نقل قول:
هم صدا با دل من باش نذار تو قفس بيافتم
منو باور کـن که قلبم بي تو تاريکه وسرده
اواتار قبلی خیلی بهتر بود
Printable View
نقل قول:
هم صدا با دل من باش نذار تو قفس بيافتم
منو باور کـن که قلبم بي تو تاريکه وسرده
اواتار قبلی خیلی بهتر بود
هله نوميد مباشي چو ترا يار براند
گرت امروز براند نه كه فردات نخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر كن آنجا
كه پس از صبر تو را او به سر صدر نشاند
و گر او بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند
من از تنوع خوشم می یاد اون اواتار هم امروز تاریخ برکناریش بود
این یکی هم تا یک ماه دیگه می ره:46:
دانستهام غرور خريدار خويش را
خود همچو زلف ميشکنم کار خويش را
اینجا هزار وسیصد و کالسکه - عهد بوق
زن های عصر ویدئو نقاب می زنن
روزی به نام فاجعه اصلا دروغ نیست
خفاش ها برای چه انکار می کنن
سنگی درون مشت فشردند واسه چی
زن ها به سنگسار شدن عادتی شدن
عجب جای وحشت ناکیه ایران که نیست؟
نه دل ز عالم پر وحشت آرميده مرا
که پيچ و تاب به زنجيرها کشيده مرا
امواج ‚ بی امان
از راه می رسند
لبریز از غرور تهاجم
موجی پر از نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب
امیدوارم بهتر بشه
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
اواتار و امضا نو مبارك
ترك ما كردي برو همصــــــــــــــــحبت اغيار باش
يار ما چون نيستي با هـــــــر كه خواهي يار باش
گرچه ميدانم كه دشوار است صبر از روي دوست
چند روزي صبر خواهم كـــــــــــرد گو دشوار باش
=========
من هم تبريك ميگم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميگم چطوره هر كي mouse اش رو ببره رو علامت كنار اين تاپيك و عددي كه مشخصه تعداد پستتون تو اين تاپيك هست رو + 1 كنه و بنويسه. اگه گفتين چرا + 1 ؟
مال من ميشه : 12
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شخصي همه شب بر سر بيمار گريست
چون روز بشد او بمرد و بيمار بزيست
سلام ماريو جان خوبي؟نبودي عزيز؟
در مورد پيشنهادت نظر خاصي ندارم.......
+1 بشه براي اينكه اخرين پست هم شمرده بشه
خيلي باهوشم نه؟
تو اي وحشي غزال و هر قدم از من رميدنها
من و اين دشت بيپايان و بيحاصل دويدنها
اگر که گل رود از باغ باغبانان چه کند ؟
چو بی بهار شود با غم خزان چه کند ؟
کسی که مهر گل از دل نمیتواند کند
به باغ خشک در ایام مهرگان چه کند
دلخسته و دست خالي ام بعد از تو
يك كوزه ي غم سفالي ام بعد از تو
من مرگ كبود يك گلم بي گلبرگ
بر حلقه ي دار قالي ام بعد ازتو
مرسی از همگی
تا نگردي آشنا زين پـــــــــرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشـــــــد جاي پيغام سروش
بر بساط نكتهدانان خودفروشي شرط نيست
يا سخن دانسته گـو اي مرد عاقل يا خموش
----------
سلام پايان عزيز [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هستيم در خدمتتان. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ممنون از نظرت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باهوش كه شكي توش نيست.
من هم به خيال خودم معما طرح كردم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پ.ن. : :19: باز سي چهل تا پست عقب ماندم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] :19:
ميبينم خيلي پيشنهادم مورد استقبال قرار گرفته. يادم باشه از اين پيشنهادها زياد بدم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
شبي کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب
به فطرت چو دیدار زیبا نبود
به عهدش نپایید و پیمان شکست
فریبنده بود و فریبا نبود
گمان برده بودم پری زاده است
چو دیدم ز خیل پری ها نبود
دریغا که رسوا شد آن بدسرشت
همی گویم ای کاش رسوا نبود
شگفتا پس از سال ها فاش شد
که آن اهرمن سا پری سا نبود
دل به پيغام وفا هر کس که ميآرد ز يار
ميدهم تسکين و ميدانم که حرف يار نيست
تنها با گلها،گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی
چه به دل دارم
مهي کز دوريش در خاک خواهم کرد جا امشب
به خاکم گو ميا فردا، به بالينم بيا امشب
بگو ای یار بگو،ای وفادار بگو
از سر بلند عشق،بر سر دار بگو
جهنم بیداری ام ای کاش
خوابی بود
و تو آرام آرام
بیدارم می کردی و می گفتی
رؤیا رؤیا
تمام آبهای روان
ارزانی آتشت
قطره ای بنوش
بیدارم نمی کنی ؟
آب
دیگر هزار پا گذشته از سر خوابم
مي مکن چندين قياس اي حق شناس
زانک نايد کار بي چون در
قياس
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد
طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
تو اي وحشي غزال و هر قدم از من رميدنها
من و اين دشت بيپايان و بيحاصل دويدنها
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از این حال پریشان که من امشب دارم
ما نظر از تو گرفتیم چه رفته است تو را
که به ناز از بر صاحبنظران می گذری
بگذر از من که ندارم سر دیدار تو را
چه غمی دارم اگر با دگران می گذری
ای بسا ماهرخان را که در آغوش گرفت
خک راهی که عروسانه بر آن میگذری
ناز مفروش و از این کوچه خرامان مگذر
که به خواری ز جهان گذران می گذری
تو هم ای یار چو آن قوم که در خک شدند
روزی از کارگه کوزه گران می گذری
یک بارگی ز خاطر صیاد رفته ام
سر زیر پر کشم که دلم از قفس گرفت
تنها یکی از نامههایم بوی غریب و مبهمی میداد
انگاراز لابهلای کاغذ تا خورده ي نامه
بوی تمام یاسهای آسمانی احساس میشد .
