرکت دادن استکان و رفتن رو حروف جوابمو میده .:27:
خلاصه ما همگی هم ( 6 نفر بودیم ) حسابی ترسیده بودیم . خلاصه هر کاری کرد روحه ظاهر نشد که نشد:18:
چند روز بعدش من و یکی از دوستام تصمیم گرفتیم که سربه سر همون رفیقمون بزاریم .:46::31:
اومدیم ( من و دوستم چی کار کردیم :21::21::21::21::
تو اتاقمون یه کمد بود ما هم چند تا شیشه نوشابه گذاشتیم بالای کمد و به همشون بند وصل کردیم و بند رو اوردیم وسط اتاق ....:21::21:
بعد بچه ها رو صدا زدیم که بیاین حدود 7 نفری جمع شدم ( اون طرف هم که ادعاش می شد بود ). ولش یه نیم ساعتی درباره جن صحبت کردیم تا فضا حسابی مخوف بشه بعدش..:21::21:
خلاصه من گفتم می خوام روح اظهار کنم .یه تکه مقوا اوردم و مثل مراحل قبل - چراغ هم خاموش کردیم و رفتیم تو حس یه چند دقیقه ای که گذشت و بچه ها همه تو حس بودن و حسابی سکوت حکمفرما بود:21: . من گفتم ایا روحی در این اتاق وجود دارید اگر هست یه علامتی بدهد ( 3 بار اینو تکرار کردم با هماهنگی رفیقم )
خلاصه تا اینو رو تکرار کردم دوستم یه دفعه بند ها رو کشید و شیشه نوشابه ها افتاد رو کمد اهنی و تو اون سکوت چه صدایی می داد .
باید اونجا بودین و می دیدین هر کی از یه طرف فرار می کرد .
یکی می گفت یا امام زمان - یکی سجده کرده بود و می گفت توبه خدایا.... خلاصه یه اوضاعی بود ( کل خوابگاه بیدار شدن )
و من و دوستم هم مرده بودیم از خنده ........
بعد از روشن شدن ماجرا توسط ما - چندتاشون باهمون قهر کردن:11::11: