تا توانی دلی به دست آور × دل شکستن هنر نمیباشه !
Printable View
تا توانی دلی به دست آور × دل شکستن هنر نمیباشه !
اختیار دارین این چه حرفیه :happy:نقل قول:
نوشته شده توسط wookman
در فکرش هستم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به این قشنگیه آواتارم تازه می خوام بازم عوضش کنم هیجانشو بیشتر کنم آخه قبلی باعث شده بود برام مزاحمت ایجاد بشه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شما هم خسته نباشی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هزار حرف نگفته مانده بود و
هزار راه نرفته
تا هزار بهانه دست نگاهت دهند و
بمانی . . .
مثل غریبه ها
نمی توانم
که رد شوم از رفتنت
هزار پاییز کوشیدم و نتوانستم .
من مرد تنهایی شبم × مهر خموشی بر لبم
تنها و غمگین رفته ام × دل از همه گسسته ام
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
هرگز...هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این هرگز
زندگي ، گرمي دل هاست به هم پيوسته است
تا در آن دوست نباشد همه در ها بسته است
زاویه ها زاویه ها وسعت دیدار منه × کاری بکن کاری بکن ، این همه چرت من نگویم !
چرا اینجوری شد ؟؟؟
تو بگو چی صدات کنم × نرو بزار نگات کنم !
تا حالا با کسی مشاعره نکرده بودم !
ولی خداییش چه حالی میده !
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
کوشش آن حق گزاران ياد باد
دست در دست هم دهیم به مهر × تا بمانیم خرم و شاداب
یار و غمخوار یکدگر باشیم × تا بمانیم خرم و شاداب
سوتی دادم !نقل قول:
دست در دست هم دهیم به مهر × تا بمانیم خرم و شاداب
یار و غمخوار یکدگر باشیم × تا بمانیم خرم و شاداب
اصلش اینه :
دست در دست هم دهیم به مهر × میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار یک دگر باشیم × تا بمانیم خرم و شاداب
بين من و تو فاصله غوغا ميكنه
ياد حرفاي قشنگت منو رها نميكنه
تو منو گذاشتي رفتي توي روزگار وحشي
توي كوچه هاي غربت دنبالم حتي نگشتي
یه روز میام به جستجوت ، فقط به خاطر تو × عشقو میزارم پیش روت ، فقط به خاطر تو
و تو در پاسخ آبی ترين موج تمنای دلم گفتی
دلم حيران و سرگردان چشمانی است رويايی
و من تنها برای ديدن زيبايی آن چشم
تو را در دشتی از تنهايی و حسرت رها کردم
همين بود آخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
حريم چشم هايم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشيد وا کردم
تو را من چشم در راهم شباهنگام × که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
سوتی دادم ، ببخشید !
موش موشک من ، میخوره غصه × که نمیتونه ، بره مدرسه !
( یادش بخیر ! )
شرمنده من اصلاحش كردمنقل قول:
نوشته شده توسط my friend
اشکال نداره ، ادامه بدید
همه ی ثروت من تحفه ی درويش
نفسم بود که به تو شاهانه باختم
لبخند آخرين من
دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن
داغ دل ويرانه بود
من مات مات از بازيه
شطرنج عشق می امدم
شاه مهره ی دل رفته بود
من لاف بردن می زدم
من لاف بردن می زدم
قلعه ی دل
اسب غرور
لشکر تار و مار عشق
دادم به ناز رخ تو
اين همه يادگار عشق
گفتم ببر هر چی که هست
رقيب سخت چيره دست
گفتی تو مغروری هنوز
با فتح اين همه شکست
بازی عشق تورو جانانه باختم
مثه بازنده ی خوب
مردانه باختم
همه ی ثروت من تحفه ی درويش
نفسم بود که به تو مردانه باختم
(زويا زاكاريان)
اینقدر با م تمومش نکنید ، من شعر کم میارم ، یه چرت و پرت مینویسم تا خودم کم نیارم !
من نگویم که مرا ازقفس آزاد کنید ، قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
( مثل اینکه ایندفعه به خیر گذشت ! )
دلم تنگه برای گريه کردن
خداوندا تويی پروردگارم
نسيمی سرد از دور
نوازش ميکند اين صورت من
زتقدیرم رسیدش وقت جدایی
شروع دیگری از دوری وهجران
غمم سخت است دلم تنگ است
میان کوچه باغ غم
بدیدم صخره سنگی
یه مرد بی ستاره × که دلخوشی نداره
من دیگه باید برم
فردا صبح میام
خوش باشید
اي واي ..........بازهم دال [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلا خو کن به تنهائی که از تن ها بلا خیزد
باي...............
دال............ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شرمنده
تا فردا
دنبالت دارم میگردم ، همسفر با شب و جاده !
تا نزد راهروي را بپاي
به كه بكوبند سر مار را
اي تن توبهارسبزگل پوش
بي تومنم اجاق سردوخاموش
تومرمري منم يه سنگ خارا
بهارمن يادم توروفراموش
سلام
...
شوری به دل خسته فکندی و نگفتی
جمعیت احوال پریشان که بودی
دل بی تو به جان بود و ندانست که تو امشب
امشب نمک سینه ی بریان که بودی
عليك سلام
توهدهد سليموني روشونم
من واسه تونامه بي نشونم
توپابه راه چلستون روزي
من اون شب سياه بي ستونم
بي تودلم يه بادبون پاره
غصه هاموبه خاطرم مياره
باتودلم يه آسمون روشن
باتودلم پرازگل ستاره
همهمه ی بادیم
در گستره ی دنیا
می پوییم و می تازیم
من ساحل دریایم
تو موج خروشانی
من آتش نفرینم
تو شعله ی سوزانی
ما تشنه ی بیدادیم
فریاد شبانگاهیم
در قتل سحرگاهان
می سوزیم و می سازیم
من لاله ی صحرایم
تو دشت بهارانی
من زمزمه ی صبحم
تو روشن فردایی
ما رمز مسیحاییم
آیین اهوراییم
در قافله ی دنیا
آشفته و شیداییم
من حسرت دیروزم
توقسمت و تقدیری
من حامی فردایم
تو ناجی امروزی
ما را چه شود گاهی؟
از هم ز چه می مانیم
در سوز زمستانی
من نقش تو را دارم
تو اسم مرا خوانی
من نام تو را دارم
تو عشق مرا داری
از هم ز چه می مانیم؟
در لحظه ی تنهایی.......
ببخشيداين چراعوض شديهو :blink:نقل قول:
نوشته شده توسط saye
يه قصه تازه نيست خونه به دوشي من
هراس دل سپردن عذاب دل بريدن
اگه يه دست عاشق يه شب پناه من شد
فرداعذاب جاده شكنجه گاه من شد
لحظه رفتنه دستاتو مي بوسم
بايدبرم حتي اگه اونجابپوسم
منوببخش منوببخش كه ناگزيرم
بايدبرم حتي اگه بي توبميرم
دريايي ازمصيبت پشت سرم گذاشتم
وقتي به تورسيدم ديگه نفس نداشتم
من مرده بودم اما دوباره جونم دادي
هم گريه من شدي عشقو نشونم دادي
بعد از این که شعرمو فرستادم دیدمنقل قول:
نوشته شده توسط the crazy nfs
شما قبل از من این کارو کردید
منم بلافاصله عوضش کردم
ولی انگار دست شما تند بود و با اخر همون شعر نوشتید
بدون اینکه متوجه تغییرش بشید ...
..........