دیشب دوباره بیتاب
در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیبهایم رااز پارههای ابر پر کردم
جای شما خالی!!!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد
دل عاشق ز گلگشت چمن آزردهتر گردد
که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را
از بار گنه شد تن مسكينم پست
يا رب چه شود اگر مرا گيري دست
گر در عملم آنچه تو را شايد نيست
اندر كرمت آنچه مرا بايد هست
تا گلي از روزن طاق قفس بويم ز باغ
پله پله رنج ومحنت نردباني شد مرا
در صف اين گله بودم از تواضع بره اي
هر كه در دست آمدش چوبي شباني شد مرا
تنها- حدود هفت فرسخ- در اتاقم راه رفتم
با کفشهایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم رفتم تمام نامهها را زیر و رو کردم
و سطرسطر نامهها رادنبال آن افسانه موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
من بآب آبرو سبزم، بباران گو مبار
هر سراي دوستانم ، بوستاني شد مرا
ايكه خود غرق سلاح جوري و ما بي سلاح
هر دعاي نيمه شب تير وكماني شد مرا
در من از خورشيد سوزان قيامت باك نيست
بال عنقاي كرامت سايباني شد مرا
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
ازو پرسم که این چون است و آن چون
یکی را داده ای صد ناز و نعمت
یکی را قرص جو آغشته بر خون
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن شده خيره به دنبالتو گشتم شوق ديدار تولبريزشد از جام وجود م شدم آن عاشق ديوانه كه بودمدر نهان خانه جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطر خنديد عطر صد خاطر پيچيديادم آمد شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم ودرآن خلوت دل خواسته گشتيمساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته بر چشم سياهتمن همه محوتماشاي نگاهت آسمان صاف شب آرامبخت خندان وزمان رام خانه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتابشب وصحرا و گل وسنگ همه دل داده بر آواز شب آهنگيادم آمدتوبه من گفتي از اين عشق حذر كن لحظه اي بر اين آب نظر كنآب آيينه ي عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران استباش فرداكه دلت با دگران است تا فراموش كني چيزي از اين شهر سفر كنبه توگفتم حذر از عشق حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانمروز اول دل من به تمنارتو پرزد چون كبوترلب بام تو نشستمتو به من سنگ زدي باز گفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتمتا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر ازپيش تو هرگز نتوانماشك در چشم تو لرزيد يادم آمد كه دگر از تو جوابي نشنيدم وماه بر عشق تو خنديديادم آمد كه دگر تو را نديدم
دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دو جهان از نظر فتاده مرا
اي ريسمان حلاج را از دار بالاتر بكش
بر سر در خورشيد زن تنديسهي تكبير را
از این سرا چو روی جاودانه خواهی ماند
که نیست هستی مارا نشانی از عدمی
به خارزار جهان در صفا چنان گل باش
به بوی آنکه به گلزار آخرت بچمی
--------------
سلام
پایان جان
خوب اسکورسیسی را تشخیص دادی ها:دی
يادگار از تو همين سوخته جاني است مرا
شعله از توست ، اگر گرم زباني است مرا
آشفته بازاري مكن اي دزد مادرزاد دل
صد حلقه ميپيچي به هم تا يك گره وا ميكني
سلام حال شما مژگان خانوم؟
بابا ما دير ميرسيم در واقع شانس نداريم (يعني آب نيست) وگرنه شناگر ماهري هستيم :دي دي
یعنی خيلی غريب ..انعكاس سرخ گيلاس و سبزي سايه بود
انعكاس هفت سنگ و تب بعد از ظهر
به كنار هر گلي كه مي رسيدم
مي خواستم تمام پروانه هاي جهان را خبر كنم
بر شاخه ها که مي نشستم
سرود سبز سوت و سكوت را
براي جوجه هاي كوچك گنجشك مي خواندم
تا مادر بزرگ بيايد
و از بيم سقوط و سستي شاخه بگويد
تابستان كودكي ام تنها
با گيلاس سرخ باغ و مهر مادربزرگ
معنا مي گرفت
حالا ، از انعكاس سرخ گيلاس ها خبري نيست
شاخه ها توان وزن مرا ندارند
و گنجشك هاي شوخ شاخه نشين
به زباني غريب سخن مي گويند
خيلی غريب ..
ببخشید دی یعنی چی ؟