يارب اين غم كه نهادي به دلم سوزان است
طاقت من نه به اين حد زغم هجران است
همه شب تا به سحر مويه و زاري كردم
همه وقت و همه جا چشم و دلم گريان است
درد عشق از طرف دوست مقرر شده است
دل در اين باديهء عشق بسي حيران است
ماهمه در پي مقصود به جمع آمده ايم
لاجرم مقصد ما شيوهء درويشان است
ره عشق را به درستي و سلامت رفتن
تو مپندار كه طريق كردن آن آسان است
بي جهت نيست به شقايق نام عاشق دادند
آنچه او در طلب عشق فنا كرد جان است
غم دل, سوز درون , نازكي طبع لطيف
علت اين همه اشك , عاشقي ...... است
اشكال نداره.....آخه من رفرش نكردم نفهميدم شماهم پست دادين
تومي دوني زبون شاپرك هارو
تومي شناسي مسيرقاصدك هارو
تونقاش بال پروانه هايي
شكوه سبزهاازجنس گل هايي
لحظه ديدارتوشدروزميلادمن
غيرتوهرنقش ديگر رفته ازيادمن
تومي دوني زبون شاپرك هارو
تومي شناسي مسيرقاصدك هارو
توازايل وتبارنطفه نوري
براي بزم شبنم گل شيپوري
براي ديدن توهديه اي قابل ندارم
به غيرازقلب عاشق تحفه اي ديگرندارم
براي پركشيدن شوق پروازم توهستي
تويي كه بانگاهت دروجودم ريشه بستي
يه ترانه از تو گفتم
فکر کني ترانه سازم
واسه دستاي قشنگت
حساي تازه مي سازم
يه ستاره هم گذاشتم
توي آسمون شبهام
تا چراغ آسمون شي
توي تنهايي نميرم
حس تو حس پرنده
واسه پر زدن به خورشيد
تا نهايت تا رسيدن
اوج قله هاي اميد
اين ترانه را نوشتم
واسه دستاي نجيبت
واسه چشماي قشنگت
واسه اون قلب يه رنگت
توسرزمين يخ ها پرازسكوت غمناك
هميشه بادقطبي هميشه برف وكولاك
روسردي لب من غم ملال نشسته
توفان وحشي شب كوه يخوشكسته
كوه يخم من كه روآب شدم شناور
داغ حوادث مي كنه آبم سرسر
نه جنگل سبزنه باغ گل ها
نه كوه سنگي نه دشت وصحرا
هميشه اينجاكولاك وباده
نه كلبه پيداست نه ختم جاده
بهارواينجاكسي نديده
زمين قطبي همش سفيده
خسته نباشيدوخداحافظ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هيچ جز حسرت نباشد كار من
بخت بد بيگانه اي شد يار من
بي گنه زنجير بر پايم زدند
واي از اين زندان محنت بار من
واي از اين چشمي كه مي كاود نهان
روز و شب در چشم من راز مرا
گوش بر در مينهد تا بشنود
شايد آن گمگشته آواز مرا
گاه مي پرسد كه اندوهت ز چيست
فكرت آخر از چه رو آشفته است
بي سبب پنهان مكن اين راز را
درد گنگي در نگاهت خفته است
گاه مي نالد به نزد ديگران
كو دگر آن دختر ديروز نيست
آه آن خندان لب شاداب من
اين زن افسرده مرموز نيست
گاه ميكوشد كه با جادوي عشق
ره به قلبم برده افسونم كند
گاه مي خواهد كه با فرياد خشم
زين حصار راز بيرونم كند
گاه ميگويد كه : كو ‚ آخر چه شد
آن نگاه مست و افسونكار تو ؟
ديگر آن لبخند شادي بخش و گرم
نيست پيدا بر لب تبدار تو
من پريشان ديده مي دوزم بر او
بي صدا نالم كه : اينست آنچه هست
خود نميدانم كه اندوهم ز چيست
زير لب گويم : چه خوش رفتم ز دست
همزباني نيست تا برگويمش
راز اين اندوه وحشتبار خويش
بيگمان هرگز كسي چون من نكرد
خويشتن را مايه آزار خويش
از منست اين غم كه بر جان منست
ديگر اين خود كرده را تدبير نيست
تمام لحظه هاي تو به پاي من هدر شد
حالا بيهودگي رفته ولي عمرت به سر شد
دل خرابي ميكند دلدار را آگه كنيد
زينهار اي دوستان جان من و جان شما